اشاره: نشر و توسعهی فرهنگ دموکراسی به عنوان پیشنیاز دموکراتیزاسیون، اگر چه ضرورتی غیرقابل کتمان است، اما تحقق آن در جوامع استبدادزده با دشواریهای بسیاری روبروست؛ بهطوری که در کمتر جامعهای دورهی گاذر به دموکراسی با انتقال و نهادینه شدن فرهنگ دموکراسی همراه بوده است. چراکه جامعهی مدنی، به عنوان ناشر فرهنگ و گفتمان دموکراسی در جوامع دیکتاتوری، از قدرت کافی برای انتقال گفتمان دموکراسی میان تودهها و بسیج و سازماندهی نیروهای اجتماعی برای موفقیت در دوران گذار برخوردار نیست از این رو سازمانهای بینالمللی و دولتهای توسعه یافتهی دموکراتیک، دموکراتیزاسیون را به عنوان یکی از اهداف مهم خود تعریف و در دستور کار سیاست خارجی خود قرار دادهاند. اما الویت داشتن منافع دولتها بر دموکراسی و حقوق بشر، باعث شده تا روند دموکراتیزاسیون در جهان با کندی به پیش برود. در چنین جهانی ایزوله شدن دولتها، به عنوان یکی از مهمترین موانع دموکراسی برشمرده میشود؛ لذا بسیاری بر این باورند که دیکتاتورها را باید از لاک خود بیرون کشید تا در مراودات جهانی مجبور به رعایت قواعد دموکراسی شوند. عادیسازی رابطهی ایران و امریکا و شکستن لاک رژیم جمهوری اسلامی، به اعتقاد برخی صاحبنظران علوم سیاسی و روابط بینالملل مهمترین گام برای تحقق دموکراسی در ایران شناخته میشود. این مهم، اگر چه با دشواریهایی روبروست، ولی از آنجا که طرفین گریزی جز حل وفصل مشکلات فیمابین پشت میز مذاکره ندارند، امیدهایی را برای برقراری رابطه و استقرار دموکراسی ایجاد کرده است. عادیسازی رابطهی ایران و امریکا و تاثیر آن بر پروسهی گذر به دموکراسی در ایران، موضوع گفتوگویی است با دکتر عباس میلانی، استاد علوم سیاسی و مدیر مرکز مطالعات ایران حمید و کریستینا مقدم در دانشگاه استنفورد که میخوانید. در این گفتوگو، دکتر میلانی با تاکید بر ضرورت مذاکرهی مستقیم ایران و امریکا، بر این باور است که مذاکره با ایران هنگامی منادی دموکراسی میتواند باشد که در این مذاکرات، موضوع حقوق بشر به صورت جدی از سوی امریکا جدی گرفته شود. او خوشبین است که «اوباما» به عنوان رییس جمهوری احتمالی آیندهی امریکا باب چنین گفتوگویی را باز کند.؟
------------------
گفتوگو با دکتر عباس میلانی، نخستین مجموعه از گفتوگوها و مقالات گذار با کارشناسان و صاحبنظرانی خواهد بود که در بارهی نتایج انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا و ایران بحث و سخن گفتهاند.
اخیرا، در عین این که مقاومت ایران برای توسعهی برنامهی هستهای و بیاعتنایی به مصوبات شورای امنیت سازمان ملل، چالش میان ایران و امریکا را شدت بخشیده است، سیگنالهایی از طرفین ارسال میشود که در نگاهی خوشبینانه، میتوان آن را ابراز تمایل دو کشور برای عادیسازی رابطه تلقی کرد. برای بیان مهمترین آن، میتوان به مباحث مطرح در واشنگتن مبنی بر راهاندازی دفتر حافظ منافع امریکا در تهران و ابراز تمایل تهران به این اقدام و مثبت خواندن حضور نمایندهی امریکا در مذاکرات هستهای ایران و جامعهی جهانی توسط رییس جمهوری، احمدینژاد، اشاره کرد. به نظر شما، آیا ارادهای تازه در واشنگتن و تهران برای عادیسازی رابطه شکل گرفته است، یا اینکه این مباحث، بیش از آنکه رنگ و روی واقعی داشته باشد، یک فضاسازی رسانهای است؟
عباس میلانی: من معتقدم که سیاست خارجی دو کشور ایران و امریکا، توسط یک ارادهی واحد اداره نمیشود، بلکه مراکز مختلفی با سیاستهای متفاوت در هر دو کشور در این زمینه فعال هستند. مدتهاست که عدهای در واشنگتن بر این گماناند که رهبران ایران قابل مذاکره نیستند؛ همانطور که در ایران عدهای مذاکره با امریکا را نشانهی ضعف و سازش تلقی میکنند و نیازی به مذاکره حس نمیکنند. آنچه الان تغییر کرده، این است که موضع گروهی که معتقد به مذاکره هستند در هر دو طرف کمی تقویت شده است، ولی هیچ اتفاق عملی برای مذاکرهی علنی رخ نداده است.شگفت اینکه در همین سالها که میگفتند مذاکره نمیکنند، مذاکرهی پنهان میان سیاستمداران ایرانی و امریکایی جریان داشته است. بارها سناتورهای امریکایی با نمایندگان جمهوری اسلامی، حتی با نمایندهی آنها در سازمان ملل مذاکره داشتهاند و به نتیجهای هم نرسیدهاند. اما آنچه الان قابل ملاحظه است، اینست که انتخابات امریکا در پیش است و وضعیت جمهوریخواهان خطیر است. در این شرایط، جورج بوش به شدت نیازمند تغییر فضا به نفع حزباش است؛ بنابراین، نرمش در برابر ایران محتمل است و این نرمش احتمالی قطعا از سویی در جهت انتخابات است. درواقع، نزدیکی به ایران از سوی جمهوریخواهان در این مرحله، سیاست اعلام شدهی اوباما را برای مذاکره با ایران خنثی میکند.؟
ولی اگر ملاک را انتخابات امریکا و نیازمندی جرج بوش به تغییر فضای انتخاباتی به نفع جمهوریخواهان بگیریم، حملهی نظامی گزینهی جدیتری به نظر میرسد؛ چراکه در فاصلهی کوتاه باقیمانده تا انتخابات امریکا و با درنظرگرفتن بحران روبه گسترش پروندهی هستهای ایران، برداشتن گام عملی برای عادیسازی رابطه با ایران، کمی دور از ذهن به نظر میرسد؛ خصوصا اینکه در ایران هم بخشی از قدرت در برابر مذاکره با امریکا مقاومت نشان میدهند. بنابراین، ممکن است در فضای جنگی، جمهوریخواهان فرصت مانور بیشتری پیدا کنند؛ چراکه در این شرایط امریکا نیازمند رییس جمهوری مقتدر است و مک کین با برخورداری از سابقهی جنگ ویتنام، میتواند گزینهی مطمئنتری باشد.
عباس میلانی: در امریکا چهرههایی وجود دارند که طالب جنگاند و جنگ را تنها راه حل موجود برای حل بحران ایران میدانند؛ ولی بخش عمدهی هیات حاکمهی امریکا و هم بخش عمدهی نیروهای نظامی، موافق این جنگ نیستند. این جنگ هم به ضرر امریکا، هم به ضرر اسراییل، و هم به ضرر ایران است. به باور بسیاری از سیاستمدارن امریکایی، راه حل بحران اتمی ایران و توقف تحریک گروههای تروریستی منطقه توسط ایران، روی کار آمدن یک دولت دموکراتیک در ایران است؛ دولتی برآمده از بطن جامعهی ایران، نه دولتی که با دخالت امریکا روی کار آید. به باور اینها، سیاستهای غلط غرب، آهنگ دموکراتیزاسیون را کُند خواهد کرد، و جنگ، این آهنگ کند را متوقف خواهد کرد. به باور من، هدف ایران از برنامهی اتمی، حفظ رژیم است. برای رژیمی که حاضر شده است به خاطر حفظ موقعیت خود، کشور را تا آستانهی نابودی پیش ببرد، از منافع مردم ایران در دریای خزر گذشته است و فقط به منافع شخصی خود میاندیشد، از جنگ با امریکا و اسراییل هم استقبال میکند و چنین جنگی آن را به همان مرادی خواهد رساند که برنامهی اتمی میتواند برساند. لذا، قطعا این جنگ به تثبیت وضعیت متزلزل حکومت کمک میکند. به همین خاطر هم رژیم به شکل غیرقابل تصوری گردنکشی میکند؛ چون قرار نیست بهای جنگ را آنها بپردازند. بهای چنین جنگی را مردم خواهند پرداخت و این برای رژیم نگرانکننده نیست. در این چشمانداز، از آنجا که هدف از برنامهی اتمی حفظ خود رژیم است، جنگ امریکا یا اسراییل هم به تثبیت موقعیت آن کمک میکند.؟
من از ابتدا تصمیم داشتم وارد موضوع جنگ نشوم؛ لذا ترجیح میدهم موضوع را از زاویهی دیگری دنبال کنم. پرسش جدی که اینجا مطرح میشود، این است که اگر هدف نهایی امریکا را-همانگونه که جورج بوش مدعی است- پیشبرد دموکراسی در منطقه بدانیم، چرا امریکا از مذاکرهی بدون پیششرط با ایران برای پیشبرد دموکراسی در ایران- که میتواند اثر مهمی بر این مهم در منطقه داشته باشد- پرهیز دارد؟ به باور بسیاری از تحلیلگران، یکی از راههای گسترش دموکراسی در کشورهایی مثل ایران، بیرون کشاندن این رژیمها از انزوا و باز کردن فضای سیاسی و اقتصادی آنها برای تشویقشان به سمت دموکراسی است. از سوی دیگر، سیاست تخاصم به جای تعامل، نشان داده است که نه تنها به تغییر رفتار ایران منجر نمیشود، بلکه آن را جریتر هم کرده است.؟
عباس میلانی: دلیلش اظهارنظرهای بهغایت غیرمسئولانه و یاوهی احمدی نژاد است. حرفهای احمدی نژاد دقیقا این فرصت را به جناح راست در اسراییل داده است تا امنیت و بقای اسراییل را به موضوع روز تبدیل کنند و به لحاظ نفوذ اسراییل در امریکا، هیچ سیاستمداری در این شرایط نمیتواند از مذاکره صحبت کند. اگر احمدینژاد این صحبتها را مطرح نمیکرد، جناح راست در امریکا و اسراییل وضعیت دشوارتری برای ممانعت از مذاکرهی مستقیم ایران و امریکا داشتند. نکتهی دیگر این است که هدف اول امریکا در خلیج فارس و خاورمیانه، در مرحلهی اول، بسط دموکراسی نیست؛ هدف امریکا حفظ منافع امریکا است. وظیفهی دولت امریکا هم همین است. با این حال، امریکا به این نتیجه رسیده است که در بلندمدت، استقرار دموکراسی در این منطقه به نفعاش است، لذا از دموکراتیزاسیون در خاورمیانه حمایت میکند. در این شرایط، ظرافت کار دموکراتهای ایرانی این است که بتوانند با حفظ استقلال و خودکفایی، از این توازی منافع بهره ببرند. ولی متاسفانه این رویهی غلط رییس جمهوری که هرچه به ذهنش میرسد بیان میکند، اجازه نمیدهد که دیپلماسی ایران گامی به نفع کشور بردارد. امروزه موقعیت ضعیف ایران در مذاکرات مربوط به دریای خزر، به این دلیل است که ایران در انزوا قرار گرفته است و بدون شک حرفهای احمدینژاد یکی از دلایل اصلی این انزواست. در امریکا هم اقلیت قدرتمندی، حتی در حزب جمهوریخواه، وجود دارد که مذاکره را به نفع امریکا میداند؛ ولی در این شرایط نمیخواهد با تشویق دولت به مذاکره با ایران، وانمود کند که آمریکا امنیت اسراییل را وانهاده است. اسراییل نیز با استفاده از این فرصت، درخطربودن موجودیت خود را برجسته کرده است؛ لذا، در این شرایط، گفتوگو با ایران برای امریکا دشوار است.؟
من از دو زاویه به این موضوع نگاه میکنم: اول اینکه بخش عمدهی دلیل حملهی لفظی ایران به اسراییل، ناشی از عدم ارتباط با امریکا است. اگر دولتمردان ایرانی، بالاخص شخص احمدینژاد، بهطور مداوم و به صورت لفظی به اسراییل حمله میکنند، برای کسب اعتبار بیشتر در منطقه است؛ چراکه دشمنی با امریکا و اسراییل به اعتبار آنها در منطقه میافزاید و به همین دلیل، عدهای در داخل ایران میکوشند از عادیسازی رابطه با امریکا جلوگیری کنند؛ چراکه میدانند عادیسازی رابطه با امریکا به معنای بهبود رابطه با اسراییل نیز هست. نکتهی دوم اینکه پیشبرد دموکراسی در ایران، هم به نفع امریکا، هم به نفع اسراییل و هم به نفع مردم ایران است؛ و برای پیشبرد دموکراسی در ایران، اول باید رابطه با ایران را بهبود بخشید، زیرا در نبود رابطه با ایران، امریکا نمیتواند به جنبش دموکراسیخواهی در ایران کمک کند.؟
عباس میلانی: با این تحلیل کاملا موافقم. اتفاقا دو سال پیش در مقالهای به همین نکته اشاره کردم. اما مسئله این است که افرادی در امریکا و اسراییل این منطق را نمیپذیرند. جوابشان هم خیلی ساده است، آنها معتقدند اگر در شرایط عادی بودیم میتوانستیم ریسک مذاکره را بپذیریم تا ببینیم آیا دموکراسی در ایران خواهد آمد یا نه؛ ولی در شرایطی که کسی مثل احمدینژاد در قدرت است و هرلحظه ممکن است قدرتاش با دستیابی به بمب اتمی تشدید شود و موجودیت اسراییل را با خطر جدی مواجه کند، این ریسک قابل پذیرش نیست. در واقع، سخنان احمدینژاد، پایهی منطقی این استدلال را تقویت میکند که با رییس جمهوری که بنایش بر ستیز است، نمیتوان از عادیسازی رابطه سخن گفت. به هر ترتیب، آنها از سخنان احمدی نژاد نهایت بهره برداری تبلیغاتی را میبرند.؟
این تحلیل سیاستمداران امریکایی و اسراییلی به نظر بیش از آنکه در حوزهی امنیت ملی قابل استفاده باشد، به کار تبلیغات رسانهای میآید، زیرا همه میدانند که بمب اتم برای استفاده نیست؛ بلکه تمام کشورها به این سلاح به عنوان یک نیروی بازدارنده یا تضمینی نگاه میکنند. حتی کشوری مثل کرهی شمالی که در انزوای کامل قرار دارد، هیچگاه از این سلاح علیه دیگر کشورها استفاده نکرده است. بدیهی است که برای جمهوری اسلامی ایران نیز به طریق اولی، استفادهای از قدرت احتمالی اتمی خود عملی نباشد.؟
عباس میلانی: قطعا استفاده از بمب اتمی برای ایران عملی نیست. ایران در شرایطی نیست که حتی با برخورداری از سلاح اتمی بتواند دیگر کشورها را تهدید کند. ولی بسیاری از رسانههای غربی مدام در این شرایط از نزدیک بودن دستیابی ایران به بمب اتمی خبر میدهند و میگویند که ایران از آن استفاده خواهد کرد. آنها با پررنگ کردن هیجان ناسیونالیستی افراطی، خرد، پایه و اساس تفکر را نشانه رفتهاند. در اینجا هم آنها با حرفهای غیرمسئولانهی یک رییس جمهوری مواجهند و چیزی که اوضاع را خرابتر میکند، همین سخنان و کردار غیرمسئولانه است.؟
در عین این که با تحلیل شما موافقم، ولی ذکر این نکته را ضروری میدانم که پیش از این، خصوصا در دورهی ریاست جمهوری آقای خاتمی، وقتی موضوع مذاکره با ایران عنوان میشد، سیاستمداران غربی معتقد بودند که رییس جمهوری در ایران فاقد قدرت کافی برای اجرای تعهدات کشور است؛ بنابراین، مذاکره با رییس جمهوری بدون قدرت را بیمعنا میدانستند. حال چگونه است که سخنان جنجال برانگیز احمدینژاد جدی گرفته شده و مبنای تصمیمگیری سران کشورهای غربی میشود؟
عباس میلانی: در حدی که با سیاستگذاران امریکایی صحبت داشتهام، میدانم که بیاطلاعی آنها در مورد ایران شگفتانگیز است. این هم طبیعی است، چراکه آنها در تهران سفارتخانه ندارند؛ بنابراین اطلاعاتشان را از برخی مهاجران مقیم واشنگتن دریافت میکنند. اتفاقا آنها همچنان این نگرانی را برای مذاکره دارند که وقتی پای میز مذاکره مینشینند، آیا طرف مقابل اختیار کافی و قدرت اجرایی دارد، یا خیر؟ جوابی که دریافت کردهاند منفی است و معتقدند طرف مقابلشان فاقد قدرت است. آنها حتی تجربه کردهاند که حتی جواد ظریف، نمایندهی سابق ایران در سازمان ملل متحد، در محدودهی مسئولیت خود اختیار کافی و قدرت اجرایی نداشت. اتفاقا رژیم ایران هم از این سردرگمی سیاستمداران امریکایی نهایت بهره را برده است و خیلی آگاهانه، زمانی رییسجمهوری را دارای قدرت نشان میدهند، و در مواقعی میگویند که حرف نهایی را رهبری میزند. یکی از گرفتاریها این است که برخی فکر میکنند این رژیم فاقد هرگونه منطقی است. پرواضح است که چنین نیست. آنها در چهارچوب مشی خودشان دارای منطقاند؛ در موقعی که به خشونت نیاز دارند حمله، و جایی که خشونت برایشان کارساز نیست، عقب نشینی میکنند. منطقشان چفت و بست درونی دارد؛ منتها با منطق ما فرق میکند. منطق آنها معطوف به تلاش برای حفظ خودشان است و در آن محدوده هم درست عمل میکنند. اما اگر از منظر منافع ملت ایران به این «منطق» نگاه کنیم، میبینیم که پایه و اساسی ندارد.؟
در سالهای اخیر، جمهوری اسلامی ایران با وقت کشی در پروندهی هستهای، منتظر رفتن جورج بوش و روی کار آمدن رییس جمهوری جدیدی از جنس اوباما است. به نظر شما، اگر اوباما به ریاست جمهوری انتخاب شود، تغییری در چگونگی رابطهی ایران و امریکا ایجاد خواهد شد؟
عباس میلانی: من فکر میکنم اگر اوباما به ریاست جمهوری برگزیده شود، سیاست خارجی امریکا را تغییرخواهد داد. البته این تغییر سیاست الزاما به نفع جمهوری اسلامی نیست. حتی سیاست معقول تغییر یافتهی امریکا میتواند جمهوری اسلامی ایران را در مسیر دشوارتری قرار دهد. سیاست اوباما، گفتوگوی غیرمشروط با ایران است؛ اما این مذاکره، همانگونه که گفته، حتما با مسئول سیاست خارجی ایران خواهد بود؛ یعنی مذاکرهای که برای ایران بسیار دشوار است.
نکتهی دیگر اینکه حداقل در بین جامعهی دانشگاهی ایرانیان خارج از کشور، دو دیدگاه وجود دارد: گروه اول که بیشتر دلالان جمهوری اسلامی هستند، میکوشند امریکا را به مذاکرهی بدون قید وشرط با ایران تشویق کنند و تحلیلشان این است که این رژیم پابرجاست و جنبش دموکراسیخواهی در آن بسیار ضعیف است؛ لذا به نفع امریکا میدانند که به جای تخاصم، از سر دوستی با آنها وارد شود. اما گروه دوم -که من هم در این دسته هستم- معتقد است، امریکا باید با ایران مذاکره کند ولی بخشی از این گفتوگو باید معطوف به رعایت حقوق بشر در ایران باشد. اوباما به خاطر ویژگی شخصیتی، حتما در گفتوگو با ایران موضوع حقوق بشر را پیگیری خواهد کرد. این مذاکره، بر خلاف مذاکره با الگوی گروه اول که مشروعیت نظام را افزایش میدهد، با طرح موضوعاتی چون حقوق بشر و الحاق ایران به سازمان تجارت جهانی میتواند موقعیت ایران را تغییر دهد و چالشی جدی برای رژیم حاکم بر ایران ایجاد کند. در این شرایط، حکومت ایران دیگر نمیتواند به سیاق سابق عمل کند. این مذاکره میتواند منادی دموکراسی در ایران باشد.؟
اتفاقا بر همین اساس، احتمال این که ایران در آن دوره از مذاکره پرهیز کند، بسیار زیاد است. آنها، همان گونه که گفتهاند، زمانی پای میز مذاکره مینشینند که در موقعیت برابر باشند. برابری از نگاه آنها به این معناست که در مذاکره مجبور نباشند تعهدی بیشتر از موضوع مذاکره بدهند. از سوی دیگر، اگر احمدینژآد امروز به امریکا چراغ سبز برای مذاکره نشان میدهد، معلوم نیست فردا با آمدن اوباما، دیگر تمایلی به مذاکره نشان دهد، چون آنها معتقدند که اوباما بر خلاف بوش و مککین قدرت حملهی نظامی به ایران ندارد؛ لذا، با احساس وجود امنیت، از مذاکره طفره خواهند رفت.؟
عباس میلانی: به نظرم این تحلیل درست نیست؛ به این دلیل که مهمترین موضوعی که ایران را وادار میکند که با امریکا مذاکره کند، مسئلهی اقتصادی است، نه امنیتی؛ چون رژیم از جنگ ابایی ندارد. تاکنون حتی دستراستیترین سیاستمداران امریکایی هم نگفتهاند که حمله به ایران از جنس حمله به افغانستان و عراق و با هدف تسخیر مملکت و تغییر رژیم خواهد بود؛ بلکه انهدام مراکز هستهای و نظامی ایران مطرح است. فرض دستراستیها این است که حمله به پایگاههای هستهای و نظامی ایران، به شورش مردم علیه حکومت منجر میشود؛ در حالیکه تجربهی جنگ عراق این را نشان نمیدهد. چنین حملهای کمکی به پیشبرد دموکراسی در ایران نمیکند. بنابراین، دلیلی که آنها را پای میز مذاکره خواهد کشاند، ضعف اقتصادی است. آنها خوب دریافتهاند که اقتصاد را با زور و بخشنامه و عوض کردن رییس بانک مرکزی نمی توان بهبود داد. اینها با نفت بشکهای140 دلار نتوانستند مشکل اقتصاد را حل کنند؛ اما میتوانند با رابطه با امریکا، جذب سرمایهگذاری خارجی و ... تا حدی آن را حل کنند. این در حالیست که در شرایط جنگ با امریکا، نخواهند توانست سرمایهی لازم را برای بهبود وضعیت اقتصادی جذب کنند.؟
فکر میکنید عادیسازی رابطه با امریکا چه کمکی به پیشبرد دموکراسی در ایران خواهد کرد؟
عباس میلانی: من معتقدم رابطه با امریکا میتواند وضعیت اقتصادی ایران را بهبود ببخشد؛ و با بهبود وضعیت اقتصادی، طبقهی متوسط جامعه و بخش خصوصی به عنوان موتور محرکهی دموکراسی تقویت خواهد شد. طبقهی متوسط، طبقهی شهری و طبقهی کارگر مرفه، نیروهای محرکه و مدافع دموکراسی خواهند بود. با بهبود وضعیت اقتصادی کشور، این نیروها رشد میکنند و میتوانند به پیشبرد دموکراسی در داخل کشور کمک کنند. از این رو، من به آیندهی جنبش دموکراسیخواهی در ایران خوشبین هستم. از سوی دیگر، هرچه ایران بیشتر با دنیا ارتباط بگیرد، احتمال دموکرات شدناش بیشتر است. یک ارتباط واقعی میان رشد دموکراسی و افزایش ارتباطات بینالمللی وجود دارد. به کشورهای دیگر نگاه کنید؛ به گواه آمار و ارقام، ایران در سال 1978 نه تنها وضعیت بدتری از کرهی جنوبی و ترکیه نداشته، بلکه بهتر هم بوده است. ولی انقلاب ایران و انزوای کامل آن در جامعهی جهانی، سبب شده است که فاصلهای عمیق میان ایران با این کشورها ایجاد شود. اگر این انقلاب رخ نمیداد، احتمال این که ایران به سمت دموکراسی حرکت کند وجود داشت. ایران توان و تجربهی دموکراسی را دارد. از این منظر، موقعیت ایران برای دستیابی به دموکراسی از بسیاری از کشورهای منطقه بیشتر است. اگر به مسیر اقتصادی معقولی که در پیش داشت برگردد، گذار به دموکراسی دور از دسترس نیست. با سپاس از وقت شما
No comments:
Post a Comment