Saturday, September 27, 2008

!!شوي تلويزيوني چند ميليون دلاري احمدي نژاد با لري كينگ و دلالي مولانا


سفر احمدی نژاد به امریکا برای سخنرانی در سازمان ملل، با چندین مصاحبه پیش سخنرانی همراه شد که همه آنها از قبل تدارک دیده شده بود. بویژه شرکت در شوی گفتگو با "لاری کینگ" که از شبکه تلویزیونی سی. ان. ان پخش شد. سخنان احمدی نژاد، چه در مصاحبه هائی که در امریکا انجام داد و چه در سخنرانی که در مجمع عمومی سازمان ملل کرد، چنان فاقد اعتبار سیاسی بود که اگر یکی از مداحان تهران هم به جای احمدی نژاد به امریکا رفته بود، همین ها را می گفت که او گفت! البته منهای ادعاهای حیرت آوری که درباره آزادی ها و بویژه آزادی مردم برای انتقاد از مقامات حکومتی و دمکراسی و رعایت حقوق بشر گفت و حداقل مردم داخل کشور را به تعجب واداشت. تعجب از چنین جسارتی در دروغگوئی!

این که گفته میشود مشاوران ایشان، از چند هفته قبل در ایتالیا ملاقاتی محرمانه با معاون بوش، یعنی "چنی" کرده و زمینه ملاقات های بعدی را در امریکا فراهم کرده بودند، این که آقای مولانا، دیپلمات امریکائی ایرانی تبار که مشاور احمدی نژاد شده چه زمینه هائی را برای این مذاکرات فراهم ساخته و یا حضور محرمانه هوشنگ امیراحمدی، سه روز قبل از سفر احمدی نژاد به امریکا در جزیره کیش برای مذاکره با مشاوران احمدی نژاد و تهیه پروتکل مذاکرات محرمانه در نیویورک و... بجای خود مهم است، اما نه آنچنان که تصور شود هرچه او در مذاکرات محرمانه وعده بدهد، قبول خواهد شد. مگر این که به امریکائی ها بگوید: "من می روم تهران و با کمک سپاه بالاخره یک کودتا می کنم و بساط روحانیت را هم جمع می کنم و سپس با هم همآهنگ می شویم". که دراینصورت نیز مانند همه موارد مشابه در سراسر دنیا، به او خواهند گفت تو برو، اول همه اینهائی را که می گوئی انجام بده، آنوقت بیا با هم معامله کنیم!

فعلا و در این مرحله، یعنی مرحله پیش مذاکره پنهانی در نیویورک، آنچه که نوشتنی است آنست که برای تمام آن مصاحبه ها و شوهای تلویزیونی که احمدی نژاد در امریکا در آنها ظاهر شد، میلیون ها دلار پول پرداخت شده است. بویژه برنامه "لاری کینگ" که پر بیننده ترین برنامه تلویزیونی در سراسر امریکاست و برای هر دقیقه اش باید چند هزار دلار پول داد. بسیاری از طراحان مد، هنرپیشه هائی که می ترسند فراموش شوند و نیازمند ظهور تلویزیونی هستند، سیاستمدارانی که از صحنه خارج شده اند اما به کمک ثروتی که دارند همچنان می خواهند روی صفحه تلویزیون های پر بیننده ظاهر شوند، قهرمان های ورزشی که به ظاهرا برای مصاحبه در برنامه های لاری کینگ ظاهر می شوند اما برای هر تکه لباسی که به تن دارند و کفش و جورابی که به پا دارند بزرگترین و معروف ترین تولید کنندگان این لباس ها و کفش ها پول خرج آن قهرمان ورزشی و برنامه لاری کینگ می کنند، صاحبان بزرگترین گالری های جهان و.... همه و همه برای هر دقیقه خرید زمان پخش برنامه لاری کینگ صدها هزار و میلیون ها دلار پول پرداخت می کنند و مدت ها در نوبت می مانند.

این امر شامل تمام شبکه های پربیننده تلویزیونی می شود، و به همین دلیل وقت در این برنامه ها به قیمت طلاست و احمدی نژاد به کمک مشاورانش در امریکا و ایران میلیون ها دلار پول نفت را خرج این حضور تبلیغاتی کرد، تا حرف های حاج منصور ارضی مداح را در امریکا تکرار کند.

!!'تهران بیش از حد خوشحال می شد'


اعضای دائم شورای امنیت و آلمان، موسوم به گروه 1+5، در حرکتی غیرمنتظره، بر سر پیش نویس قطعنامه تازه ای علیه ایران به توافق رسیده اند. این سند که احتمال به رای گذاشته شدن آن در روز شنبه وجود دارد، برخلاف میل آمریکا و متحدان غربی آن حاوی تحریم های تازه علیه ایران نخواهد بود و تنها لزوم اجرای قطعنامه های قبلی سازمان ملل علیه ایران را به آن کشور گوشزد می کند. با این حال برخی مقام های ارشد غربی ابراز رضایت کرده اند که این توافق به تهران نشان خواهد داد که فعالیت گروه 1+5 برای مهار برنامه اتمی ایران متوقف نشده است. توافق روز جمعه از این نظر غیرمنتظره بود که چند روز پیشتر اعلام شد نشست روز پنجشنبه وزرای خارجه این شش کشور در نیویورک برای بحث درباره قدم بعدی مقابل ایران لغو شده است. لغو آن ملاقات در پی مخالفت روسیه صورت گرفت و تصور عمومی این بود که تنظیم هرگونه قطعنامه ای علیه برنامه اتمی ایران فعلا منتفی است. اما این وضع ظاهرا در جریان دیدار وزرای خارجه روسیه و آمریکا در روز چهارشنبه در نیویورک عوض شد. سرگئی لاوروف وزیر خارجه روسیه پس از آن دیدار در اشاره به ایران گفت: "غیرمسئولانه خواهد بود اگر این مسائل (برنامه اتمی ایران) به خاطر اختلاف بر سر قفقاز زمین گذاشته شود."به نظر می رسد که مسکو توافق جمعه بر سر قطعنامه ایران را یک پیروزی برای خود می داند. به گزارش خبرگزاری روسی اینترفکس وزارت خارجه روسیه در بیانیه ای گفت که تنظیم یک پیش نویس ساده و کوتاه در مورد ایران پیشنهاد مسکو بوده است و پذیرش آن را نشانه "غالب آمدن عقل سلیم" توصیف کرد. این بیانیه حاکیست که پس از موضع گیری روسیه دایر بر نامناسب بودن زمان برای نشست وزرای خارجه شش کشور در نیویورک برای بحث درباره تحریم های تازه علیه ایران، دیگر اعضای این گروه "پذیرفتند که بار دیگر سراغ پیشنهاد روسیه که پیشتر تسلیم شده بود بروند." واکنش آمریکا، آلمان و بریتانیا به گزارش خبرگزاری رویتر متن این پیش نویس که تنها حاوی 10 خط است از ایران می خواهد "به طور کامل و بدون معطلی" سه قطعنامه قبلی شورای امنیت را که خواستار تعلیق غنی سازی اورانیوم می شود اجرا کند. این سند همچنین از ایران می خواهد درخواست های شورای حکام آژانس بین المللی انرژی اتمی را برآورده کند. کاندولیزا رایس وزیر خارجه آمریکا گفت که هدف این قطعنامه نشان دادن وحدت اعضای گروه 1+5 پس از بروز اختلاف با روسیه بر سر مناقشه گرجستان است. خانم رایس به رویتر گفت: "همچنین به ویژه مهم است که ایرانی ها تشخیص دهند که فرآیند کاری گروه پنج به علاوه یک همچنان به قوت خود باقی است." آمریکا و متحدان اروپایی آن خواهان تصویب قطعنامه چهارمی حاوی تحریم های بیشتر علیه ایران بودند. دیوید میلیبند وزیر خارجه بریتانیا گفت که این پیش نویس جمعه بعد از ظهر تسلیم 15 عضو شورای امنیت خواهد شد و ممکن است شنبه به رای گذاشته شود. او نیز گفت قطعنامه تازه موید عزم شش کشور برای دنبال کردن استراتژی دو وجهی است - یعنی ارائه مشوق ها به ایران در صورت تعلیق غنی سازی اورانیوم و دنبال کردن تحریم های بیشتر در صورت رد آن. 'تهران بیش از حد خوشحال می شد' فرانک والتر اشتاین مایر، وزیر خارجه آلمان، نیز ضمن آنکه این حرکت را نشانه "اتحاد" این گروه در قبال پرونده اتمی ایران توصیف کرد گفت که هرچند پیش نویس قطعنامه تازه حاوی تحریم های جدیدی نیست اما "آنها را مردود نیز نمی داند." وی به خصوص ابراز رضایت کرد که این قطعنامه پیامی برای تهران است. وی گفت: "نگرانی من این بود که اگر یک اعلامیه مشترک تنظیم نمی کردیم، دولت ایران بیش از حد خوشحال می شد." آقای اشتاین مایر گفت: "موضع جامعه بین المللی همچنان این است که اولا می خواهیم بگوییم که آماده همکاری با ایران هستیم اما ثانیا تنها به این شرط که ایران تعهدات خود در برابر جامعه بین المللی را اجرا کند." او افزود: "اگر (ایران) چنین نکند، ما آماده ایم که مسیری دیگر، احتمالا حرکت به سمت تحریم های بیشتر را انتخاب کنیم. با این حال آنچه کلیدی است این است که عملا بتوانیم در کنار یکدیگر، به عنوان گروهی شامل شش عضو، در این مسیر گام برداریم." محمود احمدی نژاد رئیس جمهور ایران روز پنجشنبه گفته بود که تهران باید توانایی تولید سوخت اتمی را داشته باشد زیرا نمی تواند برای تامین اورانیوم غنی شده بر دیگر کشورها تکیه کند. وی همچنین در سخنرانی روز چهارشنبه خود در مجمع عمومی سازمان ملل متحد در نیویورک هشدار داده بود که در مقابل "قدرتهای زورگو" که در تلاشند مانع از ادامه فعالیتهای هسته ای ایران شوند، مقاومت خواهد کرد. روز جمعه در وین، محمد سعیدی معاون امور بین الملل و برنامه ریزی سازمان انرژی اتمی ایران گفت که برنامه اتمی ایران شفاف ترین برنامه در نوع خود در جهان است. وی در گفتگو با خبرگزاری رسمی ایرنا اظهار نظر می کرد. این درحالی است که آژانس بین المللی انرژی اتمی مستقر در وین هفته گذشته در گزارشی اعلام کرد که بدون اطلاعات بیشتر قادر نخواهد بود درباره ماهیت صلح آمیز برنامه های هسته ای ایران، به جامعه بین المللی اطمینان خاطر دهد. این آژانس در گزارش خود اعلام کرده بود که پیشرفت معناداری در ارزیابی فعالیت های هسته ای ایران در گذشته به دست نیامده است. قدرتهای غربی می گویند که ایران قصد دارد از توانایی های هسته ای اش در ساخت تسلیحات اتمی استفاده کند اما ایران با رد این مسئله تاکید دارد که برنامه های هسته ای این کشور صلح آمیز است.؟؟؟؟؟؟

!!شرايط را برای قیام امام مهدی(ع) آماده می‌بینیم


یکسال و اندی پیش، روزنامه اعتماد ملی برای مصاحبه به سراغ فردی در کنار دست احمدی نژاد رفت، که گفته می شود پس از یک دوره مطالعه روی طرح های حزبی و سازمان حزب "نازی" آلمان، با الگوبرداری از آن تزها و آن تجربیات به ایران بازگشت. پس از بازگشت از آلمان به ایران در قلب ستاد حزب الله، گروه های فشار و کلاس های تدریس بسیج و سپاه قرار گرفت و با احمدی نژاد به دولت آمد. این فرد "محمد علی رامین" نام دارد. با موئی به رنگ خرمای کال و پوستی روشن و اروپائی. خودش مدعی است زاده دزفول است و تحصیلات اولیه را هم در دزفول و خرمشهر و آبادان طی کرده است، اما چهره او، یگانه نشانه ای که ندارد، نشانه ای از مردم جنوب ایران است.

این مصاحبه را "فیاض زاهد" و "سرگه بارسقیان" از طرف روزنامه اعتماد ملی با "رامین" انجام دادند. یک خبرنگار مسلمان و یک خبرنگار از اقلیت مسیحی ایران. مصاحبه ایست حرفه ای و آگاهانه. در این یکسال و اندی که از آن مصاحبه می گذرد، آن دو مصاحبه کننده هنوز در اعتماد ملی هستند یا نیستند و یا چه سرنوشتی پیدا کردند بر ما معلوم نیست، موضوع بحث هم این نیست.

موضوع سئوالات دقیقی است که آنها با "رامین" در میان می گذارند و پاسخ هائی است که از او در می آورند. از جمله معلوم می شود این چهره سوپر انقلابی و به گفته رهبر جمهوری اسلامی "رویش یافته پس از انقلاب" درست در آغاز جنبش انقلابی ایران، یعنی در سال 56 ترک کشور گفته و به اروپا رفته و پس از انقلاب برای مدت کوتاهی به ایران بازگشته و به گفته خودش، بار دیگر به توصیه آنها(؟) که وی از آنها حرف شنوی داشته به اروپا و آلمان بازگشته است. در باره فعالیت های پیش و پس از انقلابش در آلمان مطالبی را گفته که بی نیاز از توضیح است، اما در باره پرونده ای که بموجب آن دولت آلمان اخراج را به وی ابلاغ کرده سخنی نگفته است. نقشی درترورها داشته؟ با ماجرای میکونوس در ارتباط بوده؟ جاسوسی می کرد؟ توضیحی نمی دهد و متاسفانه سئوالی هم از او دراین ارتباط نمی شود، که شاید دلیل آن رعایت مسائل امنیتی بوده است!

تاریخی هائی که می رود و می آید با رنگ قرمز مشخص شده تا به آنها توجه بیشتری بشود.

او که تئوریسین طرح "هولوکاست" است و دو خبرنگار اعتماد ملی بدرستی یادآوری می کنند که این ماجرا چه خدمت بزرگی به اسرائیل در عرصه جهان و منطقه کرد، پاسخ هائی به سئوالات می دهد که اگر با سخنان رهبر مقایسه شود، بسیار به هم شبیه اند. از جمله سیاست خارجی تهاجمی و طلبکارانه و تسلیم طلبی اصلاح طلبان و نکاتی دیگر، که هر خواننده ای می تواند به فکر فرو برود و از خود بپرسد: امثال رامین و بصورت شبکه ای و نفوذی این حرف ها و فرضیات و اصطلاحات را در دهان رهبر می گذارند و یا برعکس، رهبر در محافل در بسته این فرضیات و طرح ها را عنوان می کند و اینها آن را تکرار می کنند.


... با شعار علیه اسرائیل، به اسرائیل خدمت کردند، با شعار علیه امریکا، درنده ترین جناح را به کاخ سفید فرستادند و اکنون هم درخدمت ادامه آن باصطلاح سیاست ورزی می کنند. با شعار انقلاب علیه انقلاب عمل کردند، شعارهای انقلاب را مسخ کردند و اهداف و آرمان های خود را جایگزین آن کردند. هر نیروی ملی و میهن دوستی را یا کشتند، یا مجبور به سکوت کردند و یا خانه نشین و یا مرعوب و دست و پا بسته، و خود شدند محور. همچنان که آقای "رامین" محور در دولت احمدی نژاد است.

مهم نیست که مصاحبه یکسال و اندی پیش انجام شده، مهم آنست که بدانیم چه شد که احمدی نژاد آمد؟ چه شد که سیاست نظامی بر جمهوری اسلامی حاکم شد؟ چگونه به قربانگاه جنگ و حمله اتمی و غیر اتمی برده می شویم؟ چگونه است که محرمانه ترین اطلاعات اتمی و پرونده حال و روز جسمی و روانی و خصوصی ترین مناسبات رهبران جمهوری اسلامی دراختیار محافل بین المللی است؟

مصاحبه:

آقای رامین خوانندگان ما می خواهند بدانند شما کیستید؟ بیوگرافی شما چیست؟
رامین: انسان‌های بزرگ وقتی به دنیا می‌آیند مهم نیست چند سال عمر كرده باشند، هر لحظه از عمر آنها یك برگ و اثری را برعالم بشریت دارد و بیوگرافی آنها همان خیرات و بركاتی است كه از خودشان به‌جای می‌گذارند.

- بالاخره شما در كجا و در چه سالی متولد شدید؟

رامین: من در دزفول، بهمن ماه سال 1332 متولد شدم. در یك خانواده از باغداران دزفول. مرحوم ابوی از شخصیت‌های محترم بازار بودند. در خرمشهر و آبادان دوران سربازی را در نیروی دریایی گذراندم. در سال 56 به اروپا رفتم. در خارج با انجمن‌های اسلا‌می دانشجویان ایرانی در اروپا و آمریكا علیه شاه تلاش داشتیم.
- در آلمان چه رشته‌ای خواندید؟

رامین: تحصیلا‌ت من در رشته‌های مهندسی مكانیك و در این مایه‌ها بود. در دانشگاه كارلسروهه و دوسلدورف درس خواندم. در سال 1373 به ایران برگشتم.
- چرا دوره دكترا را تمام نكردید؟

رامین: دولت آلمان من را از نظر اقامت در مضیقه قرار داد. در سال 1361 به زندان افتادم و بعد از آزادی از زندان كه به كمك دولت جمهوری اسلا‌می ایران انجام شد، بطور موقت تا پایان تحصیلا‌ت به من اقامت دادند. دولت آلمان در سال 72 فشار را بر من زیاد كرد. مجبور شدم درخواست پناهندگی اجتماعی برای ادامه تحصیل بدهم . باتوجه به هویت و شخصیت سیاسی- فرهنگی كه آنجا داشتم نتوانستم درخواست پناهندگی بدهم. از كل تحصیل صرفنظر كردم.

درخارج امام جمعه شهر دانشگاهی خودم بودم. موسس اتحادیه راه اسلا‌می در اروپا و هم چنین موسس جمعیت اسلا‌می در كارلسروهه بودم.

- می گویند شما در خارج با گروه‌های ماركسیست و گروه‌های وابسته به سازمان مجاهدین خلیق علیه شاه در اروپا همكاری‌هایی داشتید.

رامین: این سئوال به همراه با یك مجموعه تهمت و افترا ست. من طرح آن را غلط می‌دانم.

من از سال 46 در مجموعه‌های مذهبی دزفول بوده‌ام. سال 50 دوستان من را ساواك دستگیر كرد، كه الا‌ن همان افراد قاضی شرع هستند. سال 53 كه من هنوز خودم دانش‌آموز بودم، حداقل 3 نفر از دوستان دانشجوی من در شوشتر به خاطر فرار از سوی رژیم شاه كشته شدند. در این سئوال به سراغ ماركسیست‌ها رفتید در حالیكه هرچه در پرونده زندگی من است علیه ماركسیست‌ها و چپی‌ها است.
- محمدعلی رامین از یك خانواده مذهبی از یك شهر مذهبی مثل دزفول برمی‌خیزد و برای تحصیل به اروپا می رود. انقلا‌ب می‌شود و بعد دزفول و شهرهای اطراف مورد هجوم ارتش بعث عراق قرار می‌گیرد، محمدعلی رامین به ایران برنمی‌گردد. تا سال 73. آیا به شما تكلیف شده بود كه در كارلسروهه بمانید و به تبلیغات اسلا‌می بپردازید؟ چرا زودتر برنگشتید؟

رامین: بعد از شروع جنگ بنده بلا‌فاصله به ایران آمدم و از هیچكس هم سوال نكردم. ولی مسوولا‌نی كه از آنها حرف‌ شنوی داشتیم به ما فرمودند كه ما 2 مشكل داریم. یكی اینكه دارو نداریم، با این همه مجروح و مصدوم گاهی وقت‌ها نخ جراحی و كیسه خون نداشتیم. مطلب بعد، بحث تبلیغاتی بود. آنچنان مورد تهاجم تبلیغات وحشتناك رسانه‌های غربی همزمان با تهاجم نظامی قرار گرفتیم. وقتی من همان روزهای آغازین به ایران آمدم من را توبیخ كردند و گفتند الا‌ن زمانی نیست كه شما اینجا باشید و ما را دو مرتبه برگرداندند . خلا‌صه آنكه كسانی كه در ایران درس می‌خواندند ایام تعطیلا‌ت‌شان را به اروپا و آمریكا آمدند ولی بنده و امثال بنده كه در اروپا درس می‌خواندیم ایام تعطیلا‌ت‌مان را به ایران آمدیم و تا جایی كه مقدور بود به زیارت مومنین و رزمندگان می‌رفتیم. این كلیت ماجرا است.

- شما برای بنیاد هولوكاست نخواستید وزارت امورخارجه متولی آن شود و به همین جهت یك NGO یا سازمان غیر دولتی تحت عنوان كمیته حقیقت‌ یابی هولوكاست ایجاد كردید و خودتان هم دبیركل بنیاد حمایتی هولوكاست شدید.

رامین: بنده همیشه سعی كرده‌ام به‌عنوان یك شخص مستقل از دولت و حكومت یكسری فعالیت‌های ملی و بین‌المللی را انجام بدهم.

در دوره آقای خاتمی، زمانی كه مجلس ششم و دولت آقای خاتمی به شدت متمایل به غرب بودند و احساس می‌كردند باید به‌ نوعی با پذیرش اراده غربی‌ها كشور ما را اداره كنند، بنده در دانشگاه تهران كنفرانس را بنام "جهان پس از آمریكا" برگزار كردم و ثابت كردم كه آمریكا از درون در حال فروپاشی است.

- حسن عباسی(معروف به دکتر عباسی استاد راهبردی دانشگاه سپا) هم چنین نظری داشتند.

رامین: نه، آن زمان آقای حسن عباسی چندان مطرح نبودند. در آن زمان استاد حسن عباسی حضور دانشگاهی گسترده‌ای مثل الا‌ن نداشتند. در آن زمان اطلا‌عات بنده از درون آمریكا نشان می‌داد كه آمریكا در حال افول است اما به دلیل فرافكنی كه می‌كند و به ‌جای اینكه به حل مشكلا‌ت خودش بپردازد تا به‌طور طبیعی در یك فرآیند زمانی 15-10 سال به یك قدرت جهانی د رجه دو مثل انگلستان، فرانسه و اسپانیا كه بعداز اوج گرفتن، افول كردند تبدیل شود. چون احساس می‌كردم آمریكا بعد از ماجرای 11 سپتامبر به‌دنبال فرافكنی هست، ادعا كردم كه این شیوه قطعا به فروپاشی سریع آمریكا منجر خواهد شد. زمانی كه بنده این ادعا را مطرح كردم كسی حاضر نبود این حرف بنده را بپذیرد.این ایده را اولین بار در سال 71 مطرح كردم. در زمانیكه دیدم صهیونیست‌ها توانستند اروپایی‌های متشتت و متفرق را دور هم جمع كنند و اتحادیه اروپا را ایجاد كنند. صهیونیست‌ها احساس می‌كنند با این وضعیت احتمال فروپاشی آمریكا وجود دارد و برای ایجاد یك دولت سرمایه‌های صهیونیزم برای اینکه جانبی را در غرب نگهدارد اتحادیه اروپا را بوجود آوردند.

- شما گفته‌اید من از مدت‌ها پیش این عقیده هولوکاست را داشته‌ام و بعد با آقای احمدی‌نژاد مطرح كردم. آیا از همان ابتدای حضور در آلمان این افكار در شما شكل گرفت؟

رامین: بنده از سال 49 یا 50 وقتی كه با تحلیل‌های امام خمینی(ره) در بررسی موضوع ولا‌یت فقیه آشنا شدم متوجه شدم كه یك مسلمان واقعی، یك شهروند جهانی است و از همان زمان هم موضوع امامت امام مهدی(ع) و اصل ظهور را بعنوان یك شرایطی تلقی می‌كردم كه در آن زمان هم بشریت یا همه مسلمانان شهروندان جهانی خواهند بود. با همین نگاه هم به اروپا رفتم . شما زمان طرح این موضوع از سوی جمهوری اسلا‌می را در نظر بگیرید، زمانی است كه غربی‌ها پرونده‌ای به نام پرونده‌هسته‌ای علیه جمهوری اسلا‌می ساخته‌اند، تمام مراكز علمی و فنی ما را به تعطیلی كشاندند و انواع و اقسام تهدیدهای سیاسی و نظامی امنیتی را هم علیه ما مطرح می‌كردند، به نحوی كه می‌خواستند به‌نوعی دانشمندان ما را در داخل بیكار كنند و آنها را در كشورهای خودشان به خدمت بگیرند. آقای رئیس‌جمهور چنین موضوعی – هولوکاست- را مطرح كرد. در حقیقت پرونده‌ای را علیه غرب باز كردند كه باز كردن آن از همان زمان به مفهوم بسته شدن پرونده‌هسته‌ای از سوی ما بود.
- آیا كنفرانس هولوكاست باعث نشد كه یك تهدید جدی امنیتی علیه دولت اسرائیل شكل بگیرد و دولت اسرائیل مظلوم‌نمایی بیشتری بكند و بگوید اگر من زرادخانه و تسلیحات هسته‌ای دارم، اگر رهبران حماس و رهبران فلسطینی را ترور می‌كنم، اگر آماده عملیات هوایی علیه دولت ایران می‌شوم، اگر كمیته ایپك را در كنگره آمریكا علیه ایران فعال می‌كنم، اگر در جامعه جهانی می‌گویم جلوی این دولت را بگیرید به این دلیل است که دولت ایران دولت خطرناكی است و برای جهان تهدید به‌حساب می‌آید؟ ما چه خوشمان بیاید چه نه، از سال 1948 به این سو، اسرائیل را سازمان ملل متحد به رسمیت شناخته و براساس منشور سازمان ملل متحد هیچ كشوری حق ندارد خواهان نابودی كشور دیگری كه عضویت سازمان ملل متحد را دارد اعلا‌م كند و روزنامه‌ها آرتص در سر مقاله بسیار بلند بالا‌یی برگزاری كنفرانس هولوكاست را بزرگترین خدمت به ثبات و تثبیت امنیتی اسرائیل در 50 سال گذشته اعلا‌م كرد. شما فكر می‌كنید با سیاست‌ها انتحاری، سیاست‌های رادیكال منافع ملی مردم ایران تامین می‌شود؟ فكر می‌كنید دولت‌های بزرگ و اسرائیل تنها با شعارهای افراطی نابود می‌شوند یا خوراك لا‌زم به دست آنها داده می‌شود؟

رامین: فرمایشات شما مجموعه‌ای از فرضیات غلط بود.

- اگر فرضیات من غلط باشد، چندان خطرناك نیست چون من كشور را اداره نمی‌كنم و برای ثبات و حیات جمهوری اسلا‌می تصمیم نمی‌گیرم، اما اگر فرضیات شما و دوستان‌تان مثل آقای احمدی‌نژاد اشتباه باشد این آخرین اشتباه است. چون شما دیگر فرصت جبران نخواهید داشت، لذا چون در منصب اداره كشور قرار گرفته اید. من و همكارانم می‌توانیم اینجا فرضیه ببافیم كه می‌توانیم از روی میزهای تحریریه روزنامه سكوی پرتاب ماهواره نصب كنیم. این فرضیه است یا عملی می‌شود یا نمی‌شود. اما وقتی شما موضوعی را در دنیا مطرح می‌كنید كه منافع و امنیت ملی ایران را در دنیا به شدت تهدید می‌كند، نمی‌توانید فرضیه‌های خطا داشته باشید.
رامین: شما با همین روزنامه اعتماد ملی می‌توانید اعتماد ملی را سلب كنید و باعث مخدوش شدن...

- نه نه، برگردیم به بحث‌مان. ما كه درباره اعتمادملی صحبت نمی‌كنیم. سوال این است كه شما در آن مقطع پرونده هولوكاست را مطرح كردید و می‌گویید ما پرونده هسته‌ای را بستیم. چطور بستید؟ قطعنامه سوم علیه ایران صادر شد.
رامین: خب، قطعنامه سوم صادر شد که شد. شما باید به اصل كار برگردید.
- اصل كار این است كه تورم سه رقمی شد، بانك‌های ما در دنیا بلوكه شد، اعتبارات ما باز نشد. امروز نمی‌توانیم برخی از داروهای حساس را تهیه كنیم. دیگر چه اتفاقی قرار است بیفتد؟ وضع بنزین هم كه این‌طور است. دیگر شما منتظر چه چیزی هستید؟ منتظرید چه اتفاقی بیافتد؟

رامین: در آن شرایط، سه سال بود ما را كاملا‌ محاصره كرده بودند، هر تهدیدی را مطرح كرده بودند، تمام مراكز علمی و فنی و تخصصی، حتی مطالعاتی، پژوهشی ما را تعطیل كرده بودند و مجموعه‌ای از اطلا‌عات امنیتی ما را در اختیار گرفته بودند و با استفاده از آنها و همچنین با به بازی گرفتن عده‌ای كه ترسیده بودند...
- آقای رامین، از كجا حرف می‌زنید؟ جایی كه از آن اسم می‌برید كجاست؟ فرضیه‌هایی كه می‌گویید را من درك نمی‌كنم. بدهید چه كسی اطلا‌عات امنیتی را برده بود؟ معاهدات پاریس و سعدآباد تسلیم بود؟ مگر آقای خاتمی و حسن روحانی شخصا می‌توانستند تصمیم بگیرند؟ واقعا شما فكر می‌كنید آنها تصمیم گیرنده نهایی بودند؟ همین‌طور كه الا‌ن آقای احمدی‌نژاد تصمیم‌گیرنده نهائی است؟ این نظام است كه تصمیم می‌گیرد.

رامین:در آن فضا یا باید آن روند را ادامه می‌دادیم و بیش از گذشته تسلیم اراده آنها می شدیم و یا باید از یك جایی، بعد از آنهمه خلف وعده و پیمان‌هایی كه بستند و شكستند از حقوق‌‌مان دفاع می‌كردیم. در اینجا به زمان دولت و رئیس‌جمهور ما آمد كه بهتر است یك بحث چالشی با غرب را مطرح كنیم و برای اولین بار بود كه ما وارد سیاستی فعال شویم و این ما بودیم كه برای اروپایی‌ها طرح موضوع هولوكاست كردیم.
می‌دانید كه تا قبل از جنگ دوم اروپا، آمریكا به عنوان یك قدرت حاشیه‌ای مطرح بود. با جنگ دوم اروپا، صهیونیست‌ها كه كاملا‌ بر آمریكا و بسیاری از كشور‌های اروپایی مسلط بودند موفق شدند با ایجاد جنگ و خونریزی و كشته شدن بیش از 50 میلیون نفر قدرت جهانی را تغییر دهند. یعنی انگلستان كه قدرت اول بود و آلمان‌ها كه به صورت قدرت بالقوه بر سراسر اروپا مسلط شده بودند و داعیه سلطه جهانی حمایتی‌هم داشتند و همچنین فرانسوی‌ها كه آنها هم مدعی بودند، در هم ریخته شدند و شكست خوردند و كشور‌هایشان مخروبه شد و به شدت دچار آسیب‌دیدگی‌های اجتماعی و اقتصادی شدند.
قدرت آلمان متلا‌شی شد و قدرت‌های انگلیس و فرانسه هم ابرقدرتی خود را از دست داد و از اینجا به بعد آمریكا به عنوان ابرقدرت اول جهان مطرح شد و در واقع میراث خود قدرت انگلستان جهان شد. از این به بعد این صهیونیست‌ها بودند كه اراده خودشان را از طریق ابرقدرت جدید جهانی یعنی آمریكا در سراسر جهان اعمال كردند.
اما خطر مهم‌ تر قوم یهود است. یهودی‌ها طبق اعتقادات خودشان كه در تورات آمده، تا آمدن نجات‌ بخش، اجازه ندارند در یكجا جمع شدند زیرا دچار فتنه‌گری خواهند شد و نابود و ریشه‌كن خواهند شد. با توجه به اینكه مسیحیان در طول 3 هزار سال برای ریشه‌كن كردن قوم یهود بارها و بارها اقدام ‌كردند و موفق نشدند ریشه یهودیت را بكنند، فرضیه این است كه مسلمانان یكروز قیام كنند و با مسیحیان و به كمك افكار عمومی جهانی كه شاهد جنایت‌صهیونیست‌ها بوده‌اند قوم یهود را ریشه کن کنند. این برای قوم یهود یك بحران است كه از آن گریزی هم نیست و تا زمانی‌كه اسرائیل هست، تهدیدی عینی برای قوم یهود هست.

دراینجا جمهوری اسلا‌می با طرح موضوع هولوكاست در مقابل قوم یهود قرار ندارد، بلكه همراه با مومنین قوم یهود علیه گروه جنایتكار و ظالم صهیونیست‌ قرار دارد. اینها كه اسرائیل را بوجود آوردند و هم بر سازمان ملل و شورای امنیت و دولت‌هایی مثل آمریكا و انگلیس مسلط هستند و این سلطه جهانی صهیونیستی نه ‌تنها تهدیدی برای مسلمانان است و نه فقط آینده جهان اسلا‌م و جهان غرب را به خطری اندازند، بلكه قوم یهود را هم تهدید می‌كند.

- آقای رامین، رئیس‌جمهور تابع پروتكل و قوانین بین‌المللی است و نمی‌تواند اظهاراتی بیان كند كه با عرف دیپلماتیك وجامعه بین‌الملل سازگاری ندارد. آقای احمدی‌نژاد در یك جلسه رسمی سخنرانی این اظهارات را بیان كرد. در سمینار دانشگاه تهران.
رامین: بنده كه سخنگوی آقای احمدی‌نژاد نیستم. عرض من این است كه آقای احمدی‌نژاد به‌عنوان یك سیاستمدار هوشمند، زیرك و دوراندیش و آگاه بر شرایط جهانی موضعی را اتخاذ كردند كه خود غربی‌ها هم نمی‌توانستند علیه این موضع به‌طور رسمی وارد شوند. كار رسانه‌ای، تبلیغی و جوسازی روانی بحث دیگری است. كاری است كه هم آنها انجام می‌دهند و هم شما می‌توانید به‌جای مرعوب و تسلیم فضای تبلیغاتی آنهاشدن یك تهاجم رسانه‌ای را در پاسخ به آنها شروع كنید، ولی وقتی شما به‌عنوان روزنامه اعتمادملی مرعوب فضای رسانه‌ای آنها می‌شویم و بدون در نظر گرفتن خواستگاه این سخن، ضرورت و فوایدی كه برای كشور، شما و صلح و امنیت جهانی دارد...

- آقای رامین، ما بیش از اینكه نگران صلح و امنیت جهانی باشم، نگران قول رئیس‌جمهور مبنی بر آوردن نفت بر سر سفره مردم هستیم، نگران فقر و فحشای جامعه خودم هستیم. اولویت برای اداره كشور حكم می‌كند، اول به مشكلا‌ت داخلی بپردازیم، بعد نگران آینده بشریت باشیم. وظیفه رئیس‌جمهور این است كه دغدغه‌های اولیه مردم، درآمد سرانه، تولید ناخالص ملی، تنش‌زدایی، حل پرونده هسته‌ای و بالا‌بردن درصد رفاه كشور را در اولویت قرار بدهد. اگر همه اینها حل شد، رئیس جمهور جایگاه قدرتمند خواهد شد.

رامین: ما از 57 سال انقلا‌بی هستیم. دنیا شناس هستیم و اتفاقا شرایط جهان را بیش از هر زمان دیگری برای قیام امام مهدی(ع) آماده می‌بینیم. بدانید كه آینده جهان در راستای این شعارها شكل خواهد گرفت.

!'بوش با طرح حمله اسرائیل به ایران مخالفت کرد'

روزنامه گاردین روز جمعه در گزارشی نوشته است که اسرائیل پیشتر در سال جاری به طوری جدی بمباران تاسیسات اتمی ایران را مد نظر قرار داده بود اما جورج بوش رئیس جمهور آمریکا در واکنش گفت از چنین حمله ای حمایت نمی کند. گاردین به نقل از منابع ارشد دیپلماتیک اروپایی می نویسد که اهود اولمرت نخست وزیر اسرائیل این مساله را در ملاقاتی در روز 14 مه با جورج بوش در میان گذاشته بود. آن ملاقات در جریان سفر جورج بوش به اسرائیل برای شرکت در شصتمین سالگرد تشکیل اسرائیل انجام شد. بنابه این گزارش آقای بوش گفت که او به دلیل نگرانی از تلافی جویی ایران علیه نیروها و مراکز آمریکایی، احتمالا در عراق و افغانستان، و نگرانی از اینکه چنین حمله ای اصولا برنامه اتمی ایران را از کار نخواهد انداخت، از آن حمایت نمی کند. این روزنامه اشاره کرد که هرچند اسرائیل می خواست بدون موافقت واشنگتن چنین عملیاتی انجام دهد، مشکل اینجا بود که هواپیماهای آن بدون اجازه آمریکا نمی توانستند از آسمان عراق عبور کنند. مارک رگف سخنگوی آقای اولمرت به گاردین گفت: "نیاز به جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح اتمی در همه جلسات میان نخست وزیر و رهبران خارجی مطرح می شود. اسرائیل راه حل دیپلماتیک را برای این مساله ترجیح می دهد اما همه گزینه ها باید در دسترس بماند." گوردون جاندرو سخنگوی شورای امنیت ملی آمریکا گفت او درباره محاورات خصوصی رئیس جمهور اظهار نظر نخواهد کرد. مقام های اسرائیلی پیشتر به مخالفت آمریکا با گزینه حمله به ایران اذعان کرده بودند. اهود باراک وزیر دفاع اسرائیل روز 14 اوت علنا گفت که آمریکا در مقطع حاضر با حمله نظامی کشورش به تاسیسات اتمی ایران مخالف است. همان زمان روزنامه اسرائیلی هاآرتص گزارش داد که دولت آمریکا اخیرا درخواست اسرائیل برای فروش تجهیزات نظامی به این کشور را رد کرده است. براساس آن گزارش مقام های آمریکایی گفته اند که این درخواست نشان می دهد اسرائیل در "مراحل پیشرفته" مقدمه چینی برای حمله به ایران است. اسرائیل که تصور می شود تنها قدرت اتمی خاور میانه باشد می گوید که اگر ایران به سلاح اتمی مجهز شود می تواند موجودیت این کشور را تهدید کند. ایران گفته است که علیه هیچ کشوری به زور متوسل نخواهد شد مگر آنکه هدف قرار گیرد. ایران اتهام غرب در مورد تلاش برای دستیابی به سلاح اتمی را رد می کند و می گوید برنامه اتمی اش صرفا کاربردهای غیرنظامی دارد. اسرائیل هرگز رسما نگفته است که قصد حمله به ایران را دارد اما تهدید کرده است شاید با شکست دیپلماسی برای منصرف کردن ایران از تلاش برای دستیابی به چرخه سوخت اتمی "حمله به آن کشور اجتناب ناپذیر" باشد. با این حال پس از یک مانور نظامی اسرائیل در ماه ژوئن که جزئیات آن توسط مقام های آمریکایی در گفتگو با نیویورک تایمز فاش شد گمانه زنی ها در مورد احتمال حمله اسرائیل به تاسیسات هسته ای ایران بالا گرفت.؟؟؟؟؟

!!ديدني و ...؟


به اين عكس دقت كنيد

!!سياست ورزان منتقد


در شرايطي كه احزاب و گروه هاي سياسي اين روزها بيشتر به سياسي كاري روي آورده و تنها بر روي ‏نامزدهاي مشخص و شركت در انتخابات تمركز كرده اند، فرصت فراهم شده در كارزارانتخابات رياست ‏جمهوري سال 88 زمينه اي فراهم آورده است كه صداي روحانيان معترض نيز بلندتر شده و بهتر و شفاف تر ‏به گوش ملت برسد.‏ ‏ بحث انتخابات و نامزدهاي انتخاباتي خواه ناخواه در دل خود، نقد و قضاوت در خصوص عملكرد دولت ‏احمدي نژاد و مقايسه ي اجمالي يا همه جانبه ي آن با دوران خاتمي را دربردارد، اما در بسياري از موارد و ‏مواقع دامنه ي اين حرف و حديث ها گسترش يافته و تا حد نقد و قضاوت دوران سي سال "حاكميت"‌ ‏جمهوري اسلامي، يا حتي بيست سال دوره ي "ولايت مطلقه ي" آيت الله خامنه اي، بالا رفته و بسط پيدا مي ‏كند.‏‏ نكته ي درخور توجه در اين جريان، رشد فزاينده ي كمي و كيفي جايگاه "روحانيان" در ميان منتقدان و ‏معترضان است كه گاه صداي اعتراض شان از سطح جريان هاي سياسي نيز فراتر رفته و دامنه ي انتقادشان، ‏بدون ملاحظه كاري يا محافظه كاري، نقطه ي كانوني قدرت را نيز نشانه مي گيرد.‏‏ اگرچه آنچه اين روزها در نشست هاي خودماني يا جلسه هاي سياسي، حرف هايي كه از ناطق نوري شنيده ‏مي شود- بدون آنكه تيتر خبر رسانه هاي عمومي شود- گاه بسيار تندتر و منتقدانه تر از روحانيون اصلاح ‏طلب است؛ گرچه نقدهايي كه هاشمي رفسنجاني مطرح مي كند و حرف هايي كه به نيت انتشار در رسانه هاي ‏همگاني و رسيدن به گوش مردم مي زند، از سخن سران احزاب و جريان هاي سياسي هم سو با او تندتر و ‏گزنده تر است، اما با اين وجود بيشتر اين موارد پرداختن به حاشيه ها و معلول هاست تا توجه به متن و علت ‏هاي واقعي مسائل، مشكلات و معضلات ايران در صحنه ي داخلي.‏ خاتمي، روحاني و كروبي، سه روحاني اصلي مطرح براي نامزدي رياست جمهوري نيز بيش و كم در اين ‏چارچوب سخن به زبان مي آورند و سعي مي كنند دامنه ي انتقادهايشان چندان از حيطه ي گفتار و كردار و ‏عملكرد دولت احمدي نژاد و پيامدهاي فاجعه آميزي كه براي ايران در سطح داخلي يا فضاي منطقه اي و بين ‏المللي داشته و دارد، فراتر نرود. ‏اما در اين ميان، خوشبختانه انتخابات و ديدارهاي انتخاباتي جديد اين حسن را داشته است كه در ملاقات ها و ‏تبادل نظرهايي كه فعالان سياسي، كنشگران اجتماعي و اقشار گوناگون با روحانيان انديشمند، شجاع و مبارز ‏كشور دارند مسائل به صورت ريشه اي تر و بنياني تر از گذشته بررسي شود و نقدهاي درون ديني و برون ‏ديني جدي تر و اساسي تري - هر چند كه در شرايط سانسور و خودسانسوري چندان امكان انتشارشان حتي ‏در روزنامه هاي مستقل و اصلاح طلب فراهم نيست- مطرح شود و گاه صداي بلند اعتراض چهره هاي ‏شاخص اين صنف و گروه نيز بهتر و بيشتر به گوش مردم رسيده يا در برابر چشمانشان قرار گيرد.‏ از جمله اين موارد مي توان به دو ديدار مهم صورت گرفته روزهاي پاياني ماه گذشته اشاره داشت. ‏در ملاقات روز شنبه 30 شهريور 87 قم، ميان سران سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي با آيت الله العظمي ‏منتظري، ايشان اگرچه هنوز با نگاه و تحليل خاص خود از حكومت ولايت فقيه دفاع مي كند، اما در نقد عملي ‏اين نوع حكومت مداري و اوضاع كنوني كشور چنين گفتند:‏ ... ولي فقيه بايد نظارت كند كه در‏قوه مقننه قانون‏ ‏خلاف اسلام تصويب نشود، مسئولين اجرايي خلاف ‏اسلام كاري نكنند وقوه‏ ‏قضائيه خلاف اسلام قضاوتي نكند، نه اين كه در همه امور سياسي و اقتصادي‏ ‏وغيره ‏دخالت مستقيم كندهر كس كه به عنوان رئيس جمهور انتخاب شد بايد با مقام رهبري اتمام‏ ‏حجت كند كه ‏چون مردم به او مسئوليت داده اند بايد مطابق آن اختيارهم‏ ‏داشته باشد و بتواند كابينه خود را هماهنگ انتخاب ‏كند تا در اجراي امور‏ ‏موفق باشد، نه اين كه افراد كابينه و يا استاندارها و ديگر امور به او تحميل شود .عبدالله نوري نيز كه اكنون نامش به عنوان يك نامزد محتمل براي انتخابات دوره ي دهم رياست جمهوري، ‏عمدتا از سوي جريان تحول خواه، مطرح شده است نيز در گفت و گويي خودماني كه هفته ي گذشته با جمعي ‏از روزنامه نگاران داشت با نقد بحث "تندرو" و "كندرو" يا "افراطي"‌ و "اعتدالي" از جانب كساني كه به ‏نظر ايشان خود مدت هاست دچار "تفريط" شده و به سياست "عقب نشيني گام به گام" تن داده اند پرداخت و ‏زواياي ديگري از "حاكميت ولايت فقيه" و دخالت بي مورد در امور قانوني رياست جمهور و ضرورت زير ‏بار نرفتن رئيس جمهور اصلاح طلب آينده به اين وضع را برشمرد: ‏‏"...معتقدم اگر قرار است کاري بشود، بايد رفت دنبال دموکراسي حقيقي. در ‏همه جاي دنيا هم گروه‌هايي ‏هميشه به دنبال شبه دموکراسي رفته‌اند، اما تاريخ سياسي جهان ثابت کرده که شکست ‏خورده‌اند در رسيدن به ‏اهداف‌شان. هر جا اتفاقي هم رخ داده، مثل همين پاکستان يا زيمبابوه، همه‌ي توان صرف ‏برقراري حتا يک ‏ميليونم درصد دموکراسي استاندارد در ساخت قدرت مطلق شده و از همان يک ميليونم درصد ‏هم دگرگوني‌ها ‏رخ داده است؛ وگرنه اگر قرار بود در همين پاکستان بروند دنبال گرفتن چند صندلي مجلس، که به ‏جايي بند ‏نبودند. همين تجربه نشان مي‌دهد که اگر واقعا بايستيد سر آرمان‌ها و اصول‌تان، قدرت هر چه قدر هم ‏مطلق و ‏استبدادي باشد، عقب مي‌رود؛ اما خب وقتي شما مرتب از اهداف‌تان عقب‌تر مي‌رويد، اين طرف مقابل ‏است ‏که جلو مي‌آيد و فضاها را يکي پس از ديگري مي‌گيرد..."‏‏"...‏من الان خيلي متاسف مي‌شوم که برخي از دوستان رفته‌اند دنبال يک اصلاحاتي کم‌تر از 12 سال پيش. ‏مگر چه ‏چيزي نهادينه شد در اين سال‌ها؟ چه دستاوردي داشت؟ به نظر مي‌رسد به اتفاق‌هاي روزمره دل ‏خوش كرده‌ايم، ‏آن‌ها [اقتدارگرايان] که کار خودشان را مي‌کنند. اصلا دنبال همين روزمرگي هستند تا سر ما ‏را گرم کنند. البته ‏الان همه به دنبال راه برون رفت مي‌گردند، اما اين راه کدام است؟ خيلي روشن نيست. البته ‏ظرفيتش بود و هست ‏که اين بن‌بست را بشکنيم و طرف مقابل را کنار بزنيم، سر جايش بنشانيم. اگر در همان ‏زمان اصلاحات، ‏اصلاح‌طلبان از فرصت به وجود آمده و تمام ظرفيت‌هاي خود بهره مي‌گرفتند امروز به يک ‏بن بست سياسي دچار ‏نمي‌شديم. ظرفيت آن زمان يک واقعيتي بود. اگر بر سر همان برنامه‌هاي اعلام شده‌اش ‏مي‌ماندند و همان‌ها را ‏اجرا مي‌کردند، در برقراري دموکراسي واقعي و جامعه‌ي مدني توفيق مي‌يافتند. وقتي ‏عهدي با مردم مي‌بنديد، ‏ديگر نبايد دچار ترديد شد، اين نمي‌شود که از مردم راي گرفت اما با کس ديگري ‏تعامل کرد. برنامه داد اما براي ‏اجرايش رفت از يکي ديگر اجازه گرفت. دوستان البته خيلي اشاره كردند به ‏اين كه [به صحنه] بيايم. اما من اگر تاثيرگذار باشم، اگر بشود رفت دنبال ‏اصلاحات ساختاري و بنيادين به ‏صحنه مي‌آيم، وگرنه شهوت رياست كه ندارم. من براي خودم خط قرمز و ‏پاي‌بندي به اصول ‏دموكراسي‌خواهي را قائلم. اعتقاد دارم كه آدم بايد به قولي كه به مردم مي‌دهد، پاي‌بند باشد، سر ‏اصولش ‏ايستادگي كند، هزينه بدهد، حتا برود زندان، اتفاقا لذت‌بخش است كه انسان به خاطر عقيده و انديشه‌اش ‏برود ‏زندان...".‏ طرح چنين ديدگاه هايي از جانب روحانيان، كه مورد اقبال افكار عمومي به ويژه نخبگان قرار گرفته و مي ‏گيرد، خواه ناخواه جريان هاي سياسي و نامزدهاي مورد نظر آنان، به ويژه در كسوت روحانيت را در ‏جايگاهي قرار داده و مي دهد كه "سياست تدافعي" را كنار گذارده و به "سياست تهاجمي" فكر كنند و از آن ‏مهمتر در روزهاي آينده روشن سازند كه در امور مهم كشور خط قرمزهاي شان كجاست؛ خواست ها و ‏مطالبات اكثريت مردم، يا تمايلات و دل مشغولي هاي رهبر؟ "دموكراسي واقعي مبتني بر آراي ملت"‌ يا ‏‏"شبه دموكراسي هدايت شده از سوي ولي فقيه"؟ و اصولا براي اين پرسش مهم پاسخي بيابند كه وقتي قرار ‏است افرادي در همان ابتداي كار براي كار قانوني و شرعي نامزدي رياست جمهوري نظر رهبري را اصل ‏و حجت مي گيرند و بدون استمزاج راي او پاي به ميدان رقابت انتخاباتي نمي گذارند، آيا در زمان نشستن بر ‏مسند قدرت اصولا مي توانند حكم حكومتي نقض كننده ي قانون اساسي را ناديده بگيرند و به جاي پيروي از ‏اميال يك فرد مشخص، به راي و خواست ملت عمل كنند؟ صداي بلند روحانيان معترض، سياست ورزان منتقد، روشنفكران مستقل و اقشار محذوف و در نهايت قاطبه ‏ي مردم منتظر، همه "نه" به روش هاي گذشته است و به تداوم وضع فلاكت بار موجود، و "آري" به ‏انتخاباتي آزاد، مستقل و منصفانه، با هدف "اصلاحات بنياني" و "تغيير ساختاري"، براي نجات ملك و ملت.‏

!«مطالعات ادعایی»

علی لاریجانی، رییس مجلس و مذاکره کننده سابق هسته ای جمهوری اسلامی ایران روز پنجشنبه دولت نهم را در پرونده اتمی به کم کاری متهم کرد و گفت: با سخنرانی و گفت و گوهای تریبونی نمی شود مسائل را حل کرد. دیپلماسی باید فعال باشد. آقای لاریجانی که به مدت دو سال دبیر شورای عالی امنیت ملی ایران و مذاکره کننده ارشد هسته ای بود، عملکرد دولت محمود احمدی نژاد در پرونده هسته ای را مورد پرسش قرار داده و گفته است: «اینکه سر سفره ای بنشینیم که تنها مراقب طرف مقابل باشیم به معنای دیپلماسی فعال نیست.» وی افزود: «دیپلماسی فعال باید بتواند با مجموعه واقعیت هایی که در بر دارد، حریف را در شرایطی قرار دهد که مجبور باشد مرتب جای خود را عوض کند.» مذاکره کننده سابق ارشد هسته ای ایران که در خصوص مطالعات ادعایی در برنامه اتمی ایران با خبرگزاری جمهوری اسلامی، ایرنا، گفت و گو کرده است، اظهار داشت: «این کار بیش از آنکه دیپلماسی عمومی و حرف های رسانه ای بطلبد، نیازمند کار فنی در پشت صحنه و دیپلماسی حرفه ای است.» جمهوری اسلامی ایران، در خواست های آژانس بین المللی انرژی اتمی برای راستی آزمایی بخشی هایی از برنامه اتمی اش را «مطالعات ادعایی» می داند و گفته است که در این زمینه با آژانس همکاری نمی کند. آژانس بين المللى انرژى اتمى كه خواستار افشاى تمام جزئيات برنامه هسته ای ايران است می گوید: به برخى از اسناد دست يافته است كه نشان مى دهد جمهورى اسلامى مطالعاتى در زمينه استفاده از سانتريفوژهاى پيشرفته براى غنى سازى سريعتر اورانيوم، آزمايش مواد منفجره و تحقيقات بر روى كلاهك هاى هسته اى كه بر روى موشك سوار مى شوند، انجام داده است. این اسناد که در نشست های مختلف آژانس ارائه شده از سوی جمهوری اسلامی ایران، «ساختگی و جعلی» معرفی شده است. محمد البرادعى، مدير كل آژانس در گزارش دوشنبه هفته گذشته خود كه به بررسى ماهيت برنامه هسته اى ايران اختصاص داشت، گفت: «متاسفانه قادر نشده تا در زمينه مطالعات ادعایی و ساير مسائل باقى مانده در پرونده اتمى ايران كه نگرانى های جدى ای را برانگيخته، به پيشرفت واقعى دست يابد.» آژانس مى گويد كه «ايران در راستاى همكارى خود بايد اطلاعات لازم را براى آژانس فراهم كند و به افراد و اسناد مرتبط با برنامه اتمى خود را اجازه دسترسى دهد.» جمهوری اسلامی ایران می گوید که وظیفه ای برای پاسخ دادن به ادعاهای مطرح در باره برنامه نظامی – اتمی خود و «مطالعات ادعایی» ندارد؛ چرا که به گفته تهران، این ادعاها از سوی ایالات متحده آمریکا و سازمان های جاسوسی غرب مطرح شده است. لزوم حل «مطالعات ادعایی» مخالفت ایران با حل این مسئله در حالی ادامه دارد که علی لاریجانی در سخنان خود خواستار حل «مطالعات ادعایی» شده است و می گوید که این مطالعات را می توان در چارچوب مورد توافق ایران و آژانس حل کرد. وی افزود: «این کار نیاز به مدلی دارد که با حرف های کلی امکان پذیر نیست.» علی لاريجانی که مردادماه سال ۱۳۸۴ توسط محمود احمدی نژاد به عنوان دبیر شورای عالی امنیت منصوب شده بود، در مهرماه سال گذشته به دلیل آنچه رویکرد عمگرایانه تر در قبال مناقشه هسته ای ایران توصیف شد پست خود را به عنوان سرپرست تيم مذاکرات هسته ای از دست داد و سعيد جليلی جای وی را در این سمت گرفت. آقای لاریجانی از آن پس به یکی از منتقدین عملکرد دولت نهم در عرصه های سیاسی و اقتصادی تبدیل شده است و پس از راهیابی به مجلس شورای اسلامی در موقعیتی برتر، رویکردهای محمود احمدی نژاد در پرونده هسته ای را به چالش کشانده است. رییس مجلس شورای اسلامی در گفت و گوی خود با «ایرنا» گفته است: «صرف حمایت های سیاسی نمی تواند مسائل را حل کند بلکه باید مدلی حرفه ای را طراحی کنیم که در پشت صحنه کارها را به جلو ببرد.» مقام های جمهوری اسلامی ایران بارها برای نشان دادن صلح آمیز بودن برنامه هسته ای خود به حمایت کشورهای عضو جنبش غیر متعهدها یا «نم» استناد می کنند که به گفته آنها، از این برنامه حمایت کرده اند. این حمایت در حالی ابراز می شود که جمهوری اسلامی ایران تا کنون با سه دور تحریم های شورای امنیت سازمان ملل روبه رو شده و این تحریم ها بدون هیچگونه مخالفتی به تصویب رسیده است. شورای امنیت از ایران می خواهد که در باره پرونده اتمی خود با آژانس بین المللی انرژی اتمی همکاری کند و روند غنی سازی اورانیوم را به حال تعلیق در آورد. روز چهارشنبه، اتحاديه اروپا هشدار داد به رغم آنکه ايران می گويد برنامه هسته ای اين کشور صلح آميز است ولی تهران به نقطه دستيابی به توانايی لازم برای ساخت کلاهک اتمی نزديک می شود. مدیر کل آژانس بین المللی انرژی اتمی، نيز اعلام کرده که نمی تواند اطمينان دهد، ايران برنامه مخفی هسته ای برای توليد بمب اتمی را دنبال نمی کند. تهران از سوی کشورهای غربی متهم است که به دنبال ساخت سلاح هسته ای است ولی مقام های ایرانی این ادعا را رد کرده و هدف از این برنامه را تولید برق عنوان می کنند.؟؟؟؟؟؟

Thursday, September 25, 2008

!«اخلاق» و «فساد» در جمهوری اسلامی


سخنرانی بيست و سوم سپتامبر محمود احمدی نژاد، رييس جمهوری ايران، در شصت وسومين نشست مجمع عمومی سازمان ملل متحد، پيامی بود خطاب به سران کشورها «برای ساختن دنيايی روحانی، پاک، آزاد و عادلانه.» او «قدرتمندان بی اخلاق» را سرزنش کرد و از انسان هايی سخن گفت که در درون خود به عدالت و اعتدال رسيده اند.؟


تضادی آشکار

مشکل آقای احمدی نژاد در آنجا است که درست چند ساعت پيش از سخنرانی «اخلاقی» اش، سازمان معروف «شفافيت بين المللی» در گزارش سالانه خود درباره فساد اقتصادی، ايران را در ميان صد و هشتاد کشور مورد بررسی، در دريف صد و چهل و يکم و در زمره فاسد ترين کشورهای جهان جای داد. به بيان ديگر سخنرانی آقای احمدی نژاد که انباشته از فرمول های معنوی و شعارهای روحانی بود، با جايگاه کشورش در سلسله مراتب فساد، تضادی آشکار داشت. البته ارزيابی سازمان «شفافيت بين المللی» از درجه فساد در ايران نبايد برای رييس جمهوری اسلامی چندان شگقت آور باشد، زيرا خود او، همچون نزديک ترين مشاورانش، بارها دشواری های اقتصادی کنونی ايران را به باند های نيرومند مافيايی نسبت داده اند که، به گفته آنها، بر همه اهرم های قدرت در جمهوری اسلامی چنگ انداخته اند. در ميان نهادهای بررسی کننده فساد در جهان، سازمان غير دولتی «شفافيت بين المللی» از اعتبار و اقتدار فراوان برخوردار است و ارزيابی هايش، به عنوان اسنادی معتبر، مورد توجه قرار می گيرند. فساد اقتصادی، از ديدگاه اين سازمان، سوء استفاده از موقعيت دولتی است برای دستيابی به منافع شخصی، مثلا قبول رشوه از سوی مقام های رسمی به منظور انعقاد قرار داد های دولتی. در گزارش سالانه «شفافيت بين المللی»، به کشورها، بر حسب درجه فسادشان، نمره هايی از ده تا صفر تعلق می گيرد. هر اندازه کشوری بييشتر آلوده به فساد باشد، نمره او طبعا کاهش می يابد. جدول سازمان «شفافيت بين المللی» نشان می دهد که حتی در ميان کشورهای خاورميانه و شمال آفريقا، ايران بعد از عراق و سوريه فاسد ترين کشورها است. اگر همان جدول را ملاک قرار دهيم، ايران بايد، در زمينه مبارزه با فساد، از کشورهای عرب خليج فارس درس بگيرد، از جمله قطر، امارات متحده عربی و عمان که از لحاظ درجه سلامت اقتصادی به ترتيب صد و سيزده، صد و شش و صد پله بالاتر از ايران قرار دارند.

فساد و کسب و کار

نکته مهم آنکه ميان درجه فساد و فضای کسب و کار، رابطه ای تنگاتنگ وجود دارد. بررسی های بين المللی نشان می دهد که هر اندازه کشوری فاسدتر باشد، کسب و کار در آن دشوارتر است و فعالان اقتصادی با موانع بيشتری روبرو هستند. فضای کسب و کار، مجموعه عواملی را در بر می گيرد که بر فعاليت واحدهای بازرگانی و توليدی در يک کشور تاثير می گذارند. در گزارشی که دهم سپتامبر سال گذشته از سوی بانک جهانی انتشار يافت، ايران از لحاظ فضای کسب و کار در ميان صد و هشتاد و يک کشور مورد بررسی، در رديف صد و چهل و دوم قرار گرفت. مقايسه جمهوری اسلامی از لحاظ فضای کسب و کار با کشور های هم گروه آن در خاورميانه و آفريقای شمالی، سقوط ايران را در اين عرصه با شدت بيشتری به نمايش می گذارد. به گزارش بانک جهانی، ايران در ميان نوزده کشور اين منطقه از لحاظ شاخص های کسب و کار در رديف هفدهم جای گرفته و حتی سرزمين های فلسطينی، در سلسله مراتب جهانی فضای کسب و کار، در موقعيتی بهتر از ايران قرار دارند. اين به آن معنا است که در غزه و غرب اردن، از لحاظ موانع حقوقی و اداری، کسب و کار آسان تر از ايران است! بدين سان بر پايه ارزيابی سازمان های بين المللی، جمهوری اسلامی ايران کشوری است آلوده به فساد اقتصادی و، در همان حال، دارای فضايی است بسيار نامساعد برای کسب و کار. در واقع همان عواملی که در ايران زمينه فساد اقتصادی را فراهم می آورند، راه را بر کسب و کار و توليد می بندند.؟؟؟؟؟

!بدون شرح

!!احمدي‌نژاد پيغمبر شد، بقيه ابوسفيان


يك روز پس از آنكه باهنر حمايت انتخاباتي جناح اصولگرا از احمدي‌نژاد را رد كرد، گزارش‌ها حاكي از آن است ‏كه جناح حامي دولت هم حساب خود را از جبهه اصولگرايان جدا و اعلام كرد كه احمدي‌نژاد براي حضور در ‏انتخابات نيازي به حمايت يا رايزني با ديگر طيف‌هاي اصولگرايان ندارد. ‏در روزهايي که خبرگزاري رسمي جمهوري اسلامي ـ ايرنا ـ بر شدت تبليغات خود به نفع احمدي‌نژاد افزوده ‏است، روزنامه كارگزاران خبر داد که: "در روزهاي اخير حاميان دولت رسما بي‌نيازي خود از حمايت احزاب و ‏گروه‌هاي اصولگرا در انتخابات آتي رياست‌جمهوري را اعلام كرده‌اند." اين اعلام جدايي، پس از آن صورت ‏مي‌گيرد كه برخي احزاب شاخص اصولگرا نظير موتلفه و جامعه اسلامي مهندسين، حمايت قطعي از احمدي‌نژاد ‏را رد و تعيين نامزد انتخاباتي را منوط به تصميم اجماعي اصولگرايان كردند؛ اجماعي كه به اذعان اين گروه‌ها، ‏بر روي احمدي‌نژاد وجود ندارد.‏گزارش روزنامه كارگزاران افزوده است كه: "يكي از مشاوران انتخاباتي احمدي‌نژاد با اعلام قطعي‌بودن نامزدي ‏وي در انتخابات آتي، به اصولگرايان اعلام كرده كه احمدي‌نژاد نيازي به حمايت احزاب و گروه‌هاي اصولگرا ‏ندارد و به همين دليل هم حاضر به فعاليت در چارچوب مكانيسم‌هاي پيشنهادي آنها براي تعيين كانديداي واحد ‏نخواهد بود."‏اين موضع‌گيري غيرمنتظره جناح وابسته به دولت در شرايطي رخ مي‌دهد كه طيف‌هاي غيرهمسو با دولت نهم در ‏جناح اصولگرا، اخيرا بر تلاش‌هاي خود براي تضعيف موقعيت احمدي‌نژاد افزوده‌اند و كار به جايي رسيده كه ‏صراحتا از وجود مخالفت‌هاي گسترده با احمدي‌نژاد در جناح محافظه‌كار سخن گفته و خواستار تدوين ‏سازوكارهاي جديدي براي ائتلاف و تعيين نامزد انتخاباتي اين جناح شده اند.‏ديروز سخناني از قول محمدرضا باهنر، چهره شاخص اصولگرايان، در مطبوعات نقل شده بود مبني بر اينكه ‏‏"احمدي‌نژاد در بين اصولگرايان موافقان و مخالفان جدي دارد." تاكيد آشكار و نكته جديد اين اظهارنظر، در ‏خصوص وجود مخالفان احمدي‌نژاد در جناح اصولگرا بود كه واكنش تند حاميان رئيس دولت نهم و اعلام جدايي ‏آنها از ديگر طيف‌هاي اين جناح را موجب شد.‏به عقيده كارشناسان سياسي، تاكيد بر لزوم تدوين استراتژي، مدل، سازوكار، كميته‌هاي متعدد براي ايجاد ائتلاف ‏انتخاباتي بين اصولگرايان، در شرايطي كه رئيس‌جمهور فعلي از اين جناح است، پيش از هر چيز نوعي طعنه به ‏موقعيت وي است. چرا كه او در هر حال يك كانديداي بالقوه اين جناح است و صحبت از شروع همه بحثهاي ‏انتخاباتي از نقطه صفر، معنايي جز مخالفت با او ندارد.‏ اظهارات هفته‌هاي اخير اكثر فعالان سنتي جناح اصولگرا در خصوص تعيين نامزد انتخاباتي اين جناح، حاكي از ‏منوط كردن اين كار به رايزني‌ها و بحث‌هايي بين گروهي است كه عملا به معناي برابر كردن موقعيت احمدي‌نژاد ‏با ديگر گزينه‌هاي احتمالي است؛ چيزي كه به هيچ وجه مطلوب نظر طيف رايحه خوش خدمت نيست، چرا كه آنها ‏احمدي‌نژاد را تنها نامزد مفروض جناح اصولگرا مي‌دانند.‏ اما حتي اگر اين موضع‌گيري‌ها سطحي تلقي شود و تبليغات موتلفه در خصوص كانديداي روحاني هم جدي گرفته ‏نشود، مصاحبه صريح ديروز باهنر، آب پاكي را روي دست همه ريخت.‏ باهنر كه دبيركل جامعه اسلامي مهندسين است، در واكنش به اظهارات يكي از اعضاي شوراي مركزي اين گروه ‏در گفت‌وگو با خبرگزاري ايلنا كه در آن تنها اشاره‌اي غيرمستقيم به احتمال حمايت اصولگرايان از احمدي‌نژاد ‏شده بود، مصاحبه‌اي كرد و گفت كه آن اظهارات، نظر شخصي وي بوده و تاكيد كرد كه: "جامعه اسلامي ‏مهندسين هنوز وارد بررسي مصاديق انتخابات نشده است و مواضع رسمي جامعه اسلامي مهندسين توسط روابط ‏عمومي يا دبيركل آن اعلام مي‌شود."‏چنين شكلي از تنش درون‌گروهي در اين گروه باسابقه جناح محافظه‌كار، بي‌سابقه است و نشان از اهميت مسئله ‏عدم حمايت از احمدي‌نژاد براي سران اين گروه دارد. شبيه اين اختلاف، در حزب موتلفه هم وجود دارد و كسي ‏مثل انبارلويي هم در شوراي مركزي اين حزب هست كه همچنان حامي سرسخت احمدي نژاد است؛ حال آنكه ‏منتقدان دولت نهم در اين حزب توانسته‌اند كاري كنند كه چهره‌هايي نظير بادامچيان و ترقي هم از حمايت از دولت ‏دست بكشند.‏ در اين ميان، گفتمان‌سازي‌هاي درون اين حزب كهنه‌كار، جالب توجه است. اشاره سران اين حزب بر حمايت از ‏احمدي‌نژاد "تا آخرين روز رياست‌جمهوري"، كه كنايه‌اي از يك‌دوره‌اي بودن رياست‌جمهوري وي است؛ تكرار ‏هر از چندگاهي موضوع ترجيح رئيس‌جمهور روحاني و حوزوي، كه معنايي جز نفي پيشاپيش احمدي‌نژاد ندارد؛ ‏مقيد كردن حمايت‌هاي اين گروه از دولت نهم به اينكه اين حمايت‌ها "به خاطر حمايت ولي‌فقيه" است و طبعا تا ‏زمان تداوم حمايت وي ادامه خواهد يافت و نيز تاكيد چندباره بر اينكه احمدي‌نژاد محصول يك كار تشكيلاتي بوده ‏و رئيس‌جمهور بعدي هم بايد از دل ائتلاف احزاب اصولگرا بيرون بيايد؛ همگي اضلاع و ابعاد فضاسازي‌هاي اين ‏گروه عليه طيف حامي احمدي‌نژاد است كه عرصه را بر اين طيف بسيار تنگ كرده است.‏ در برابر حاميان احمدي‌نژاد هم در روزهاي اخير بارها به فضاسازي‌هاي منفي جناح‌هاي منتقد محافظه‌كار واكنش ‏نشان داده‌اند؛ واكنش‌هايي كه غالبا عصبي بوده و كم‌تجربگي سياسي در آنها كاملا نمايان است.‏ نمونه‌اي از اين واكنش‌ها، خط خبري و مصاحبه‌هاي مكرر خبرگزاري عمومي ايرنا با چهره‌هاي نزديك به ‏احمدي‌نژاد است كه تنها اشتهار آنها به وابستگي به طيف دولتي نشان مي‌دهد كه استراتژي فعالان سابق روزنامه ‏كيهان در خبرگزاري ايرنا هم صورتي واحد دارد؛ چهره‌هايي همچون قاسم روانبخش، مرتضي آقاتهراني، مهدي ‏كوچك‌زاده، حسين شريعتمداري، روح‌الله حسينيان، حميد رسايي و....‏ اما اين واكنش‌ها در سايت‌ها و وبلاگ‌هاي حامي دولت نهم با لحن تند و تيزتري امتداد يافته است. موج حملات ‏سايت‌هاي طيف دولتي عليه انتقادات حسن روحاني، فعاليت‌هاي طرفداران خاتمي و حتي عذرخواهي توكلي از ‏موسويان، با خبرها و گزارش‌هاي جهت‌دار اين سايت‌ها عليه طيف تحول‌خواه و طيف محافظه‌كار سنتي وبا ‏چاشني انتقاد از مخالفان احمدي‌نژاد تكميل شده است.‏ اين موضوع در فضاي وبلاگ‌هاي جناح وابسته به دولت هم ادامه دارد. براي نمونه، يك وبلاگ حامي پروپاقرص ‏احمدي‌نژاد با اشاره به سخنان اخير رهبر در حمايت از دولت و تشبيه مخالفت‌ها با دولت به جنگ احزاب، ‏اصولگرايان را متهم کرد و مخاطب اصلي سخنان رهبر دانست و نوشت: جمعشان جمع بود، همه بودند، جمعيت ‏‏"موتلفه" تشکيل داده بودند: "قريش"، "بني نضير"، "بني اسد" و.... يکي يهودي، يکي مشرک، يکي کافر، يکي ‏منافق؛ همه بودند. "اجماع" بلندبالايي تشکيل شد و همه به نفع "ابوسفيان" وارد گود شدند. اما لشکر حق تنهاتر از ‏اين حرفها بود. نسبت نيروهاي مبارز 10به3 بنفع لشکر باطل بود و نسبت تجهيزات و ساز و برگ جنگي نيز به ‏همين ترتيب. عده اي سست ايمان ولي "مدعي 2آتشه ي اصولگرايي" از درون سپاه پيامبر وقتي متوجه عِده و عُده ‏ي "احزاب" شدند،خطاب به الباقي سپاه، فرياد "لامقام لکم فارجعوا" را سر دادند تا پروژه ي "عبور از ‏پيامبر(ص)" را عملي سازند...‏ انتقاد كنايه‌آميز اين حامي احمدي‌نژاد به دشمني‌ها با دولت، در حالي است كه او صراحتا به موقعيت حزب موتلفه، ‏استراتژي عبور از احمدي‌نژاد و بحث‌هاي مربوط به اجماع بين اصولگرايان اشاره مي‌كند و بدين ترتيب گفتمان ‏منتقدان محافظه‌كار دولت احمدي‌نژاد را به چالش مي‌كشد و آنها را مورد عتاب رهبر نظام برمي‌شمرد.‏ اكنون با اعلام جدايي طيف احمدي‌نژاد از ديگر جناح‌هاي اصولگرايان، بايد ديد چالش‌هاي بين اين دو بخش ‏اصولگرايان به كجا خواهد رسيد و آيا آنچنان كه سرمقاله‌نويس روزنامه كيهان در يادداشت اخير خود تاكيد كرده، ‏حضور احتمالي خاتمي مي‌تواند شكاف درون‌جناحي اصولگرايان را پر كند و همه آنها را پشت سر احمدي‌نژاد ‏متحد كند يا آنكه اين جدايي، برگشت‌پذير نيست.‏ نويسنده كيهان با وجود نگراني شديد مشهود در لحن و كلماتش، گفته بود نيامدن احتمالي خاتمي يك خبر بد براي ‏اصولگرايان است. حال بايد منتظر بود و ديد كه آيا واقعا آمدن يا نيامدن خاتمي تاثيري بر سرنوشت انتخاباتي جناح ‏اصولگرا خواهد گذاشت يا مسئله‌هاي دروني آنها عميق‌تر از اينهاست. ظاهر قضيه كه چيز ديگري را نشان ‏مي‌دهد، مگر آنكه دستوري از بالا بيايد...‏

!طنز روز


دختر ده ساله احمدی نژاد نشسته بود پهلوی مامانش و داشت سخنرانی باباش را از سازمان ‏ملل و مصاحبه های او را در آمریکا نگاه می کرد. مادرش هم به تلویزیون خیره شده بود و ‏هر لحظه چشمش از حدقه پرت می شد بیرون و دوباره می رفت سرجاش. بالاخره زهرا جان، ‏دختر ده ساله محمود پینوکیو از مامانش پرسید:‏

‏- مامان! چی شده بابام داره این حرف ها رو می زنه؟
مامانش: بابات قراره رئیس دنیا بشه و همه دارن حرفش رو گوش می کنن.‏
دخترش گفت: آخ جون! یعنی می ریم یه جای دیگه؟
مامانش: شاید بریم. اگه بابات رئیس اونجا بشه ما رو هم می بره.‏

باباش در تلویزیون آمریکا گفت: " در کشور ما مردم سالاری حقیقی حاکم است."‏
دخترش گفت: مامان! مردم سالاری حقیقی یعنی چی؟
مامانش گفت: یعنی مردم هر کسی رو مردم بخوان انتخاب می کنن.‏
دخترش گفت: آخ جون، کشور بابام چه جای خوبیه!‏

باباش در تلویزیون آمریکا گفت: " در کشور ما همه نشریات آزادند که هر چه می خواهند ‏علیه دولت بگویند."‏
دخترش گفت: مامان! یعنی تو کشور بابام دیگه کسی رو نمی گیرن؟ ‏
مامانش گفت: چه می دونم، بابات داره می گه.‏
دخترش گفت: آخ جون! کشور بابام چه جای خوبیه!‏

باباش در تلویزیون آمریکا گفت: " در کشور ما آزادی مطلق وجود دارد."‏
دخترش گفت: مامان! آزادی مطلق یعنی چی؟
مامانش گفت: یعنی هر کسی هر چی خواست می گه.‏
دخترش گفت: آخ جون! کشور بابام چه جای خوبیه!‏

باباش در تلویزیون آمریکا گفت: " در کشور ما فقیر به آن معنی وجود ندارد."‏
دخترش گفت: مامان! فقیر یعنی مثل کی؟
مامانش گفت: فقیر یعنی مثل همسایه های قبلی مون، مثل ده بابات، مثل همین هایی که تو ‏خیابون می بینیم.‏
دخترش گفت: آخ جون! یعنی توی کشور بابام فقیر وجود نداره، چه جای خوبیه!‏

باباش در تلویزیون آمریکا گفت: " در کشور ما هر کس هر سووالی بخواهد از رئیس جمهور ‏می پرسد."‏
دخترش گفت: مامان! یعنی دیگه بابام عصبانی نمی شه اگه مردم ازش سووال کنن؟
مامانش گفت: دخترم! اون تلویزیون رو ببند، اینها مال تو نیست....‏
دخترش گفت: می دونم، مال کشور بابامه، ولی عجب کشور خوبیه!‏

باباش در تلویزیون آمریکا گفت: " در کشور ما 98 درصد مردم از دولت حمایت می کنند."‏
دخترش گفت: مامان! 98 درصد یعنی چقدر؟‏
مامانش گفت: یعنی خیلی زیاد. یعنی هر صد نفر دو نفر از بابات حمایت نمی کنن.‏
دخترش گفت: یعنی بقیه حمایت می کنن؟
مامانش گفت: آره دیگه، بقیه حمایت می کنن.‏
دخترش گفت: یعنی مثل کشور خودمون نیست که همه به ما و بابام بد و بیراه می گن؟
مامانش گفت: من چه می دونم....‏
دخترش گفت: یعنی توی کشور بابام همه طرفدارش هستن؟
مامانش گفت: فکر کنم منظور بابات همینه.....‏
دخترش گفت: پس چرا بابام ما رو نمی بره توی کشور خودش و ما مجبوریم توی ایران باشیم؟
مامانش گفت: دخترم، کارهای بابات رو از خودش بپرس.‏

باباش در تلویزیون آمریکا گفت: " من در کشورم مثل بقیه مردم موسیقی های غربی و ‏تلویزیون های غربی را می بینم."‏
دخترش فریاد زد: مامان! ببین بابام چی می گه؟ می گه توی کشور خودش تلویزیون های ‏خارجی رو می بینه، خوش به حالش!‏
مامانش: لابد توی دفترشون بررسی می کنن....‏
دخترش گفت: نمی شه ما هم بریم کشور بابام تلویزیون های خارجی رو بررسی کنیم؟
مامانش: من نمی دونم، هر وقت خودش اومد ازش بپرس.‏

باباش در تلویزیون آمریکا گفت: " سیستم قضایی ما از پیشرفته ترین سیستم های دنیاست."‏
دخترش گفت: مامان! باز هم بی آبرو شدیم! بابام به سیستم فضایی گفت سیستم قضایی...‏
مامانش گفت: نه عزیزم، منظور بابات همون سیستم قضاییه....‏
دخترش گفت: اون وقت سیستم قضایی پیشرفته یعنی چی؟
مامانش گفت: یعنی کسی رو الکی دستگیر نمی کنن و زندانی نمی کنن و دادگاه ها بیخودی آدم ‏ها رو نمی کشن....‏
دخترش گفت: یعنی مثل ایران نیست که توی خیابون بیخودی گیر بدن و مثل مامان همکلاسی ‏ام بخاطر روسری اش زندون بره؟
مامانش گفت: اونها بدحجاب اند، این فرق می کنه....‏
دخترش گفت: یعنی توی کشور بابام الکی گیر نمی دن؟
مامانش گفت: چقدر حرف می زنی؟ به من چه اصلا بابات چی می گه!‏
دخترش گریه کرد و گفت: اصلا من با بابام می رم کشور خودش و دیگه نمی آم اینجا، هر ‏وقت بابام اومد ایران منم می آم شما رو می بینم، ولی می رم همون جا می مونم.‏

باباش در تلویزیون آمریکا گفت: " من فکر می کنم خبرنگاران آمریکایی باید بیایند و کشور ما ‏را ببینند."‏
دخترش گفت: مامان! دیدی بابام چی گفت؟ گفت خبرنگارهای آمریکایی باید بیان کشور ما رو ‏ببینن.....‏
مامانش گفت: خب، حالا من چی کار کنم؟
دخترش گفت: می شه به بابام بگی وقتی خبرنگارهای آمریکایی می خوان برن کشورش منم ‏ببره اونجا؟ من می خوام اونجا رو ببینم.‏
مامانش گفت: خودت بهش بگو....‏

باباش در تلویزیون آمریکا گفت: " در کشور ما قدرت در دست مردم است."‏
دخترش گفت: مامان!‏
مامانش گفت: زهر مار، اینقدر نگو مامان، خسته شدم.....‏
دخترش گفت: قدرت در دست مردم است یعنی چی؟
مامانش گفت: یعنی مثل خارج، هرکی هرکی یه، مردم هر کاری می کنن....‏
دخترش گفت: یعنی منم می تونم هر کاری دلم بخواد بکنم؟
مامانش گفت: تو غلط می کنی، دختره چشم دریده، چه غلط های زیادی!‏
دخترش گفت: اصلا به شما چه، من می خوام برم پیش بابام....‏
مامانش گفت: نمی شه، بابات کار داره....‏
دخترش گفت: من کاری به بابام ندارم، من فقط می خوام توی کشور اونها زندگی کنم.‏

باباش از تلویزیون آمریکا گفت: " زنان در کشور ما آزادی کامل دارند."‏
دخترش لباس اش را پوشید و رفت دم در ایستاد و گفت: مامان!‏
مادرش گفت: دیگه چه مرگته ذلیل مرده؟
دخترش گفت: من تصمیم خودم رو گرفتم، من می خوام برم پیش بابام زندگی کنم...‏
مامانش گفت: واسه چی؟ مگه اینجا چه مشکلی داری؟
دخترش گفت: بابام گفت توی کشورش زنان آزادی کامل دارند....‏
مامانش عصبانی شد و گفت: بابات غلط کرد با تو، بذار برگرده، بذار پاش برسه به این خونه، ‏یک نیویورکی بهش نشون بدم که صد تا نیویورک از توش در بیاد.....‏

!بدون شرح

!! از وعده رد صلاحيت تا تهديد به قتل


با نزديک شدن به زمان رقابت هاي انتخابات رياست جمهوري دهم، واکنش سخنگويان جناح دولتي به رقباي ‏احتمالي، رفته رفته لحن تندتري به خود گرفته است. در همين راستا هفته پيش، فضاي رسانه اي کشور شاهد ‏انعکاس نمونه هاي خبرسازي از اظهارات تهديدآميز سخنگويان اين جناح عليه منتقدان بود.‏ در اين هفته، سايت ادوارنيوز گزارش کرد ‏"عبدالله نوري" – که پنجشنبه گذشته در ديدار با روزنامه نگاران ‏‏"تاثيرگذاري" را شرط کانديداتوري خود در ‏انتخابات دانسته بود - توسط يک مداح مشهوربه نام منصور ‏ارضي تهديد به ضرب و شتم و ترور فيزيکي شده است. منصور ارضي که از همفکران و نزديکان احمدي ‏نژاد است، در مراسم شب بيستم ماه رمضان در مسجد ‏ارک تهران با اشاره به طرح کانديداتوري "عبدالله ‏نوري" در انتخابات آتي رياست ‏جمهوري گفته بود: "از طرف من به او بگوييد اگر جان خود را دوست دارد ‏وارد اين ميادين نشود". ‏اين تهديد، در طول هفته با فضا سازي ديگر چهره هاي راست مبني بر در پيش بودن "زمستاني داغ" وجعل ‏اخبار از سوي اصولگرايان پي گرفته شد. در همين راستا رضا سراج، فرمانده بسيج دانشجويي در ادعايي ‏بي‌سابقه از بروز "تنش" در فضاي كشور در پاييز و زمستان امسال خبر داد. وي با اشاره به تحولات اخير ‏در اردوگاه اشرف و برنامه‌هاي گروه رجوي، در ادعايي عجيب گفت كه اين گروه تحركات جديدي داشته‌ و ‏بحث "قيام" در اول مهر را در ايران مطرح كرده‌اند. ‏نکته قابل توجه اين است که اين فرمانده بسيجي در ادامه سخنان خود اين تحركات را به نيروهاي ‏دموكراسي‌خواه داخل كشور ربط داده و گفته است: "در انتخابات اخير جريان ادوار تحكيم و طيف علامه ‏افراد خيلي تندتري انتخاب شده‌اند تا آنجا كه بهزاد نبوي در توصيه‌اي به سازمان مجاهدين و حزب مشاركت ‏از آنها خواسته تا از اينها دوري كنند چراكه ممكن است همه‌چيز را با خود ببرند."‏‏ به گزارش سايت خبري البرز، وي همچنين در اظهارنظري يكي از فعالان ملي- مذهبي را متهم کرده كه گفته ‏است: "يكي از اشكال مقاومت مدني، مقاومت مسلحانه است."‏اگر چه هنوز گروه هاي سياسي اصلاح طلب در برابر اين تهديدات، موضعي اتخاذ نكرده اند، اما در سوي ‏مقابل، اين دست از مواضع مدت هاست با محوريت خبرگزاري فارس، به طور مرتب پي گرفته مي شود. اين ‏خبرگزاري چندي پيش در گزارشي با عنوان "نقش رسانه ها درپازل 18 تير" به نقش روزنامه خرداد به ‏مديرمسئولي عبدالله نوري در "ناآرامي هاي دانشگاه" پرداخت و درباره واكنش اين روزنامه به حادثه 18 تير ‏نوشت: "سياست‌گذاران روزنامه خرداد در ادامه تحليل‌هاي خود حوادث كوي دانشگاه و تبعات بعدي آن را به ‏گردن نيروهاي حزب اللهي مي‌اندازند."‏خبرگزاري فارس با اشاره به اينکه "تيتر اول روزنامه پس از 18 تير روزنامه خرداد جالب توجه است، اين ‏روزنامه در 19 تير 78 صفحه اول خود را با اين تيتر درشت به چاپ مي‌رساند: كوي دانشگاه تهران به خون ‏كشيده شد" درادامه به محتواي روزنامه هاي صبح امروزو نشاط در آن زمان اشاره و اين سوال را مطرح ‏کرده بود که: "راستي بين محورهاي رسانه هاي آمريكايي و صهيونيستي همسويي و قرابت در چه حد است؟ ‏و اين همسويي چه پيامي در خود دارد؟"‏درادامه همين مواضع که به گفته ناظران سياسي به منظور انصراف خاتمي و عبدالله نوري از ورود به ‏انتخابات اتخاذ مي شود، ذوالنورفرمانده تيپ 84 لشكر امام صادق هم در جلسه هفتگي انصار حزب‌الله اظهار ‏داشت: "محمد خاتمي، محمدرضا خاتمي و عبدالله نوري براي انتخابات رياست جمهوري هيچ روزنه و نقطه سفيدي براي شوراي نگهبان باقي نگذاشته‌اند که بشود آن‌ها را تاييد صلاحيت کرد."‏ذوالنورسپس با تاکيد بر اينکه "اگر آقاي احمدي‌نژادکانديدا شود هر کس ديگري که به‏ صحنه بيايد نه خدمت ‏به انقلاب کرده است و نه به اصولگرايي؛ چراکه دولت آقاي احمدي‌نژاد کارهايي را شروع کرده که مصلحت ‏و منفعت کشور ايجاب مي‌کند که در يک دوره چهار ساله ديگر به نتيجه برسد و آلان کار در مرحله‌اي نيست که تغيير دولت داشته باشيم و مصلحت اين است که دولت عوض نشود" علت اصلي رد صلاحيت خاتمي يا ‏عبدالله نوري را چنين تشريح کرد:"مجلس ششم بي كيفيت ترين و پرضررترين دوره مجلس در طول تاريخ ‏انقلاب بود كه جزاستحاله نظام و سلطه وچيره شدن قدرت شيطاني و خوراك تهيه كردن براي رسانه هاي ‏دنيا و گسترده كردن فعاليت ضدانقلاب دستاورد ديگري نداشته است اين اظهارات اما دراين حدواندازه باقي نمانده است. اگر سابق براين سايت اصول گراي "نوسازي " كه نزديك ‏به احمدي نژاد است به خانواده آيت الله خميني حمله مي كرد، اكنون فاطمه رجبي همسرسخنگوي دولت ‏احمدي نژاد،‌ همه نزديكان آيت الله خميني رابه دليل حمايت از اصلاح طلبان، مورد حمله قرار مي دهد.‏ رجبي هفته پيش با اشاره به حضور روحانيون اصلاح طلب در مراسم شب احيا در آرامگاه آيت الله خميني ‏نوشت: "حرم امام خميني به صورت پايگاه سياسي اصلاح‌طلبان برانداز درآمده است !"‏بدين ترتيب، هواداران دولت نه تنها يک کانديدا را به قتل و کانديداي ديگر را به رد صلاحيت تهديد مي کنند ‏و نسبت به تحرکات "مسلحانه" منتقدان دولت هشدار مي دهند، که حتي نزديکان بنيانگذار جمهوري اسلامي ‏را نيز پناه "براندازان" مي دانند. ايا براستي، همان طور که فرمانده بسيج دانشجويي مي گويد، "زمستاني ‏داغ" در پيش است؟ ‏

!!احمدي نژاد را جدي نگيريد

بگذاريد آئين عصبانيت جمعي هر ساله خودمان را نسبت به محمود احمدي نژاد، هر باري که او به ديدار ‏سازمان ملل مي آيد کنار بگذاريم. اين داستان خيلي زود کهنه مي شود. ما جلوي دوربين هاي تلويزيوني به او ‏بال و پر مي دهيم، درحالي که مجريان از او سؤال هائي را مي پرسند که جوابش را خوب مي دانند. گاهي هم ‏نمي دانند. اين جور سؤال ها فقط به اين مقام ايراني اجازه مي دهد ژست همدردي به خودش بگيرد.‏ درواقع احمدي نژاد به چنان شخصيتي تبديل شده که خيلي از اعتراضات جدي در برابر او به نتيجه عکس مي ‏انجامد. ديروز درهياهوي صداي ناقوس کليسا در منطقه داک همرشولد، صداي سلام يهودي ها به سختي تا چند ‏چهارراه آن طرف تر مي رسيد. يکي از پيشروان يهودي مي گفت دست رهبري ايران بيشتر از وقايع رواندا و ‏بالکان به نسل کشي آغشته است. يک نفر هم پلاکاردي در دست داشت که رئيس جمهور ايران را در کارواني از ‏ماشين ها نشان مي داد که در آستانه برخورد به "يک لوله بخار" است. چيزهاي مضحک مرسوم در تظاهرات.‏ حاضران مي گفتند "ايران را متوقف کنيد" اما حتي براي شفاف تر شدن موضوع، معلوم نبود ايران را بايد از ‏انجام چه کاري متوقف کرد، علاوه بر آن چطور بايد متوقف کرد. هياهوئي از اين درخواست برپا بود که ايران ‏دست از زيرپا گذاشتن حقوق بشر بردارد (بر اساس گزارش ديده بان حقوق بشر، ايران مقام اول دنيا را در ‏اعدام مجرمين نوجوان دارد). از ايران خواسته شد از غني سازي اورانيوم و زيرپا گذاشتن مقررات منع گسترش ‏تسليحات هسته اي دست بردارد. و البته سخنان تکراري هم در محکوميت انکار هولوکاست و عبارت لزوم محو ‏شدن اسرائيل از روي نقشه توسط رئيس جمهور ايران گفته شد.‏ اما چطور ايران را - در اين مورد خاص، احمدي نژاد را- از گفتن سخنان بي ربط يا انجام کارهاي نفرت انگيز ‏باز مي داريد؟ ديروز بعضي از حاضران در نيويورک طرفدار تحريم هاي سخت تر بودند، درحاليکه بقيه ‏خواهان انداختن يک بمب هسته اي بر روي تأسيسات هسته اي نطنز بودند. اين گروه از آنجا که فکر مي کردند ‏سازمان ملل يک نهاد بي مصرف است، عده زيادي نبودند که خواهان ديپلماسي سفت و سخت تر باشند. آکيوا ‏آلدر 17 ساله که از تورنتوي کانادا به آنجا آمده بود گفت: "سازمان ملل همان کاري را مي کند که جامعه ملل قبل ‏از جنگ جهاني دوم کرد."‏ مشکل متمرکز شدن همه توجهات به احمدي نژاد اين است که سياست خارجي (و از جمله ديپلماسي) دولت ايران ‏را به عنوان يک کل ، و نه فقط رئيس جمهور ناديده مي گيرد. ما با متمرکز شدن بر روي يک رييس جمهور، ‏مناقشه را به قيمت در اختيار نداشتن هيچ طرح مشخص براي روزي که احمدي نژاد از اين مقام کنار برود، ‏شخصي مي کنيم. البته احتمال اينکه او اين مقام را ترک کند زياد است. به نظر مي رسد سياست هاي ما ‏بيشترشامل اوست، تا اينکه متوجه خود ايران باشد. ‏ متأسفانه اين حقيقت ناديده گرفته مي شود که او حتي مسؤول سياست خارجي ايران هم نيست، بلکه اينکار بر ‏عهده رهبر ايران است. با دادن جنبه شيطاني يا تمسخرآميز به هر سخن احمدي نژاد، بيشتر او را در معرض ديد ‏دنيا قرار مي دهيم.‏ اشتباه نکنيد. من رئيس جمهور ايران را لايق حضور در صحن سازمان ملل يا هر شبکه تلويزيوني نمي دانم. اما ‏بيائيد ديگر او را "آدولف کوچک" نخوانيم و بحث هاي جدي را درباره روابط آمريکا- ايران آغاز کنيم. بيائيد ‏درباره باز کردن دفتر حفاظت منافع آمريکا در تهران و کنار گذاشتن سوئيس از مقام نمايندگي آمريکا حرف ‏بزنيم. بيائيد درباره بسته مشوق هاي امنيتي و تحريم هاي سخت درصورت عدم همکاري آن کشور با بازرسان ‏آژانس بين المللي انرژي هسته اي صحبت کنيم. ‏بيائيد از گفتگو درباره حمله بازدارنده اسرائيل به تأسيسات هسته اي ايران دست برداريم- آنطور که اشتون کارتز ‏از هاورواد گفته بود شانس اين حمله تا زمان روي کار آمدن رئيس جمهور بعدي 50 درصد است، زيرا چنين ‏اقدامي، تنها جاه طلبي هاي هسته اي ايران را حداکثر دو سال به عقب مي اندازد و احساس خوب جوانان ايراني ‏نسبت به غرب (از جمله آرايش غربي را که مورد علاقه 70 درصد آنهاست) نابود مي کند. ‏راحت باشيد و دربرابر رئيس جمهوري ايران که به گردش در شهر مشغول است و جلوي دوربين ها لبخند ‏ساختگي تحويل مي دهد، تظاهرات کنيد. اما تا زمانيکه به سياست خارجي تهران -و نه فقط اظهارات تحريک ‏آميز احمدي نژاد- توجه مي کنيم، انتظار نداشته باشيد هيچ تغيير معناداري در رابطه ما با ايران بوجود بيايد.‏ از افتادن در تله او خودداري کنيد. بهترين کاري که مي شود با آدمي مانند او انجام داد، نديده گرفتن اوست. ‏متأسفم اين را مي گويم، همه جا مونيخ نيست. احمدي نژاد يک بازيگر کوچک در صحنه جهاني است، و نه يک ‏رهبر قدرتمند که در حال تسخير خاورميانه است. وقتي او را بيشتر از اندازه اش تحول مي گيريم، به او قدرت و ‏نفوذ بي دليل مي دهيم. براي همين است که او هر ماه سپتامبر لبخند بر لب مي آيد.‏

Wednesday, September 17, 2008

!!!در راستاي لايحه جديد (چند همسري آزاد)مجلس هشتم

!گفت‌و گو با دكتر عباس میلانی، نويسنده و محقق

اشاره: نشر و توسعه‌ی فرهنگ دموکراسی به عنوان پیش‌نیاز دموکراتیزاسیون، اگر چه ضرورتی غیرقابل کتمان است، اما تحقق آن در جوامع استبدادزده با دشواری‌های بسیاری روبروست؛ به‌طوری که در کمتر جامعه‌ای دوره‌ی گاذر به دموکراسی با انتقال و نهادینه شدن فرهنگ دموکراسی همراه بوده است. چراکه جامعه‌ی مدنی، به عنوان ناشر فرهنگ و گفتمان دموکراسی در جوامع دیکتاتوری، از قدرت کافی برای انتقال گفتمان دموکراسی میان توده‌ها و بسیج و سازماندهی نیروهای اجتماعی برای موفقیت در دوران گذار برخوردار نیست از این رو سازمان‌های بین‌المللی و دولت‌های توسعه یافته‌ی دموکراتیک، دموکراتیزاسیون را به عنوان یکی از اهداف مهم خود تعریف و در دستور کار سیاست خارجی خود قرار داده‌اند. اما الویت داشتن منافع دولت‌ها بر دموکراسی و حقوق بشر، باعث شده تا روند دموکراتیزاسیون در جهان با کندی به پیش برود. در چنین جهانی ایزوله شدن دولت‌ها، به عنوان یکی از مهمترین موانع دموکراسی برشمرده می‌شود؛ لذا بسیاری بر این باورند که دیکتاتورها را باید از لاک خود بیرون کشید تا در مراودات جهانی مجبور به رعایت قواعد دموکراسی شوند. عادی‌سازی رابطه‌ی ایران و امریکا و شکستن لاک رژیم جمهوری اسلامی، به اعتقاد برخی صاحب‌نظران علوم سیاسی و روابط بین‌الملل مهمترین گام برای تحقق دموکراسی در ایران شناخته می‌شود. این مهم، اگر چه با دشواری‌هایی روبروست، ولی از آنجا که طرفین گریزی جز حل وفصل مشکلات فی‌مابین پشت میز مذاکره ندارند، امیدهایی را برای برقراری رابطه و استقرار دموکراسی ایجاد کرده است. عادی‌سازی رابطه‌ی ایران و امریکا و تاثیر آن بر پروسه‌ی گذر به دموکراسی در ایران، موضوع گفت‌وگویی است با دکتر عباس میلانی، استاد علوم سیاسی و مدیر مرکز مطالعات ایران حمید و کریستینا مقدم در دانشگاه استنفورد که می‌خوانید. در این گفت‌وگو، دکتر میلانی با تاکید بر ضرورت مذاکره‌ی مستقیم ایران و امریکا، بر این باور است که مذاکره با ایران هنگامی منادی دموکراسی می‌تواند باشد که در این مذاکرات، موضوع حقوق بشر به صورت جدی از سوی امریکا جدی گرفته شود. او خوش‌بین است که «اوباما» به عنوان رییس جمهوری احتمالی آینده‌ی امریکا باب چنین گفت‌وگویی را باز کند.؟

------------------

گفت‌وگو با دکتر عباس میلانی، نخستین مجموعه از گفت‌وگوها و مقالات گذار با کارشناسان و صاحبنظرانی خواهد بود که در باره‌ی نتایج انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا و ایران بحث و سخن گفته‌اند.

اخیرا، در عین این که مقاومت ایران برای توسعه‌ی برنامه‌ی هسته‌ای و بی‌اعتنایی به مصوبات شورای امنیت سازمان ملل، چالش میان ایران و امریکا را شدت بخشیده است، سیگنال‌هایی از طرفین ارسال می‌شود که در نگاهی خوشبینانه، می‌توان آن را ابراز تمایل دو کشور برای عادی‌سازی رابطه تلقی کرد. برای بیان مهمترین آن، می‌توان به مباحث مطرح در واشنگتن مبنی بر راه‌اندازی دفتر حافظ منافع امریکا در تهران و ابراز تمایل تهران به این اقدام و مثبت خواندن حضور نماینده‌ی امریکا در مذاکرات هسته‌ای ایران و جامعه‌ی جهانی توسط رییس جمهوری، احمدی‌نژاد، اشاره کرد. به نظر شما، آیا اراده‌ای تازه در واشنگتن و تهران برای عادی‌سازی رابطه شکل گرفته است، یا این‌که این مباحث، بیش از آن‌که رنگ و روی واقعی داشته باشد، یک فضاسازی رسانه‌ای است؟
عباس میلانی: من معتقدم که سیاست خارجی دو کشور ایران و امریکا، توسط یک اراده‌ی واحد اداره نمی‌شود، بلکه مراکز مختلفی با سیاست‌های متفاوت در هر دو کشور در این زمینه فعال هستند. مدت‌هاست که عده‌ای در واشنگتن بر این گمان‌اند که رهبران ایران قابل مذاکره نیستند؛ همان‌طور که در ایران عده‌ای مذاکره با امریکا را نشانه‌ی ضعف و سازش تلقی می‌کنند و نیازی به مذاکره حس نمی‌کنند. آن‌چه الان تغییر کرده، این است که موضع گروهی که معتقد به مذاکره هستند در هر دو طرف کمی تقویت شده است، ولی هیچ اتفاق عملی برای مذاکره‌ی علنی رخ نداده است.شگفت این‌که در همین سال‌ها که می‌گفتند مذاکره نمی‌کنند، مذاکره‌ی پنهان میان سیاستمداران ایرانی و امریکایی جریان داشته است. بارها سناتورهای امریکایی با نمایندگان جمهوری اسلامی، حتی با نماینده‌ی آنها در سازمان ملل مذاکره داشته‌اند و به نتیجه‌ای هم نرسیده‌اند. اما آنچه الان قابل ملاحظه است، اینست که انتخابات امریکا در پیش است و وضعیت جمهوری‌خواهان خطیر است. در این شرایط، جورج بوش به شدت نیازمند تغییر فضا به نفع حزب‌اش است؛ بنابراین، نرمش در برابر ایران محتمل است و این نرمش احتمالی قطعا از سویی در جهت انتخابات است. درواقع، نزدیکی به ایران از سوی جمهوری‌خواهان در این مرحله، سیاست اعلام شده‌ی اوباما را برای مذاکره با ایران خنثی می‌کند.؟

ولی اگر ملاک را انتخابات امریکا و نیازمندی جرج بوش به تغییر فضای انتخاباتی به نفع جمهوری‌خواهان بگیریم، حمله‌ی نظامی گزینه‌ی جدی‌تری به نظر می‌رسد؛ چراکه در فاصله‌ی کوتاه باقی‌مانده تا انتخابات امریکا و با درنظرگرفتن بحران روبه گسترش پرونده‌ی هسته‌ای ایران، برداشتن گام عملی برای عادی‌سازی رابطه با ایران، کمی دور از ذهن به نظر می‌رسد؛ خصوصا این‌که در ایران هم بخشی از قدرت در برابر مذاکره با امریکا مقاومت نشان می‌دهند. بنابراین، ممکن است در فضای جنگی، جمهوری‌خواهان فرصت مانور بیشتری پیدا کنند؛ چراکه در این شرایط امریکا نیازمند رییس جمهوری مقتدر است و مک کین با برخورداری از سابقه‌ی جنگ ویتنام، می‌تواند گزینه‌ی مطمئن‌تری باشد.

عباس میلانی: در امریکا چهره‌هایی وجود دارند که طالب جنگ‌اند و جنگ را تنها راه‌ حل موجود برای حل بحران ایران می‌دانند؛ ولی بخش عمده‌ی هیات حاکمه‌ی امریکا و هم بخش عمده‌ی نیروهای نظامی، موافق این جنگ نیستند. این جنگ هم به ضرر امریکا، هم به ضرر اسراییل، و هم به ضرر ایران است. به باور بسیاری از سیاستمدارن امریکایی، راه حل بحران اتمی ایران و توقف تحریک گروه‌های تروریستی منطقه توسط ایران، روی کار آمدن یک دولت دموکراتیک در ایران است؛ دولتی برآمده از بطن جامعه‌ی ایران، نه دولتی که با دخالت امریکا روی کار آید. به باور اینها، سیاست‌های غلط غرب، آهنگ دموکراتیزاسیون را کُند خواهد کرد، و جنگ، این آهنگ کند را متوقف خواهد کرد. به باور من، هدف ایران از برنامه‌ی اتمی، حفظ رژیم است. برای رژیمی که حاضر شده است به خاطر حفظ موقعیت خود، کشور را تا آستانه‌ی نابودی پیش ببرد، از منافع مردم ایران در دریای خزر گذشته است و فقط به منافع شخصی خود می‌اندیشد، از جنگ با امریکا و اسراییل هم استقبال می‌کند و چنین جنگی آن را به همان مرادی خواهد رساند که برنامه‌ی اتمی می‌تواند برساند. لذا، قطعا این جنگ به تثبیت وضعیت متزلزل حکومت کمک می‌کند. به همین خاطر هم رژیم به شکل غیرقابل تصوری گردنکشی می‌کند؛ چون قرار نیست بهای جنگ را آنها بپردازند. بهای چنین جنگی را مردم خواهند پرداخت و این برای رژیم نگران‌‌کننده نیست. در این چشم‌انداز، از آن‌جا که هدف از برنامه‌ی اتمی حفظ خود رژیم است، جنگ امریکا یا اسراییل هم به تثبیت موقعیت آن کمک می‌کند.؟
من از ابتدا تصمیم داشتم وارد موضوع جنگ نشوم؛ لذا ترجیح می‌دهم موضوع را از زاویه‌ی دیگری دنبال کنم. پرسش جدی که اینجا مطرح می‌شود، این است که اگر هدف نهایی امریکا را-همان‌گونه که جورج بوش مدعی است- پیشبرد دموکراسی در منطقه بدانیم، چرا امریکا از مذاکره‌ی بدون پیش‌شرط با ایران برای پیشبرد دموکراسی در ایران- که می‌تواند اثر مهمی بر این مهم در منطقه داشته باشد- پرهیز دارد؟ به باور بسیاری از تحلیل‌گران، یکی از راه‌های گسترش دموکراسی در کشور‌هایی مثل ایران، بیرون کشاندن این رژیم‌ها از انزوا و باز کردن فضای سیاسی و اقتصادی آن‌ها برای تشویق‌شان به سمت دموکراسی است. از سوی دیگر، سیاست تخاصم به جای تعامل، نشان داده است که نه تنها به تغییر رفتار ایران منجر نمی‌شود، بلکه آن را جری‌تر هم کرده است.؟
عباس میلانی: دلیلش اظهارنظرهای به‌غایت غیرمسئولانه و یاوه‌ی احمدی نژاد است. حرف‌های احمدی نژاد دقیقا این فرصت را به جناح راست در اسراییل داده است تا امنیت و بقای اسراییل را به موضوع روز تبدیل کنند و به لحاظ نفوذ اسراییل در امریکا، هیچ سیاستمداری در این شرایط نمی‌تواند از مذاکره صحبت کند. اگر احمدی‌نژاد این صحبت‌ها را مطرح نمی‌کرد، جناح راست در امریکا و اسراییل وضعیت دشوارتری برای ممانعت از مذاکره‌ی مستقیم ایران و امریکا داشتند. نکته‌‌ی دیگر این‌ است که هدف اول امریکا در خلیج فارس و خاورمیانه، در مرحله‌ی اول، بسط دموکراسی نیست؛ هدف امریکا حفظ منافع امریکا است. وظیفه‌ی دولت امریکا هم همین است. با این حال، امریکا به این نتیجه رسیده است که در بلندمدت، استقرار دموکراسی در این منطقه به نفع‌اش است، لذا از دموکراتیزاسیون در خاورمیانه حمایت می‌کند. در این شرایط، ظرافت کار دموکرات‌های ایرانی این است که بتوانند با حفظ استقلال و خودکفایی، از این توازی منافع بهره ببرند. ولی متاسفانه این رویه‌ی غلط رییس جمهوری که هرچه به ذهنش می‌رسد بیان می‌کند، اجازه نمی‌دهد که دیپلماسی ایران گامی به نفع کشور بردارد. امروزه موقعیت ضعیف ایران در مذاکرات مربوط به دریای خزر، به این دلیل است که ایران در انزوا قرار گرفته است و بدون شک حرف‌های احمدی‌نژاد یکی از دلایل اصلی این انزواست. در امریکا هم اقلیت قدرتمندی، حتی در حزب جمهوری‌خواه، وجود دارد که مذاکره را به نفع امریکا می‌داند؛ ولی در این شرایط نمی‌خواهد با تشویق دولت به مذاکره با ایران، وانمود کند که آمریکا امنیت اسراییل را وانهاده است. اسراییل نیز با استفاده از این فرصت، درخطربودن موجودیت خود را برجسته کرده است؛ لذا، در این شرایط، گفت‌وگو با ایران برای امریکا دشوار است.؟
من از دو زاویه به این موضوع نگاه می‌کنم: اول این‌که بخش عمده‌ی دلیل حمله‌ی لفظی ایران به اسراییل، ناشی از عدم ارتباط با امریکا است. اگر دولت‌مردان ایرانی، بالاخص شخص احمدی‌نژاد، به‌طور مداوم و به صورت لفظی به اسراییل حمله می‌کنند، برای کسب اعتبار بیشتر در منطقه است؛ چراکه دشمنی با امریکا و اسراییل به اعتبار آنها در منطقه می‌افزاید و به همین دلیل، عده‌ای در داخل ایران می‌کوشند از عادی‌سازی رابطه با امریکا جلوگیری کنند؛ چراکه می‌دانند عادی‌سازی رابطه با امریکا به معنای بهبود رابطه با اسراییل نیز هست. نکته‌ی دوم این‌که پیشبرد دموکراسی در ایران، هم به نفع امریکا، هم به نفع اسراییل و هم به نفع مردم ایران است؛ و برای پیشبرد دموکراسی در ایران، اول باید رابطه با ایران را بهبود بخشید، زیرا در نبود رابطه با ایران، امریکا نمی‌تواند به جنبش دموکراسی‌خواهی در ایران کمک کند.؟
عباس میلانی: با این تحلیل کاملا موافقم. اتفاقا دو سال پیش در مقاله‌ای به همین نکته اشاره کردم. اما مسئله این است که افرادی در امریکا و اسراییل این منطق را نمی‌پذیرند. جواب‌شان هم خیلی ساده است، آنها معتقدند اگر در شرایط عادی بودیم می‌توانستیم ریسک مذاکره را بپذیریم تا ببینیم آیا دموکراسی در ایران خواهد آمد یا نه؛ ولی در شرایطی که کسی مثل احمدی‌نژاد در قدرت است و هرلحظه ممکن است قدرت‌اش با دستیابی به بمب اتمی تشدید شود و موجودیت اسراییل را با خطر جدی مواجه کند، این ریسک قابل پذیرش نیست. در واقع، سخنان احمدی‌نژاد، پایه‌ی منطقی این استدلال را تقویت می‌کند که با رییس جمهوری که بنایش بر ستیز است، نمی‌توان از عادی‌سازی رابطه سخن گفت. به هر ترتیب، آنها از سخنان احمدی نژاد نهایت بهره برداری تبلیغاتی را می‌برند.؟
این تحلیل سیاستمداران امریکایی و اسراییلی به نظر بیش از آن‌که در حوزه‌ی امنیت ملی قابل استفاده باشد، به کار تبلیغات رسانه‌ای می‌آید، زیرا همه می‌دانند که بمب اتم برای استفاده نیست؛ بلکه تمام کشورها به این سلاح به عنوان یک نیروی بازدارنده یا تضمینی نگاه می‌کنند. حتی کشوری مثل کره‌ی شمالی که در انزوای کامل قرار دارد، هیچگاه از این سلاح علیه دیگر کشورها استفاده نکرده است. بدیهی است که برای جمهوری اسلامی ایران نیز به طریق اولی، استفاده‌ای از قدرت احتمالی اتمی خود عملی نباشد.؟
عباس میلانی: قطعا استفاده از بمب اتمی برای ایران عملی نیست. ایران در شرایطی نیست که حتی با برخورداری از سلاح اتمی بتواند دیگر کشورها را تهدید کند. ولی بسیاری از رسانه‌های غربی مدام در این شرایط از نزدیک بودن دستیابی ایران به بمب اتمی خبر می‌دهند و می‌گویند که ایران از آن استفاده خواهد کرد. آن‌ها با پررنگ کردن هیجان ناسیونالیستی افراطی، خرد، پایه و اساس تفکر را نشانه رفته‌اند. در اینجا هم آنها با حرف‌های غیرمسئولانه‌ی یک رییس جمهوری مواجهند و چیزی که اوضاع را خراب‌تر می‌کند، همین سخنان و کردار غیرمسئولانه است.؟
در عین این که با تحلیل شما موافقم، ولی ذکر این نکته را ضروری می‌دانم که پیش از این، خصوصا در دوره‌ی ریاست جمهوری آقای خاتمی، وقتی موضوع مذاکره با ایران عنوان می‌شد، سیاستمداران غربی معتقد بودند که رییس جمهوری در ایران فاقد قدرت کافی برای اجرای تعهدات کشور است؛ بنابراین، مذاکره با رییس جمهوری بدون قدرت را بی‌معنا می‌دانستند. حال چگونه است که سخنان جنجال برانگیز احمدی‌نژاد جدی گرفته شده و مبنای تصمیم‌گیری سران کشورهای غربی می‌شود؟
عباس میلانی: در حدی که با سیاست‌گذاران امریکایی صحبت داشته‌ام، می‌دانم که بی‌اطلاعی آنها در مورد ایران شگفت‌انگیز است. این هم طبیعی است، چراکه آنها در تهران سفارت‌خانه ندارند؛ بنابراین اطلاعا‌تشان را از برخی مهاجران مقیم واشنگتن دریافت می‌کنند. اتفاقا آنها همچنان این نگرانی را برای مذاکره دارند که وقتی پای میز مذاکره می‌نشینند، آیا طرف مقابل اختیار کافی و قدرت اجرایی دارد، یا خیر؟ جوابی که دریافت کرده‌اند منفی است و معتقدند طرف مقابل‌شان فاقد قدرت است. آنها حتی تجربه کرده‌اند که حتی جواد ظریف، نماینده‌ی سابق ایران در سازمان ملل متحد، در محدوده‌ی مسئولیت خود اختیار کافی و قدرت اجرایی نداشت. اتفاقا رژیم ایران هم از این سردرگمی سیاست‌مداران امریکایی نهایت بهره را برده است و خیلی آگاهانه، زمانی رییس‌جمهوری را دارای قدرت نشان می‌دهند، و در مواقعی می‌گویند که حرف نهایی را رهبری می‌زند. یکی از گرفتاری‌ها این است که برخی فکر می‌کنند این رژیم فاقد هرگونه منطقی است. پرواضح است که چنین نیست. آنها در چهارچوب مشی خودشان دارای منطق‌اند؛ در موقعی که به خشونت نیاز دارند حمله، و جایی که خشونت برایشان کارساز نیست، عقب نشینی می‌کنند. منطق‌شان چفت و بست درونی دارد؛ منتها با منطق ما فرق می‌کند. منطق آنها معطوف به تلاش برای حفظ خودشان است و در آن محدوده هم درست عمل می‌کنند. اما اگر از منظر منافع ملت ایران به این «منطق» نگاه کنیم، می‌بینیم که پایه و اساسی ندارد.؟
در سال‌های اخیر، جمهوری اسلامی ایران با وقت کشی در پرونده‌ی هسته‌ای، منتظر رفتن جورج بوش و روی کار آمدن رییس جمهوری جدیدی از جنس اوباما است. به نظر شما، اگر اوباما به ریاست جمهوری انتخاب شود، تغییری در چگونگی رابطه‌ی ایران و امریکا ایجاد خواهد شد؟
عباس میلانی: من فکر می‌کنم اگر اوباما به ریاست جمهوری برگزیده شود، سیاست خارجی امریکا را تغییرخواهد داد. البته این تغییر سیاست الزاما به نفع جمهوری اسلامی نیست. حتی سیاست معقول تغییر یافته‌ی امریکا می‌تواند جمهوری اسلامی ایران را در مسیر دشوارتری قرار دهد. سیاست اوباما، گفت‌وگوی غیرمشروط با ایران است؛ اما این مذاکره، همان‌گونه که گفته، حتما با مسئول سیاست خارجی ایران خواهد بود؛ یعنی مذاکره‌ای که برای ایران بسیار دشوار است.
نکته‌ی دیگر اینکه حداقل در بین جامعه‌ی دانشگاهی ایرانیان خارج از کشور، دو دیدگاه وجود دارد: گروه اول که بیشتر دلالان جمهوری اسلامی هستند، می‌کوشند امریکا را به مذاکره‌ی بدون قید وشرط با ایران تشویق کنند و تحلیل‌شان این است که این رژیم پابرجاست و جنبش دموکراسی‌خواهی در آن بسیار ضعیف است؛ لذا به نفع امریکا می‌دانند که به جای تخاصم، از سر دوستی با آنها وارد شود. اما گروه دوم -که من هم در این دسته هستم- معتقد است، امریکا باید با ایران مذاکره کند ولی بخشی از این گفت‌وگو باید معطوف به رعایت حقوق بشر در ایران باشد. اوباما به خاطر ویژگی شخصیتی، حتما در گفت‌وگو با ایران موضوع حقوق بشر را پیگیری خواهد کرد. این مذاکره، بر خلاف مذاکره با الگوی گروه اول که مشروعیت نظام را افزایش می‌دهد، با طرح موضوعاتی چون حقوق بشر و الحاق ایران به سازمان تجارت جهانی می‌تواند موقعیت ایران را تغییر دهد و چالشی جدی برای رژیم حاکم بر ایران ایجاد کند. در این شرایط، حکومت ایران دیگر نمی‌تواند به سیاق سابق عمل کند. این مذاکره می‌تواند منادی دموکراسی در ایران باشد.؟
اتفاقا بر همین اساس، احتمال این که ایران در آن دوره از مذاکره پرهیز کند، بسیار زیاد است. آنها، همان گونه که گفته‌اند، زمانی پای میز مذاکره می‌نشینند که در موقعیت برابر باشند. برابری از نگاه آنها به این معناست که در مذاکره مجبور نباشند تعهدی بیشتر از موضوع مذاکره بدهند. از سوی دیگر، اگر احمدی‌نژآد امروز به امریکا چراغ سبز برای مذاکره نشان می‌دهد، معلوم نیست فردا با آمدن اوباما، دیگر تمایلی به مذاکره نشان دهد، چون آنها معتقدند که اوباما بر خلاف بوش و مک‌کین قدرت حمله‌ی نظامی به ایران ندارد؛ لذا، با احساس وجود امنیت، از مذاکره طفره خواهند رفت.؟
عباس میلانی: به نظرم این تحلیل درست نیست؛ به این دلیل که مهمترین موضوعی که ایران را وادار می‌کند که با امریکا مذاکره کند، مسئله‌ی اقتصادی است، نه امنیتی؛ چون رژیم از جنگ ابایی ندارد. تاکنون حتی دست‌راستی‌ترین سیاستمداران امریکایی هم نگفته‌اند که حمله به ایران از جنس حمله به افغانستان و عراق و با هدف تسخیر مملکت و تغییر رژیم خواهد بود؛ بلکه انهدام مراکز هسته‌ای و نظامی ایران مطرح است. فرض دست‌راستی‌ها این است که حمله به پایگاه‌های هسته‌ای و نظامی ایران، به شورش مردم علیه حکومت منجر می‌شود؛ در حالی‌که تجربه‌ی جنگ عراق این را نشان نمی‌دهد. چنین حمله‌ای کمکی به پیشبرد دموکراسی در ایران نمی‌کند. بنابراین، دلیلی که آن‌ها را پای میز مذاکره خواهد کشاند، ضعف اقتصادی است. آنها خوب دریافته‌اند که اقتصاد را با زور و بخشنامه و عوض کردن رییس بانک مرکزی نمی توان بهبود داد. اینها با نفت بشکه‌ای140 دلار نتوانستند مشکل اقتصاد را حل کنند؛ اما می‌توانند با رابطه با امریکا، جذب سرمایه‌گذاری خارجی و ... تا حدی آن را حل کنند. این در حالیست که در شرایط جنگ با امریکا، نخواهند توانست سرمایه‌ی لازم را برای بهبود وضعیت اقتصادی جذب کنند.؟
فکر می‌کنید عادی‌سازی رابطه با امریکا چه کمکی به پیشبرد دموکراسی در ایران خواهد کرد؟
عباس میلانی: من معتقدم رابطه با امریکا می‌تواند وضعیت اقتصادی ایران را بهبود ببخشد؛ و با بهبود وضعیت اقتصادی، طبقه‌ی متوسط جامعه و بخش خصوصی به عنوان موتور محرکه‌ی دموکراسی تقویت خواهد شد. طبقه‌ی متوسط، طبقه‌ی شهری و طبقه‌ی کارگر مرفه، نیروهای محرکه و مدافع دموکراسی خواهند بود. با بهبود وضعیت اقتصادی کشور، این نیروها رشد می‌کنند و می‌توانند به پیشبرد دموکراسی در داخل کشور کمک کنند. از این رو، من به آینده‌ی جنبش دموکراسی‌خواهی در ایران خوش‌بین هستم. از سوی دیگر، هرچه ایران بیشتر با دنیا ارتباط بگیرد، احتمال دموکرات شدن‌اش بیشتر است. یک ارتباط واقعی میان رشد دموکراسی و افزایش ارتباطات بین‌المللی وجود دارد. به کشورهای دیگر نگاه کنید؛ به گواه آمار و ارقام، ایران در سال 1978 نه تنها وضعیت بدتری از کره‌ی جنوبی و ترکیه نداشته، بلکه بهتر هم بوده است. ولی انقلاب ایران و انزوای کامل آن در جامعه‌ی جهانی، سبب شده است که فاصله‌ای عمیق میان ایران با این کشورها ایجاد شود. اگر این انقلاب رخ نمی‌داد، احتمال این که ایران به سمت دموکراسی حرکت کند وجود داشت. ایران توان و تجربه‌ی دموکراسی را دارد. از این منظر، موقعیت ایران برای دستیابی به دموکراسی از بسیاری از کشورهای منطقه بیشتر است. اگر به مسیر اقتصادی معقولی که در پیش داشت برگردد، گذار به دموکراسی دور از دسترس نیست. با سپاس از وقت شما