Wednesday, May 28, 2008

"ملت ايران مظهر عزت، عظمت، قدرت، تمدن و فرهنگ است."


در تاريخ چند هزار ساله اين کشور، سلسله صفويه به حکومتي شهره است که از دو عنصر ملي گرائي و مذهب درکنار هم، چنان استفاده کرد تا به قدرت برسد و به بقاي خود ادامه دهد. داستان هايي که در دل تاريخ پنهان است و حکايت از نحوه ‏شکل گيري تمهيدات لازم براي آميزش اين دو پديده ذهني دارد، مدت هاي مديدي است مورد بحث علاقمندان مباحث ‏تاريخي است. از جمله آقاي محسنيان راد معتقد است براي سلسله اي که بنيانگذارش شيخ صفي سني مذ هب است ، چنان سلسلة النسبي ‏درست مي کنند، که بي هيچ واسطه اي اسباب روابط فاميلي اين خاندان با امام اول شيعيان فراهم شود. بنابر يافته هاي ‏همين نويسنده مادر شاه اسماعيل مسيحي بوده و به خاطر يک سري از اتفاقات تاريخي، اولين پادشاه صفوي ناچار مي شود ‏چهار سال تحت تعاليم مسيحيت قرار بگيرد. اما اتاق فکر بنيانگذاران اين دودمان، از اين مسيحي زاده و آموزش ديده ‏‏"مکتب تثليث"، با جَدّي سني مذهب، چنان شيعه متعصبي به نمايش مي گذارد که به هيچ رو حاضر نيست، به غير از ‏دوست داران اهل بيت کس ديگري را تحمل کند. ماشين تبليغاتي صفويه، به قول شريعتي، زماني هم که احساس مي کند اين ‏امر براي تحريک احساسات ملي کافي نيست با جعلي ديگر در تاريخ، اسباب ازدواج يکي از اعضاي خاندان پيامبر را با ‏شاهزاده اي از دربار ساساني فراهم مي کند تا از اين طريق خود را تنها ميراث خوار تاج و تخت ساسانيان معرفي کند. ‏زماني را تصور کنيد که کشور از سوي حکومت عثماني سني مذهب تهديد مي شد و هر گوشه از اين سرزمين پهناور در ‏اختيار يکي از اقوام بود. در چنين اوضاعي، چه چيزي بهتر از يک تفکر شيعي، در ميان مردمي که جدا ً به اسلام معتقد ‏بودند، مي توانست عامل وحدت باشد؟ آن هم برداشتي از تشيع که يادآور شکوه و عظمت روزگاران پيشين اين سرزمين نيز ‏باشد. شريعتي داستان را چنين شرح مي دهد: "هنرمندي و هوشياري نهضت صفوي اين بود که اصولاً بناي حکومت خودش ‏را بر دو ستون قوي قرار داد. 1- مذهب شيعي و2- مليت ايراني! يکي تکيه بر عواطف و شعائر ويژه شيعي و ديگري ‏مليت ايراني و تکيه بر سنت هاي قومي، اين دو تا مرز، ايران را از همه جهت از امت بزرگ اسلامي و از قلمرو بزرگ ‏عثماني که جامعه اسلام به تن کرده بود و قدرت رقيب صفويه بود کاملاً جدا مي کرد." از آن جائي که، ظاهرا ً اين سنت ‏تاريخ است که با تمام خصوصياتش، تراژدي و کمدي بودن آن، دوباره تکرار شود، امروز هم با چنين پديده اي روبرو ‏هستيم. آميزه اي از مذهب و ملي گرايي به کار گرفته شده است تا اسباب اقتدار گروهي خاص فراهم شود. آقاي احمدي نژاد به مناسبت هاي مختلف از ملت ايران به عنوان سرور و پرچمدار همه خوبي ها ياد کرده است. خبرگزاري ‏جمهوري اسلامي در تاريخ 6/7/84 پس از ذکر اين نکته از رئيس جمهور که ملت ايران را عزيزترين و برجسته ترين ‏ملتها دانسته، جمله زير را از ايشان نقل مي کند: "ملت ايران مظهر عزت، عظمت، قدرت، تمدن و فرهنگ است." گاهي او ‏ايرانيان را سرآمد و قدرت برتر جهان معرفي کرده است. وي در جمع حاضرين مراسم 22 بهمن 86 چنين مي گويد: "ملت ‏ايران با تبعيت از فرهنگ حسيني و ايستادگي، كمر استكبار را‏شكسته است و بر بام عزت جهان نشسته است." وي در همين ‏سخنراني براي بالا بردن ارج و قرب ملت ايران و گره زدن ملي گرائي با مقدسات شيعي مي گويد: "البته دنيا بداند اگر ملت ‏ايران در روز عاشورا حاضر بود صحنه به گونه ديگري رقم مي‌خورد." روزگاري گذشته دور را ستوده است: "ملت ايران ‏يكي از‏ پايه‌گذاران دانش مهندسي در بسياري از رشته‌ها بوده كه در حال حاضر نيز موجب افتخار است و كاربرد درست ‏نيز دارد و با شعارهاي امروز دنيا سازگار است و بهتر از روشهاي وارداتي به ما پاسخ مي‌دهد." وي در ادامه همين ‏سخنراني، با اشاره به مهندسي عمران، معماري و تونل‌سازي در‏ ايران قديم مي گويد: "به ما قبولاندند كه منشاء همه علوم، ‏ديگران هستند در حاليكه سه هزارسال پيش، ايرانيان تونل‌سازي مي‌كردند." در نهايت زماني هم فرا رسيده است تا احمدي ‏نژاد از ايران فرشته اي نجات بخش بسازد، که براي رهائي بشريت قيام کرده است: " كشور با ذخيره عظيم‏ فرهنگي كه ‏دارد، مي‌تواند پيامهاي نجات بخشي براي همه بشريت داشته باشد." آيا به راستي رئيس جمهور عميقاً به گفته هائي از اين ‏دست باور دارد؟ به نظر مي آيد، به دلايلي که در پي خواهد آمد، متأسفانه پاسخ سؤال فوق منفي است. تنها دليلي که مي تواند توجيه گر سود ‏جستن از چنين ادبياتي باشد، تلاش در جهت جلب و جذب شنوندگان و مخاطبين است. احمدي نژاد مشابه با بنيانگذاران ‏صفويه از دو عنصر ملي گرائي و مذهب در کنار هم بهره جسته تا به اهداف خود دست بيابد. تنها تفاوت عمده در اين است ‏که بر خلاف صفويه که مذهب را در خدمت ملي گرائي گذاشته بود، آقاي احمدي نژاد و دوستانش از احساسات ملي گرايانه مردم استفاده مي کنند تا آمال ايدئولوژيک خود را در جامعه ساري و جاري نمايند. رئيس جمهور احمدي نژاد اساساَ نمي تواند داراي گرايش هاي ملي گرايانه باشد، چون ايشان به ايدئولوژي باور دارند که به ‏طور بنيادي با مفاهيم ملي گرايانه بيگانه است. در حقيقت ايشان نظير دوستان چپ گراي خود در آمريکاي لاتين، اما از ‏زاويه اي متفاوت، حل مسائل بين المللي را مهمتر از رفع مشکلات داخلي ارزيابي مي کند. انعکاس اين واقعيت در کلام ‏ايشان هويدا است. "وي (منظور احمدي نژاد است) با بيان اين مطلب كه اولين هدف جمهوري اسلامي ايران استقرار عدالت ‏است، اظهار داشت: امروز مهمترين وظيفه ما تلاش براي استقرار عدالت در جامعه است. احمدي نژاد‏ گفت: كوشش در ‏جهت استقرار عدالت، كوشش در جهتي است كه خداوند همگان را به آن سفارش‏ كرده است، اگر اين تلاش مستمر باشد، ‏نتيجه آن استقرار حكومت عدل الهي در سراسر جهان‏است." حتي تاثير اين امر در کلام سخن گوي دولت او نيز آشکار ‏است، هنگامي که رقيبان را هشدار مي دهد با پيش کشيدن مسائلي پيش پا افتاده اي مثل قيمت گوجه فرنگي، مانع از حل ‏مسائل بين المللي نشوند.اين روش برخورد بر اساس آموزه هايي شکل گرفته است. آموزگاراني که رئيس دولت در مکتب آنها درس اسلام گرايي را مشق کرده است، به طور بنيادي از ملي گرائي تبري مي ‏جستند. به عنوان مثال بنيانگذار جمهوري اسلامي به کرات در تقبيح ملي گرايي داد سخن داده بود. شريعتي، يکي ديگر از ‏کساني که در تربيت نسلي از مسلمانان انقلابي اين کشور تاثير ويژه اي داشته است، هيچ گاه با ملي گرائي از در دوستي در ‏نيامد. اين معلم ديروز بسياري از مسئولين و دست اندرکاران امروز معتقد بود: "(قوميت) {ناسيوناليسم، شوينيسم، راسيسم} ‏که مرز يک جامعه نژادي است، هميشه (امت) را که يک جامعه اعتقادي است قطعه قطعه مي کند. چنان که در جنگ اول ‏جهاني، استعمار غربي، با دميدن روح قوميت گرائي، قدرت جهاني اسلام را از درون متلاشي ساخت." امروز هم شاهد ‏هستيم از سوي کساني، که رئيس جمهور بارها خود را پيرو ايشان اعلام کرده است، تخت جمشيد، اين نشانه ملي گرائي، ‏مظهر ظلم ظالمان ارزيابي مي شود. مباني نظري روحانيون نزديک به احمدي نژاد، نظير آيت الله خزعلي، به روشني نشان ‏مي دهد که وي علاقه چنداني نسبت به آيين ها و فرهنگ ايراني، حداقل آن بخشي که با مفاهيم اسلامي آميزشي ندارد، به دل ‏راه نداده اند. از جمله ايشان معتقدند که بايد عيد غدير جايگزين نوروز باستاني شود. آيا دانش آموزان چنين مکتبي، از ‏آموخته هاي خود بهره نخواهند جست؟بديهي است اين تعاليم آثار خود را بر نحوه عملکرد افراد بگذارد. شايد از همين روست که به راحتي بتوان در جلسه اي ‏شرکت کرد که نام خليج فارس جاي خود را به کلمه مجعول خليج بدهد، چرا که شرکت در چنين جلسه اي به وحدت ‏کشورهاي اسلامي مي تواند کمک کند. حالا چه باک نام يک خليج هم عوض شود. ما قبلاً امتحان خود را پس داده ايم و به ‏خاطر تعلقات ايدئولوژيک نام يک خيابان را تغيير نداده ايم و دوري يکي از کشورهاي مهم منطقه را تحمل کرده ايم.‏ ‏ بارها ‏حاضر شده ايم از منافع ملي خود صرف نظر بکنيم تا منافع هم کيشان خود را به خطر نيندازيم. در صورت درستي مطالب ‏گفته شده، بايد به اين سؤال پاسخ گفت که چرا رئيس جمهور چنين رويه اي را برگزيده است؟ توجه به اسامي بچه هايي که در سال هاي نخستين پس از انقلاب چشم به جهان گشوده بودند و مقايسه آن با نام هايي که ‏امروز شناسنامه هاي کودکانمان را مزين کرده است، نشان از تغييري عميق در رويکرد فرهنگي جامعه دارد. بعيد بود در ‏آن دوران شور و انقلاب، گروهي به فکر تاسيس بانک خصوصي بيفتند چه برسد که نامش را پارسيان و پاسارگاد بگذارند. ‏در نهايت قرض الحسنه اي تاسيس مي کردند و نام يکي از شخصيت هاي مذهبي را بر آن مي گذاشتند. امروز گذري کوتاه ‏به خيابان هاي شهر نشان از تمايل زياد مردم در استفاده ار نام هاي ايراني دارد. از ميان چندين هزار وبلاگي که توسط ‏ايرانيان اداره مي شود، بخش قابل توجه اي، به آئين هاي ملي با تعصبي خاص برخورد مي کنند. اين امر حتي در نامه هايي ‏که در فضاي مجازي رد و بدل مي شود به وضوح قابل مشاهده است. توجه به اشعار ترانه ها، چه در شکل زير زميني و يا ‏حتي مجاز آن، همين روند را نشان مي دهد. روز به روز بر تعداد سازمان هاي غير دولتي مدافع ميراث ملي اضافه مي ‏شود. بعضي اوقات، نظير آن چه که در جريان آب گيري سد سيوند پيش آمد، حتي اسباب درد سر دولت هم مي شوند. اين ‏همه، حکايت از تغيير گفتماني در سطح جامعه دارد که قطعاً از چشمان مسئولين حکومتي پنهان نيست. بنا بر اين بايد هنگام ‏انتشار اسکناس پنجاه هزار ريالي توسط دولت، در روي آن سخني از پيامبر اسلام نقل شود که پارسيان را بستايد و يا براي ‏نام سايت خبري سازماني، نام پارسه را برگزيند. با همين تقسير مي توان پذيرفت اگر امروز سخنراني بخواهد خريدار داشته ‏باشد، فارغ از نوع تفکري که دارد، ناچار به استفاده از چنين ادبياتي است. بنابراين با توجه به موجي که در سطح کشور ‏قابل مشاهده است، بعيد به نظر مي رسد، کساني که بيشتر با احساسات مردم کار دارند تا با عقلانيت آنها، از اين موج ‏سواري غافل شوند. اگر صفويه با دست آويز قرار دادن مذهب تشيع توانست ملي گرايي را تقويت کرده و به پايه هاي قدرت خود دوام و قوام ‏ببخشد، اين بار شاهد هستيم آقاي احمدي نژاد و دوستانش با بهره جستن از ادبياتي آراسته به زينت عشق به ايران و ايراني، ‏وسيله ترويج قرائتي خاص از شيعي گري را فراهم مي کنند. محمود احمدي نژاد درمراسم تجليل از خادمان قرآن چنين مي ‏گويد: "سعادت نهايي بشر زندگي در جامعه اسلامي است و امروز ملت ما موظف‏ است و ماموريت دارد در سرزمين مقدس ‏ايران "جامعه وسط" و الگو را بنا کند." از اين ديدگاه "جامعه الگو" خيرش تنها به اين ملک و ملت نخواهد رسيد، هر ‏چند که تمامي هزينه هايش را لازم باشد اين مردم بپردازند. وي در جمع حاضرين در مدرسه امام خميني مدعي مي شود:‏‏"جامعه الگو، محصور نيست، تفكر و حاكميت اسلام نيز به يك جغرافيا و مقطع زمان و مكان خاص محصور و محدود ‏نمي‌شود." به عبارت ديگر اين همه تلاش و شور براي رشد و تعالي اين "سرزمين مقدس" هدفي ديگر را دنبال مي کند. ‏او به ائمه جمعه سراسر کشور يادآور مي شود: "ماموريت انقلاب ما در جهت مقدمه‌سازي براي حضور حضرت مهدي ‏‏(عج) است و بر اين اساس ايران بايد به جامعه‌اي متقدر، پيشرفته و نمونه اسلامي مبدل شود‏ ‏ اگر چه او در جمع ‏کارکنان نهاد رياست جمهوري مدعي مي شود که مي تواند ايران را بر "بام جهان" بنشاند، اما هدف را چنين تشريح مي ‏کند: "ما بايد امروز يك گام بالاتر برويم. گام بالاتر اين است كه ما در كشور عزيز ايران بايد آن حيات طيبه را عملياتى ‏كنيم. آن جامعه اسلامى نمونه را بر پا كنيم وبگوييم آن چيزى كه ما مى گوييم اين است و اين شدنى است. البته آن نقطه ‏اوجش را كه اصلاً ما به دامنه اش هم نمى رسيم، بايد انسان كامل بيايد و پياده كند. اما ما بايد نشان بدهيم كه در مسير اين قله در حال حركتيم و اين شدنى است."‏ شايد به همين دليل است که در روزهاي برگزاري و يا نزديک شدن به هر يک از انتخابات و يا روزهاي دهه فجر، شاهد ‏پخش مکرر سرود "اي ايران" از صدا و سيماي جمهوري اسلامي هستيم، سرودي که اولين مسئول راديو و تلويزيون بعد ‏از انقلاب، به بهانه سروده شدنش در زمان پهلوي اول، از پخش آن توسط رسانه ملي جلوگيري کرد. اين در حالي بود که در ‏بيشتر مراسمي که در روزهاي انقلاب برگزار مي شد اين سرود جاي سرود شاهنشاهي را گرفته بود. به گوش رسيدن چنين ‏سرودي، سرشار از ملي گرائي در ايامي خاص، مي تواند در گروهي از ساکنين اين "مرز پر گهر" احساسي را ايجاد کند، ‏که چندان مطلوب نباشد. اين حس در زمان شنيدن پاره اي از گفتارهاي رئيس جمهور، در بزرگ نمايي ايراني ها و سابقه و ‏تمدن اين مرز و بوم، نزد همين افراد ممکن است تکرار شود. شايد يک جور احساس مغبون شدن.

No comments: