Tuesday, March 4, 2008

همه جا بي ديکتاتور"مسرت بخش" است


آقاي محمود احمدي نژاد در بغداد به خبرنگاران گفته است: "ديدار از عراق بدون ديکتاتور، برايم بسيار مسرت بخش ‏است." سخني به حق که يک "تکمله" کم دارد: همه جا بدون ديکتاتور، "مسرت بخش" است؛ به ويژه ايران امروز.‏ به هر روي حالا که محمود احمدي نژاد ـ به هر علت و انگيزه ـ دچار"مسرت" شده، کاش او نيز از فرصت بودن در ‏کشوري "بدون ديکتاتور"، بهره ببرد و اندکي بياموزد. از که؟ از يک ديکتاتور. از صدام. از سرنوشت صدام. هم او که ‏روزگاري مست باده قدرت، در انتخاباتي "تک کانديدايي" همه آراي مردم عراق را به نام خود اعلام کرد؛ و هم او که ‏چندي بعد، با موهايي ژوليده در چاهکي به دست نيروهاي "دشمن" افتاد و سپس در دادگاهي به پاسخگويي نشست و ‏البته بر دار شد.‏ فرض کنيم صدام مي گفت: من دانشجويان کشورم را به جرم آنکه استبداد من برنتابيده بودند؛ به حيله و ترفند به بند ‏کشيدم. شکنجه. شلاق. اعتراف. توبه. خودکشي. مرگ. ‏ يا: نان از سفره کارگران کشور، يک به يک ربودم؛ به زور و با بريدن زبان.زنان کشور را به زندان و شلاق ميهمان ‏کردم. نويسندگان را به جرم نوشتن، به ميهماني چوبه اعدام فراخواندم.مطبوعات کشور را با هزار آيين نامه امنيتي ‏وغير امنيتي واداشتم به سکوت. انتخابات شوراي شهري "معطل" نگاهداشتم تا نام "صبيه" در صدر قرار گيرد. "داشم" ‏را به نظارت ويژه گماشتم بر بيدادگري ها. "باجناق" و "والده عيال" کارشان شد برقراري "نظم" به تعريفي که "ما" را ‏پسند است. ‏ و يا:هر که زبان به تحسين از ما نگشود، دشمن شد و دشمن را عقوبت در انتظار. هر که پرسش کرد در باب ميليون ها ‏و ميلياردهاي بر باد رفته، خائن شد به اشارت دست. هر که شاگردي را، دانستن آموخت، شد رابط اجانب. هر که از ‏‏"انتخابات" سخن گفت، انتصابات را بدو آموختيم به زور قاضي شهر و عمله "رايحه خوش خدمت". ‏ و هنوز هم هست: هر روز برطبل جنگي کوبيدم که از آغاز، انتهايش، روشن بود. با هر سخن، هماوردي طلبيدم براي ‏ويرانگري. به ريا، جشن هسته اي گرفتم؛ آنگاه که دشمن از هر زمان به ميهن نزديک تر بود. آن فرصت که دشمن، ‏نازم مي خريد هزار هزار، به ناکارداني، به روزگاري بدلش کردم که "داش" ها و "باجناق"ها ميليون ميليون در کيف، ‏به "خريد" يار مي روند؛ به باج دهي؛ به فروش داشته ها و نداشته ها؛ به حراج سرزمين، به مزايده حيثيت.و درست ‏همان گاه که زنان ميهن، دسته دسته برده مي شوند به روسپيگري در سرزمين باج گيرندگان. ‏ و.....‏ صدام به عقوبت گرفتار آمد؛ با وي اما ملتي نيز به خون شدند.‏ اما آقاي احمدي نژاد و همه ديگراني که مي فهمند "مسرت" بي ديکتاتوري را، هنوز فرصت دارند. فرصت برگزاري ‏يک انتخابات آزاد. فرصت آزادي همه زندانيان سياسي؛ فرصت مقابله با غارت بيت المال. فرصت بازگرداندن همه ‏‏"صبيه"ها و"داش"ها و"باجناق"ها و... به آنجا که قانون، رواشان داشته است. فرصت باز پس گيري "لوس بازي ها". ‏ اين فرصت ها اما بي پايان نيست. قبل از برگزاري انتخاباتي که تکليف دوسوم صندلي هاي آن به صراحت و روشني، و ‏تکليف بقيه صندلي ها نيز به اجبار، از پيش روشن است. قبل از آنکه صداي همه کارگران يکي شود، کمپين زنان، نه ‏يک ميليون، که ميليون ميليون شود، آه همه بردار شدگان پيش از لحظه اعدام، طوفان شود. پيش از رفتن به چاهک؛ ‏پيش از آنکه موها به سرشانه ها برسد؛ پيش از آنکه "اجنبي" دم موش بگيرد. "مسرت" آن است که خود به خودي ‏بسپاريم؛ به صاحبان خانه.

No comments: