نامزدهای ریاست جمهوری آمریکا از دو حزب جمهوریخواه و دمکرات، در دومین مناظره خود، موضع کم و بیش مشابهی در برابر برنامه هستهای ایران در پیش گرفته اند، به طوری که دیگر به سختی میتوان تفاوت معناداری بین مواضع آنها مشاهده کرد. جان مک کین و باراک اوباما، هر دو فرض را بر این گذاشتهاند که هدف ایران از برنامه هستهای خود، دستیابی به سلاح اتمی است، مسالهای که جمهوری اسلامی به شدت آن را تکذیب میکند. به باور دو نامزد رقیب، دستیابی ایران به سلاح هستهای، توازن خاورمیانه را به هم میزند، اسرائیل را در معرض تهدید قرار میدهد و امکان دسترسی «تروریستها» به چنین سلاحی را فراهم میکند. از این رو، به زعم آنان، آمریکا باید به هر وسیلهای مانع دستیابی ایران به سلاح هستهای شود، حتی اگر در نهایت راهی جز به کارگیری زور نداشته باشد. هر دو نامزد انتخابات معتقدند که برای واداشتن ایران به رها کردن برنامه اتمی خود، باید تحریمهای شدیدی را علیه آن اعمال کرد. در عین حال هر دوی آنها به صراحت یا به طور تلویحی تاکید میکنند که اگر ایران به اسرائیل حمله کند، آمریکا برای پاسخ دادن به ایران نباید منتظر چراغ سبز شورای امنیت سازمان ملل بماند. با این حساب، به نظر میرسد که با گذشت زمان، موضع جان مک کین و باراک اوباما در باره برنامه هستهای ایران به قدری به یکدیگر نزدیک شده است که تفاوتی ماهوی بین آنها دیده نمیشود. در واقع، تنها مسالهای که دو نامزد رقیب بر سر آن مناظره میکنند این است که آیا آمریکا برای متقاعد کردن ایران به کنار گذاشتن برنامه هستهای اش باید بدون پیش شرط با مقامهای جمهوری اسلامی مذاکره کند یا خیر. پیش از این آقای اوباما اعلام کرده بود که در صورت پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا حاضر است با محمود احمدی نژاد رییس جمهور ایران دیدار کند، اما به تدریج از این موضع فاصله گرفت و به این نقطه نظر رسید که دولتش حاضر است با برخی مقامهای ایرانی مذاکره کند. آنچه آقای اوباما وعده آن را میدهد، در واقع چیز تازهای نیست، چرا که پیش از این در جریان مذاکرات ژنو، دولت جرج بوش با اعزام ویلیام برنز، مقام بلند پایه وزرات خارجه آمریکا برای حضور بر سر میز مذاکره با ایران، عملا راه تماس با ایران را گشوده است. به عبارت روشن تر، نه آقای مک کین مخالف نوع سیاست آقای بوش در مذاکرات ژنو است و نه آقای اوباما وعدهای فراتر از این میدهد. از این جهت، می توان گفت که اختلاف دو نامزد ریاست جمهوری آمریکا بر سر ایران، به سطح الفاظی تو خالی تنزل یافته و گویا بیشتر به کار تبلیغات انتخاباتی در داخل آمریکا میآید، تا ارائه دو راهکار متفاوت برای حل بحران هستهای ایران. با این حال، حتی اگر آقای اوباما پس از دستیابی احتمالی به منصب ریاست جمهوری آمریکا با آقای احمدی نژاد نیز دیدار و گفتگو کند، تغییری در ماهیت مناسبات ایران و آمریکا پدید نخواهد آمد، چرا که مذاکره مستقیم هنگامی راهگشاست که حداقل یکی از دو طرف مذاکره، حاضر به عدول از موضع خود در باره مساله مورد مذاکره باشد، در غیر این صورت، بحران بغرنجتر خواهد شد. برخی از تحلیلگران بر این باورند که علاقه نامزد حزب دمکرات به بهبود چهره بینالمللی آمریکا از طریق رایزنی با سایر قدرتهای جهانی بر سر بحرانهای منطقهای، می تواند به صورت فرصتی برای کاهش فشارهای ایالات متحده آمریکا علیه ایران عمل کند. اما به نظر میرسد که بهبود چهره بینالمللی آمریکا در سایه ریاست جمهور آقای اوباما می تواند تاثیری کاملا معکوس بر وضعیت ایران بگذارد. به عبارت دیگر، رهبری که به میانهروی و مشورت با دیگر کشورها شهرت یابد و از محبوبیت بینالمللی بالایی نیز برخوردار باشد، معمولا راحت تر از رهبری که به ویژگیهای فوق شناخته نمیشود، امکان اعمال فشار بر کشورهای مخالف خود دارد. در حال حاضر، نظام جمهوری اسلامی با تکیه بر اینکه دولت آقای بوش حامی سیاست یکجانبهگرایی است و در نظام بینالملل نیز اعتبار بالایی ندارد، بخشی از فشارهای جهانی علیه خود را از راه تبلیغات خنثی میکند. ادامه این شیوه برای ایران، در صورت به قدرت رسیدن آقای مک کین، راحت تر است تا ورود چهرهای مانند آقای اوباما به کاخ سفید، چهرهای که مورد علاقه بسیاری از محافل روشنفکری و افکار عمومی بینالمللی است.؟؟؟؟؟؟؟
No comments:
Post a Comment