Tuesday, May 13, 2008

عده اي دوست قديمي که در مقطعي از زندگي حرفه اي خود به ‏همت اين شبکه دور هم جمع شده اند


بررسي و تحليل عملکرد سياسي شبکه تلويزيوني صداي آمريکا، ازديدگاه هاي مختلف امري است لازم و قابل ‏بحث. اين شبکه دولتي سالها پيش آرام و بي هياهو، صدا و تصويرش را در فضاي ذهن سياسي مردم ايران پراکند ‏و آهسته آهسته راه نفوذ خويش، پيدا کرد. دولت آمريکا در مسير تبليغ و تشريح سياست هاي خود نيازمند ابزاري ‏است که اين ابزار در شرايط گوناگون کارايي و تاثير گذاري هاي متفاوتي دارند. نقش غير قابل انکار اين اهرم، ‏نزد استراتژيست هاي سياسي غرب در جريان جنگ سرد بين آمريکا و شوروي، بي شک بارها بيشتر از نيروي ‏نظامي و اتمي آمريکا ارزيابي مي شد. اما درک سياستمداران شوروي از خطر آمريکا در آن مقطع تاريخي بيشتر ‏معطوف به برد بلند موشکهاي هسته اي بود تا امواج برد کوتاه راديو آزادي.‏ وزارت خارجه آمريکا به عنوان متصدي سياست گذاري و اجراي سياست خارجي کشور در پناه قوانين مصوب ‏مجلسين خود مي کوشد تا از راهي ديپلماتيک، توان حاکميت حاکمان و مخالفان خود را در نزد مردمان آن ‏سرزمين به حداقل برساند. اين تلاش در سالهاي دشوار ترس و وحشت جنگ سرد، امکان درگيري نظامي با ‏شوروي را کاهش داد و در مقابل موجب تحليل توان عملياتي حزب کمونيست در جهان و البته در شوروي شد. اما ‏بعد از تک قطبي شدن دنيا و اضمحلال سلطهء کمونيزم در بيش از نيمي از جهان، استفاده ابزاري از اين ‏تشکيلات عظيم تبليغاتي نيزرو به افول گذاشت.‏ عملکرد و توانايي اجرايي اين تشکيلات عظيم گرچه قابل انکار نيست، اما به واقع در اين شرايط و با اين کيفيت، ‏مناسب هدف جديد آمريکا، يعني ايران نمي باشد. صداي آمريکا در رويارويي با شوروي کمونيست، پايه ريزي و ‏سرمايه گذاري شد. خطر تقابل "سياسي" و در پي آن" نظامي" اين دو ابرقدرت، شرايط را براي افزايش دامنه ‏فعاليت دستگاههاي تبليغاتي آمريکا، هر روز بيش از پيش فراهم مي کرد و متخصصان و مطلعين ورزيده و حاذق ‏بيشتري را روانه اين سازمان. چنين شد که موضوعاتي از قبيل کسري بودجه و کمبود کارشناس و مطلع در آن ‏مقطع زماني بي مفهوم جلوه مي کرد. ‏ اما اين تشکيلات در مواجهه با ايران و حاکميت روز آن، دچار سياستهاي کاملاً متفاوتي است.‏VOA‏ اين اسلحه ‏کارساز و خطر ناک روزهاي جنگ سرد بنا به دلايل قانع کننده زيادي، ديگر چنان کارساز و تعيين کننده نيست. ‏براي اثبات اين ادعا، نخست بايد به ذهنيت سناتورهاي حاکم در سناي آمريکا رجوع کرد. خارج از دسته بنديهاي ‏سياسي سنا، غالب اين سناتورها، ايران امروز را خطري به بزرگي شوروي ديروز نمي پندارند و از همين ‏روي، الزامي براي تصويب اعتبارات مالي وسيعتر و تجهيز دوبارهء اين دستگاه آزموده شده نمي بينند. آنها تلاش ‏مي کنند تا بار ديگراز اسلحه بي کار خود استفاده کنند اما بدون خرج و ريخت و پاش هاي اضافي. ‏ مشکل دوم را بايد در قوانين و محدوديتهاي اجرايي اين دستگاه جستجو کرد. ساختار فکري و مديريتي اين شبکه ‏تلويزيوني موظف به پيروي از اصول و قوانيني است که در دوران جنگ سرد و متناسب با شرايط آن روزگار ‏تهيه شده است. اين اصول هيچگاه براي کشور ديگري بازنگري نشده است تا جايي که حتي حساسيت سياسي ‏مضاعف حاکميت ايران هم نتوانسته باعث تغيير اين اصول قديمي شود. بطور مثال، اصل قديمي موجود در ‏ساختار اين تشکيلات، سازمان را مجبور به تهيه برنامه هاي خبري و تحليلي سياسي مي کند. اين اصل اجازه ‏هزينه سازي براي برنامه هاي جذاب تفريحي و يا غير سياسي پر بيننده را مهيا نمي سازد. از اين رو برنامه ها ‏همگي رنگ بوي سياسي و خبري دارند و تحليلهاي سياسي طولاني و تکراري هر روز کمتر از ديروز در زمين ‏ذهن نسل جوان خانه مي کنند. نسل جواني که حتي حوصلهء ديدن يکبار برنامه هاي سياسي را هم ندارد. ‏سياستهاي تعريف شده در اساسنامه ء ‏VOA‏ بي شک يکي از اصلي ترين علل ضعف اجرايي اين شبکه مي باشد ‏و مديريت امروز اين شبکه در بند محدوديتهايي از اين قبيل، گرفتار آمده است.‏ نسل جوان ايران عمدتاً بيننده اين شبکه سياسي نيست و ميان سالگان هم بي شک هدفي براي تغيير در آينده کشور ‏محسوب نمي شوند. ايران جوان و رو به جلو هم معمولاً ميانه اي با تحليلهاي طولاني، تکراري و بعضاً يک ‏طرفهء چهره هاي هميشگي اين شبکه ندارد. خبرهاي مکرر سياسي در سايه کم تجربگي بعضي از گويندگان، کار ‏را بارها سخت تر کرده است. زمان پخش برخي از برنامه هاي مهم تر، همزمان با پخش برنامه هاي جذاب تر ‏شبکه هاي داخلي شده است و اين همزماني، بي گمان شانس انتخاب برنامه هاي صداي امريکا، توسط جوان تر ها ‏را تا حد بسيار زيادي تقليل داده است. سود نبردن اين شبکه از منابع مالي کافي و قوانين به روز و متناسب با ‏فرهنگ و سلايق روحي و رواني مردم ايران، شرايط کيفي و تاثير گذاري ‏VOA‏ را بشدت تحت تاثير قرار داده ‏است. به طور حتم در دوران جنگ سرد کيفيت برنامه هاي راديويي مد نظر نبوده و اصل، اطلاع رساني و آگاه ‏سازي مردم اسير در قلعه کمونيست بوده است اما امروز همه چيز متفاوت است و نمي توان کيفيت را قرباني ‏اصول قديمي کرد. ‏ در بررسي افول مقبوليت اين شبکه در نزد جوانان ايراني، خوب است به ماجرا، از زواياي ديگر نيز نگاهي ‏بياندازيم. بطورحتم عملکرد سليقه اي و تا حدودي غير حرفه اي تيم مديريت ايراني مستقر در اين شبکه نيز، به ‏کاهش آمار بينندگان، دامن زده است. برخورد سليقه اي و طرح سوالات همراه با جواب در بيشتر مجريان برنامه ‏هاي سياسي اين شبکه، آنچنان در روح برنامه ها موج مي زند که ديگر دليلي براي باور بيننده نسبت به بيطرفي ‏اين شبکه باقي نمي گذارد. مشکل ديگر، انتخاب موضوع برنامه ها مي باشد، غالب اين برنامه ها حاکميت محور ‏است و نه مردم محور. اصل مخالفت با رژيم، محور تمام برنامه هاي سياسي است، درست رفتاري در نقطهء ‏مقابل دستگاه تبليغاتي حاکميت تهران.‏ صداي آمريکا طبق اساسنامه تلويزيوني خود يک شبکه مخالف و يا اپوزيسيون تعريف نشده و اين موضوع از ‏طرف مدير فعلي شبکه بارها متذکر شده و نگارنده خود صراحتاً اين موضوع را از مديريت شبکه شنيده است اما ‏متاسفانه تفکر قالب در خانوادهء ايراني مستقر در ‏VOA‏ بي توجه به اين اصل، چهرهء اين شبکه را تا سطح نمونه ‏هاي معروف لس آنجلسي، تقليل داده است. گرايش سياسي مديران و مجريان اين شبکه، فضا را تنها براي معرفي ‏و اظهار نظر عده اي معدود که همگي از نزديکان و همکاران روزگار جواني بوده اند، فراهم کرده است که ايشان ‏در جملگي امور، هيچگونه مخالفتي با آراء يکدگر ندارند. هم اينان هستند که در اغلب موارد، حاضر به پذيرش ‏انديشه و يا کلامي در تقابل با سخنان و افکار خويش نيستند، اين موضوع را نمي پسندند و بر نمي تابندش. شرايط ‏انحصاري تحليل برنامه هاي سياسي نيزکاملاً مشهود است. اين روند يک طرفه، اندک جذابيت برنامه هاي سياسي ‏را نيز از ميان برده است.‏ موضوع ديگري که در بخش محتوايي اين برنامه هاي سياسي بايد اشاره کرد ميزان و چگونگي کند و کاو تحليل ‏گران سياسي اين شبکه است. آنچه به طور حتم قابل ادعاست کمبود تحليل هاي بيطرفانه است. آنچه مديران ايراني ‏اين شبکه به عنوان تحليل سياسي تحويل مردم ايران مي دهند بيشتر گفت و شنود چند روزنامه نگار کارکشته و ‏مطلع است که در برخي از موارد ورودشان به موضوعات، بدون پشتوانه هاي تخصصي و يا علمي و آکادميک ‏مي باشد. اين نوع گفتگوها بعضاً با اشتباهاتي تحليلي روبروست که هرروز بيشتر اعتبار علمي اين شبکه را زير ‏سئوال مي برد. ‏ از آنجايي که شبکهء فارسي زبان تلويزيوني صداي آمريکا، دولتي و تحت نظارت و سياست گذاري دستگاه ‏حاکميت کشوري همچون آمريکا مي باشد، طبعاً در نزد تعدادي از ايرانيان دچار مشکل اعتبار گفتار است و ‏طبيعي است که با اين گونه اعمال سليقه و باند گرايي، نمي تواند شرايط تاثير گذاري بالايي داشته باشد. آن هم در ‏جامعه اي که خود از اين کردار، آسيب ديده است.‏ تعداد تحليگران سياسي ايراني فعال در اين شبکه بسيار محدود است. بخش زيادي از اين شخصيتها خود کارمند و ‏خبرنگار اين سازمان هستند و عملاً نمي توانند بين درک وقايع سياسي و ملاحظات شغلي خود انتخابي شجاعانه ‏داشته باشند.هر چندحضور بعضي از شخصيتهاي آکادميک و حرفه اي در اين شبکه نيز قابل بررسي است، اما ‏بخش اعظم اين عده، هرگز درسه دههء گذشته در ايران زندگي نکرده اند وبنابراين درک درستي از تغييرات ‏عميق فرهنگي و اقتصادي رايج در زندگي مردم ندارند. گرچه مطالعات علمي و ذخاير اطلاعاتي دانشگاههاي ‏مورد مطالعه شان هميشه از اعتبار بالايي برخوردار است اما اين موضوع به معني عميق بودن و صحيح بودن ‏نگاه ايشان به اوضاع و احوال ايران نيست.‏ با اين تقسيم بندي، حال ديگر مي توانيم به حضور چند چهره استثنايي در اين شبکه برسيم که همگي از شرايط ‏قابل قبول و ارضا کننده اي برخوردارند. افرادي از آگاهان و مطلعين و فعالان سياسي و اجتماعي ايران که همگي ‏بيشتر عمر خود را در ايران گذرانده اند و با آشنايي از اوضاع پيچيدهء فرهنگي نسل بعد از انقلاب مي توانند ‏واقعه بينانه تر مسائل را حلاجي کنند. اما بايد بپذيريم که فضاي غالب برنامه ها، هميشه برخوردار از اين عده ‏معدود نيست. بيشتر اين شخصيتها گرچه در ايران از رهبران و فعالان واقعي حوزه سياست بوده اند اما در اين ‏شبکه به همان دلايل که پيش تر اشاره شد نمي توانند حتي نقش اپوزيسيون فعال را ايفا کنند. به همين علت عملاً ‏اين نيروي تازه و آگاه از اوضاع، به جاي طرح استراتژي هايي روشن، تبديل به معدود تحليلگران جذاب برنامه ‏هاي اين شبکه تلويزيوني شده اند.‏ در اين شرايط بايد سئوالي را مطرح نمود، آيا سر آخر مي توان متوجه شد، که اين صداي آمريکا، صداي کدام ‏آمريکاست؟ سناتورهاي بي انگيزه و يا وزارت خارجه اي محتاط و بي برنامه؟ صداي اپوزيسيون سياسي ايران و ‏يا فقط عده اي روزنامه نگار تبعيدي؟ و شايد هم عده اي دوست قديمي که در مقطعي از زندگي حرفه اي خود به ‏همت اين شبکه دور هم جمع شده اند و خاطرات روزهاي دور، زنده مي کنند؟ پاسخ، هر کدام اين گزينه ها که ‏باشد، متاسفانه بايد يادآور شد که آن صدا ديگر صدايي تاثير گذار و قدرتمند نيست و سياستي مشخص را از سوي ‏حاکميت سياسي آمريکا رهبري نمي کند. ‏ همين توفيق ناچيز صداي آمريکا در فضاي ذهن سياسي مردم ايران هم بيشتر از آنکه منشا در برنامه ريزي، بي ‏طرفي و حرفه اي گري و مهارت تحليل گران سياسي آن داشته باشد ريشه در فضاي بسته سياسي داخل کشور ‏دارد. متاسفانه امکانات محدود مالي و قوانين قديمي اين شبکه در چنبرهء گرفتاريهاي معروف و مرسوم در ‏فرهنگ ايراني چنان گرفتار آمده است که به سختي مي توان باور کرد اين کلاف سردرگم روزي گشوده شود و ‏بتواند سرچشمه حرکتي موثر در نسل جوان ايران شود.‏ ‏ ‏

No comments: