دفتر رياست جمهوري در پي "ارزشيابي تيترهاي روزنامه هاي تهران" در خصوص چگونگي پرداختن رسانه هاي خبري به گزارش اخير رئيس آژانس بين المللي انرژي اتمي، پا را از حيطه ي وظايف و قانون فراتر گذارده و در اقدامي سئوال برانگيز خواستار مجازات رسانه هاي به اصطلاح متخلف شده است. دفتر رسايت جمهوري در پي ارزيابي موضوعي روزنامه هاي سراسري توسط "اداره تبليغات ورسانه هاي رياست جمهوري" و گزارش آن به محمود احمدي نژاد، در جهت پرونده سازي براي اندك نشريات مستقل و اصلاح طلب باقي مانده بر روي دكه هاي روزنامه فروشي، چون اعتماد و سرمايه، در نامه اي به سعيد مرتضوي دادستان تهران خواستار مجازات آن گروه از روزنامه هايي شده است که "از انعکاس مثبت اين گزارش خودداري کرده اند". آن گونه كه از محتواي مباحث مطرح شده و درز اخبار و گزارش ها به جامعه مي توان استنباط كرد، احمدي نژاد، سخنگو و دفتر رياست جمهوري از اين مسئله دلخورند كه چرا در تيتر رسانه ها به پخش شيريني و اعزام برخي اتومبيل هاي دولتي به خيابان ها براي روشن كردن چراغ ها و بوق زدن، نصب تراكت هاي تبليغاتي در بيلبوردهاي مستقر در بزرگ راه هاي تهران اشاره شده، اما به سياست تبليغاتي فرمايشي ابلاغ شده از جانب شوراي عالي امنيت ملي دائر بر استقبال مناسب و مثبت از پيروزي ايران در مذاكرات هسته اي- حتي پيش از انتشار و اطلاع از مفاد گزارش- كم توجهي شده است. در اين ارزيابي جهت دار تبليغاتي دفتر رياست جمهوري، فارغ ازنگاه خاصي كه در مورد مطالب دو روزنامه ي اعتماد و سرمايه صورت گرفته، تيتر هاي روزنامه ها در دامنه ي گسترده اي از "خنثي" تا "خيلي مثبت" ارزش گذاري شده است. حتي پيش از اينكه نگاهي به تيترهاي برگزيده شده انداخته شود، مي توان حدس زد كه چه روزنامه هايي - حتي با يدك كشيدن منتقد منصف دولت- "شاهكار" و عمكرد "خيلي مثبت" داشته اند و چه روزنامه هايي از نگاه "كارشناسان خبري دولتي" تيتر منفي زده، يا موضعي "خنثي" داشته اند. تا بر اساس آن بتوان حكم داد كه چه گروهي بايد تشويق شوند و كدام مستحق "مجازات" و "برخورد" دادستان تهران هستند. براي خالي نبودن عريضه و مستند كردن بحث مي توان نگاهي به نمونه هايي از تيترهاي مطلوب دفتر رياست جمهوري انداخت و نوع نگاه تبليغاتي مطلوب احمدي نژاد و تيم هدايت كننده و اجرايي او را بهتر شناخت: ايران: پرونده هستهاي ايران با انتشار آخرين گزارش البرادعي بسته شد؛ پيروزي بزرگ هستهاي. كيهان: آژانس: تمام موضوعات پرونده هستهاي ايران حل و فصل شده است؛ گزارش البرادعي حيثيت غرب را به چالش كشيد. تهران امروز: اتحاد ملي و انسجام اسلامي ثمر داد؛ گزارش آژانس ثابت كرد؛ پيروزي در فينال هستهاي. جامجم: گزارش البرادعي 1+5 را مات كرد؛ پيروزي ايران در پرونده هستهاي. جوان: گزارش البرادعي درباره موضوع هستهاي ايران ديشب منتشر شد؛ ايران، پيروز پرونده هستهاي. قدس: گزارش البرادعي؛ همه ابهامات در مساله هسته اي ايران حل شد؛ پايداري ملت ايران نتيجه داد. تا اينجاي مسئله شايد چندان اهميتي نداشته باشد، چون به هر حال نهادهاي حكومتي خاص اغلب كشورها براي اطلاع و حتي ارزيابي عملكرد رسانه هاي داخلي و خارجي معمولا از چنين سازوكارهايي استفاده مي كنند. اما نكته ي درخور توجه اين است كه آيا اين قضاوت "فردي"، "جناحي" و "حكومتي" را مي توان با زير پا گذاردن مواد قانوني و روال قضايي، دست مايه ي "برخورد" با رسانه ها قرار داد؟ آيا مديران رسانه هايي كه بر مبناي قانون دست به اطلاع رساني و آگاهي بخشي مستقل مي زنند، توسط هر كسي و با تمسك به هر راه و روشي سزاوار سرزنش و مستحق برخورد و تنبيه اند؟ يا نه، برعكس. آنان كه قانون شكني مي كنند و تعهدهاي بين المللي ايران را زيرپا گذارده و قانون اساسي و قوانين موضوعه ي مطبوعات را نقض مي كنند، بايد دادگاهي شده و حكم قضايي عليه اشان صادر شود؟ از نظر بين المللي روح و مفاد "اعلاميه جهاني حقوق بشر" كه ايران متعهد به اجراي آن است و به جز مخالفت هاي ضمني آيت الله خامنه اي و برخي مقام هاي حكومتي، دولت به طور رسمي عدم پذيرش آن را اعلام نكرده است، "فصل الخطاب" اين ماجرا و مبناي ارزيابي رفتار و كردار افراد، جمعيت ها، حكومت ها و دولت ها است. ماده 19 اعلاميه جهاني حقوق بشر تاکيد دارد: " هر فردي حق آزادي عقيده و بيان دارد و اين حق مستلزم آن است که کسي از داشتن عقايد خود بيم و نگراني نداشته باشد و در کسب و دريافت و انتشار اطلاعات و افکار، به تمام وسائل ممکن بيان و بدون ملاحظات مرزي آزاد باشد". در جهت جلوگيري دولت ها از اعمال فشار بر افراد و نقض حقوق و آزادي هاي فردي و اجتماعي در بند 3 ماده 29 اين اعلاميه آمده است: "اين حقوق و آزادي ها در هيچ موردي نبايد برخلاف هدف ها و اصول ملل متحد اعمال شوند." همچنين در ماده 30 اعلاميه جهاني حقوق بشر تصريح شده است: " هيچيک از مقررات اعلاميه حاضر نبايد چنان تفسير شود که براي هيچ دولت، جمعيت يا فردي متضمن حقي باشد که به موجب آن براي از بين بردن حقوق و آزادي هاي مندرج در اين اعلاميه فعاليتي انجام دهد يا به عملي دست بزند." از نظر داخلي نيز تا زماني كه خواسته ي اقشار گسترده اي از ملت براي تغيير و اصلاح قانون اساسي، در جهت حذف مواد "غيردموكراتيك و كنار گذارده شدن حقوق ويژه ي ناعادلانه" و تقويت مواد "دموكراتيك در جهت اعاده ي حقوق ملت"، عملي شود روح و مواد اين ميثاق ملي "فصل الخطاب" است و قوانين موضوعه تابع آن. بر اين اساس است كه اصل 9 قانون اساسي ايران، بر جايگاه ويژه آزادي ها که حتي وضع قوانين و مقررات نيز نمي تواند ناقض آن باشد، صراحت دارد: "در جمهوري اسلامي ايران آزادي و استقلال و وحدت و تماميت ارضي از يکديگر تفکيک ناپذيرند و حفظ آنها وظيفه دولت و آحاد ملت است. هيچ فرد يا مقامي حق ندارد به نام استفاده از آزادي به استقلال سياسي، فرهنگي، اقتصادي و نظامي و تماميت ارضي ايران کمترين خدشهاي وارد کند و هيچ مقامي حق ندارد به نام حفظ استقلال و تماميت ارضي کشور آزاديهاي مشروع را، هرچند با وضع قوانين و مقررات، سلب کند." در اصل ۲۴ قانون اساسي نيز در باب فعاليت هاي مطبوعاتي آمده است: "نشريات و مطبوعات در بيان مطالب آزادند، مگر آنکه مخل به مباني اسلام يا حقوق عمومي باشند. تفصيل آن را قانون معين ميکند". در اصل 168 قانون اساسي نيز جايگاه مطبوعات، جايگاهي ويژه فرض شده است و در جهت حفظ حقوق روزنامه نگاران و مديران رسانه ها در برابر حاکميت و مقام هاي دولتي و تعيين مصاديق جرم، راي نهايي به هيات منصفه به عنوان نمايندگان افکار عمومي واگذار شده است، آن هم در محاکم دادگستري و در شرايط برگزاري علني دادگاه ها: "رسيدگي به جرائم سياسي و مطبوعاتي علني است و با حضور هيات منصفه در محاکم دادگستري صورت مي گيرد". در قانون مطبوعات ايران نيز که اگرچه در سال 1364 در اوج زمان جنگ و وضعيت ويژه حاکم بر کشور، در شرايط تجاوز و استقرار نيروهاي نظامي يک رژيم غاصب به خاک ايران، تصويب شد اصول مترقي بسياري وجود دارد که با وجود تلاش اکثريت محافظه کار مجلس پنجم در سال 1379، زماني که راي عدم کفايت از ملت دريافت کرده بودند، دست به اعمال محدوديت هاي بيشتري عليه فعاليت آزاد و مستقل روزنامه نگاري و مطبوعاتي، کماکان نکات مثبتي از جمله در جهت جلوگيري از اعمال نفوذ و فشار مقام هاي دولتي و حكومتي وجود دارد. از جمله مواردي كه به اين بحث مرتبط است مي توان به مواد 4 و 5 قانون مطبوعات است: ماده 4. هيچ مقام دولتي و غيردولتي حق ندارد براي چاپ مطالب يا مقاله اي در صدد اعمال فشار بر مطبوعات برآيد و يا به سانسور و كنترل نشريات مبادرت كند. ماده 5. كسب و انتشار اخبار داخلي و خارجي كه به منظور افزايش آگاهي عمومي و حفظ مصالح جامعه باشد، با رعايت اين قانون حق قانوني مطبوعات است. تبصره 1- متخلف از مواد (4) و (5) به شرط داشتن شاكي به حكم دادگاه به انفصال از خدمت از شش ماه تا دو سال و در صورت تكرار به انفصال دائم از خدمات دولتي محكوم خواهد شد. حال اين سئوال قابل طرح است كه احمدي نژاد و نهادهاي زيرمجموعه ي دولت او با كدام حق و بر اساس كدام مستندات قانوني خواستار برخورد با رسانه اي شده اند كه كاري جز انجام "رسالت مطبوعاتي" و "روشن ساختن افكار عمومي و بالا بردن سطح معلومات و دانش مردم" انجام نداده اند؟ دادستان تهران هم بايد به نوبه ي خود جوابگوي اين پرسش باشد كه بر اساس مواد 4 و 5 قانون مطبوعات و تبصره 1 ذيل آن، اين رسانه هاي مستقل و آزاد هستند كه مستحق "برخورد" و "مجازات" هستند، يا آنان كه مديران روزنامه ها را، نه حتي در حد "چاپ مطالب" كه تا مرز انتخاب و انتشار "تيترفرمايشي"، زير فشار سانسور و خودسانسوري قرار داده يا به نقض قوانين مجبور مي كنند؟ حال كه آقاي مرتضوي هر از چند گاهي در جايگاه "شاكي" عليه مديران رسانه ها، روزنامه نگاران و وب لاگ نويس ها وارد ميدان مي شود، بايد به صورت شفاف، روشن و قانوني اعلام كند كه در اين ماجرا به سمت "تعطيلي روزنامه ها" و برخورد با مديران رسانه هايي چون اعتماد و سرمايه پيش خواهد رفت، يا به سوي اجراي قانون و صدور حكم قانوني "انفصال خدمت موقت يا دائم " مقام هاي نهاد رياست جمهوري و احيانا شخص احمدي نژاد؟
Tuesday, March 4, 2008
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment