رييس پليس راهنمايي ورانندگي ايران از مجازات شلاق براي متخلفان رانندگي با استناد به ماده 618 قانون مجازات اسلامي خبرداده است. اين خبر، آخرين نمونه از سياست هاي کاهش جرائم اجتماعي با استفاده از خشونت است. در تابستان گذشته نيز مقامات قضايي و انتظامي براي کاهش جرائم و کنترل تبهکاران و کساني که باعث سلب آسايش مردم مي شوند که درايران ازآنها به نام اراذل واوباش نام برده مي شود، اقدام به اعمال يک سري سياست هايي کردند که نمونه آن تقريبا در هيچ کشور متمدن وغير متمدن يافت نمي شود. هنوز تصوير افرادي که آفتابه برسر در خيابان هاي تهران وديگر شهرستان هاي ديگر توسط افرادقوي هيکل پليس مورد ضرب وشتم قرار گرفتند و با بدن هاي خون آلود روي زمين کشيده مي شدند درحالي که مردم ـ از همه گروه هاي سني وجنسيتي- با تعجب وشگفتي به انها نگاه مي کردند، از اذهان وخاطره مردم والبته سايت هاي اينترنتي پاک نشده است. تصوير اعدام وشلاق زني درملاء هم که موضوع تازه اي نيست. مقامات دولتي با دفاع ازاين سياست ها، آنها را گامي مهم براي کنترل جرائم و همچنين درس عبرت دادن به مجرمان قلمداد مي کنند. با توجه به اينکه معمولا يک سر چنين سياست هاي سردرگم، بي نتيجه وسبعانه اي به قوانين اسلامي متصل مي شود، عملا انتقاد کردن از آنها هم براي بسياري از رسانه هاي داخلي دشوار است. منتقدين سياست هاي اجتماعي ازجمله دانشگاهيان و روشنفکران نيز عملا ترجيح مي دهند درچنين مواردي يا سکوت کنند يا اين موضوع را به صورت جدي مورد توجه قرار ندهند. به همين جهت است که استفاده از خشونت براي کنترل آسيب هاي اجتماعي عملا به سياستي جا افتاده و مقبول درميان مسئولين تبديل شده است. اين موضوع نه تنها در مورد اراذل و اوباش بلکه درحوزه هاي ديگر هم قابل مشاهده است. براي مثال نگاهي به نحوه برخورد با فعالان اجتماعي که به صورت مسالمت آميز براي تغيير قوانين ويا روندهاي جاري تلاش مي کنند و معمولا جزو خوشنام ترين افراد درجامعه به شمار مي روند نشان مي دهد که طي دو سال گذشته به صورت فزآينده اي اين افراد دستگيرشده، به زندان انداخته شده وبا احکامي خشن وسبعانه اي مانند شلاق مواجه شده اند. نمونه آخرين آنها حکم 10 ضربه شلاق براي خانم ناهيد جعفري و خانم نسرين افضلي بود که جز تجمع مسالمت آميز فعاليت ديگري انجام نداده بودند. هر دوتحصيل کرده وجزو نخبگان اجتماعي به شمار مي روند و جز تغيير براي براي بهبود وضعيت خود چيزي نمي خواهند. اشکال مختلف اين استفاده از خشونت، دربرخورد با فعالان دانشجويي و نحوه زنداني کردن آنها و تلاش براي گرفتن اعترافات اجباري نيز ديده مي شود. اين رويکرد به حل مسائل اجتماعي، يعني استفاده از خشونت براي حل آسيب هاي اجتماعي و برخورد با منتقدان، البته مخصوص چند سال دولت محمود احمدي نژاد نيست وسابقه اي ديرين دارد اما بي ترديد دراين دوسه سال شدت بيشتري گرفته است. مسئولين دولتي البته از اينکه با آمار وارقام نشان دهند چگونه اعمال چنين سياست هايي توانسته است به کاهش آسيب هاي اجتماعي منجر شود عاجز بوده اند. آنها همچنين از توضيح اين موضوع که چگونه با شلاق زدن فعالان اجتماعي و حکم هاي نا متناسب دادن به آنها توانسته اند امنيت اجتماعي ايجاد کنند، ناتوان بوده اند. محبوبيت اعمال خشونت براي کنترل وحل مسائل دربين مقامات دولتي، اين نگراني را تشديد مي کند که چنين گفتماني سايه خود رابرسرجامعه بيفکند به گونه اي که افراد جامعه نيز گمان کنند براي ازبين بردن مسائلشان مي توانند از خشونت ـ به اشکال مختلف آن- استفاده کنند. درواقع چنين رفتاري لبه ديگري هم دارد وآن وقتي است که استفاده از خشونت به بخشي ازفرهنگ رفتاري جامعه تبديل مي شود. آن هنگام که هم دولت وهم شهروند ازخشونت براي حل مسائل خود استفاده مي کند معلوم نيست که ام القراي اسلامي چه شکلي داشته باشد. از اين نکته بگذريم که در کنار بقيه سياست ها واظهارات گهرباري که دولت محمود احمدي نژاد طي دو سال ونيم گذشته اعمال کرده و باعث از بين بردن وجه بين المللي ايران شده است، استفاده از خشونت براي کاهش جرم به اشکالي که از آن نام بردم چهره نظام جمهوري اسلامي ايران را در رديف کشورهايي همچون افغانستان درزمان طالبان تصوير کرده است. درواقع درحالي که جامعه جهاني دهها سال است که روش هاي جايگزين ومتناسبي براي برخورد با جرائم وبزه هاي اجتماعي وسياسي را در سياست گذاري هاي اجتماعي خود به کار مي گيرد، مسئولين کشور با يک عقب گرد تصاعدي سياست هايي رابر مي گزينند که اگر درداخل کشور کسي جرات نمي کند به آن اعتراض کند، اما درخارج از کشور موجب شرمساري همه کساني است که دل در گروسرزمينشان ايران دارند. کسي البته با مجازات مجرمين مشکلي ندارد. درهمه دنيا براي کساني که مرتکب خلاف رانندگي مي شوند مجازات وجود دارد. از توقيف وباطل کردن گواهينامه براي مدت مشخص تا جريمه هاي مالي و درنهايت زندان. اما معلوم نيست شلاق زدن عملا چه نقش موثري براي تنبيه خاطيان خواهد داشت؟ درتوضيح محبوبيت خشونت درميان مقامات ايراني براي حل مسائل اجتماعي بايد گفت که مسئولين ايراني به خشونت خوکرده و براي آنها به مثابه يک فرهنگ رفتاري وبه عنوان ساده ترين راه براي پاک کردن صورت مساله درآمده است. آنها از وسوسه اعمال خشونت که سالهاست به آن مي پردازند نمي توانند دور شوند. نا آشنايي بسياري از اين افراد با سياست گذاري هاي اجتماعي و همچنين انتقال از بخش هاي امنيتي وپليسي وادارات بازجويي به بخش هاي اجتماعي نيزيکي ديگر ازمشکلات است. اين البته سياستي است که ديگرحوزه ها را نيز ازخود متاثر کرده است ازجمله روزنامه ها ووب سايت هاي خبري که عملا ادبياتي که به کار مي برند به جاي ادبيات تخصصي مطبوعاتي، ادبيات بازجويي، امنيتي وپليسي است و خشونت کلامي وزباني را ميهمان رسانه هاي فارسي زبان کرده اند. متاسفانه دوري ازجامعه بين المللي و ناپاسخگو بودن در برابر تعهدات ايران درميثاق نامه هاي بين المللي نيزکه ثمره تحريم ها و انزواي کشور درطي سالهاي بعد ازانقلاب است باعث شده برادران وخواهران ايماني وسربازان گمنام هيچ فشاري براي پاسخگويي به رفتارهاي خود نداشته باشند. شايد حالا که صحبت از شلاق زدن متخلفان رانندگي شده است، زمان آن رسيده باشد که اصحاب رسانه ها ودانشگاهيان وفعالان اجتماعي نگاه ديگري به اين موضوع بيندازند و زواياي مختلف اعمال چنين سياست هايي را به صورت جدي تري به دولت گوشزد کنند. اگرچه اگر اين گوش شنوا بود که کار به اينجا نمي رسيد.
Friday, May 2, 2008
شلاق براي کنترل جرائم و همچنين درس عبرت برای دیگران!!!؟
رييس پليس راهنمايي ورانندگي ايران از مجازات شلاق براي متخلفان رانندگي با استناد به ماده 618 قانون مجازات اسلامي خبرداده است. اين خبر، آخرين نمونه از سياست هاي کاهش جرائم اجتماعي با استفاده از خشونت است. در تابستان گذشته نيز مقامات قضايي و انتظامي براي کاهش جرائم و کنترل تبهکاران و کساني که باعث سلب آسايش مردم مي شوند که درايران ازآنها به نام اراذل واوباش نام برده مي شود، اقدام به اعمال يک سري سياست هايي کردند که نمونه آن تقريبا در هيچ کشور متمدن وغير متمدن يافت نمي شود. هنوز تصوير افرادي که آفتابه برسر در خيابان هاي تهران وديگر شهرستان هاي ديگر توسط افرادقوي هيکل پليس مورد ضرب وشتم قرار گرفتند و با بدن هاي خون آلود روي زمين کشيده مي شدند درحالي که مردم ـ از همه گروه هاي سني وجنسيتي- با تعجب وشگفتي به انها نگاه مي کردند، از اذهان وخاطره مردم والبته سايت هاي اينترنتي پاک نشده است. تصوير اعدام وشلاق زني درملاء هم که موضوع تازه اي نيست. مقامات دولتي با دفاع ازاين سياست ها، آنها را گامي مهم براي کنترل جرائم و همچنين درس عبرت دادن به مجرمان قلمداد مي کنند. با توجه به اينکه معمولا يک سر چنين سياست هاي سردرگم، بي نتيجه وسبعانه اي به قوانين اسلامي متصل مي شود، عملا انتقاد کردن از آنها هم براي بسياري از رسانه هاي داخلي دشوار است. منتقدين سياست هاي اجتماعي ازجمله دانشگاهيان و روشنفکران نيز عملا ترجيح مي دهند درچنين مواردي يا سکوت کنند يا اين موضوع را به صورت جدي مورد توجه قرار ندهند. به همين جهت است که استفاده از خشونت براي کنترل آسيب هاي اجتماعي عملا به سياستي جا افتاده و مقبول درميان مسئولين تبديل شده است. اين موضوع نه تنها در مورد اراذل و اوباش بلکه درحوزه هاي ديگر هم قابل مشاهده است. براي مثال نگاهي به نحوه برخورد با فعالان اجتماعي که به صورت مسالمت آميز براي تغيير قوانين ويا روندهاي جاري تلاش مي کنند و معمولا جزو خوشنام ترين افراد درجامعه به شمار مي روند نشان مي دهد که طي دو سال گذشته به صورت فزآينده اي اين افراد دستگيرشده، به زندان انداخته شده وبا احکامي خشن وسبعانه اي مانند شلاق مواجه شده اند. نمونه آخرين آنها حکم 10 ضربه شلاق براي خانم ناهيد جعفري و خانم نسرين افضلي بود که جز تجمع مسالمت آميز فعاليت ديگري انجام نداده بودند. هر دوتحصيل کرده وجزو نخبگان اجتماعي به شمار مي روند و جز تغيير براي براي بهبود وضعيت خود چيزي نمي خواهند. اشکال مختلف اين استفاده از خشونت، دربرخورد با فعالان دانشجويي و نحوه زنداني کردن آنها و تلاش براي گرفتن اعترافات اجباري نيز ديده مي شود. اين رويکرد به حل مسائل اجتماعي، يعني استفاده از خشونت براي حل آسيب هاي اجتماعي و برخورد با منتقدان، البته مخصوص چند سال دولت محمود احمدي نژاد نيست وسابقه اي ديرين دارد اما بي ترديد دراين دوسه سال شدت بيشتري گرفته است. مسئولين دولتي البته از اينکه با آمار وارقام نشان دهند چگونه اعمال چنين سياست هايي توانسته است به کاهش آسيب هاي اجتماعي منجر شود عاجز بوده اند. آنها همچنين از توضيح اين موضوع که چگونه با شلاق زدن فعالان اجتماعي و حکم هاي نا متناسب دادن به آنها توانسته اند امنيت اجتماعي ايجاد کنند، ناتوان بوده اند. محبوبيت اعمال خشونت براي کنترل وحل مسائل دربين مقامات دولتي، اين نگراني را تشديد مي کند که چنين گفتماني سايه خود رابرسرجامعه بيفکند به گونه اي که افراد جامعه نيز گمان کنند براي ازبين بردن مسائلشان مي توانند از خشونت ـ به اشکال مختلف آن- استفاده کنند. درواقع چنين رفتاري لبه ديگري هم دارد وآن وقتي است که استفاده از خشونت به بخشي ازفرهنگ رفتاري جامعه تبديل مي شود. آن هنگام که هم دولت وهم شهروند ازخشونت براي حل مسائل خود استفاده مي کند معلوم نيست که ام القراي اسلامي چه شکلي داشته باشد. از اين نکته بگذريم که در کنار بقيه سياست ها واظهارات گهرباري که دولت محمود احمدي نژاد طي دو سال ونيم گذشته اعمال کرده و باعث از بين بردن وجه بين المللي ايران شده است، استفاده از خشونت براي کاهش جرم به اشکالي که از آن نام بردم چهره نظام جمهوري اسلامي ايران را در رديف کشورهايي همچون افغانستان درزمان طالبان تصوير کرده است. درواقع درحالي که جامعه جهاني دهها سال است که روش هاي جايگزين ومتناسبي براي برخورد با جرائم وبزه هاي اجتماعي وسياسي را در سياست گذاري هاي اجتماعي خود به کار مي گيرد، مسئولين کشور با يک عقب گرد تصاعدي سياست هايي رابر مي گزينند که اگر درداخل کشور کسي جرات نمي کند به آن اعتراض کند، اما درخارج از کشور موجب شرمساري همه کساني است که دل در گروسرزمينشان ايران دارند. کسي البته با مجازات مجرمين مشکلي ندارد. درهمه دنيا براي کساني که مرتکب خلاف رانندگي مي شوند مجازات وجود دارد. از توقيف وباطل کردن گواهينامه براي مدت مشخص تا جريمه هاي مالي و درنهايت زندان. اما معلوم نيست شلاق زدن عملا چه نقش موثري براي تنبيه خاطيان خواهد داشت؟ درتوضيح محبوبيت خشونت درميان مقامات ايراني براي حل مسائل اجتماعي بايد گفت که مسئولين ايراني به خشونت خوکرده و براي آنها به مثابه يک فرهنگ رفتاري وبه عنوان ساده ترين راه براي پاک کردن صورت مساله درآمده است. آنها از وسوسه اعمال خشونت که سالهاست به آن مي پردازند نمي توانند دور شوند. نا آشنايي بسياري از اين افراد با سياست گذاري هاي اجتماعي و همچنين انتقال از بخش هاي امنيتي وپليسي وادارات بازجويي به بخش هاي اجتماعي نيزيکي ديگر ازمشکلات است. اين البته سياستي است که ديگرحوزه ها را نيز ازخود متاثر کرده است ازجمله روزنامه ها ووب سايت هاي خبري که عملا ادبياتي که به کار مي برند به جاي ادبيات تخصصي مطبوعاتي، ادبيات بازجويي، امنيتي وپليسي است و خشونت کلامي وزباني را ميهمان رسانه هاي فارسي زبان کرده اند. متاسفانه دوري ازجامعه بين المللي و ناپاسخگو بودن در برابر تعهدات ايران درميثاق نامه هاي بين المللي نيزکه ثمره تحريم ها و انزواي کشور درطي سالهاي بعد ازانقلاب است باعث شده برادران وخواهران ايماني وسربازان گمنام هيچ فشاري براي پاسخگويي به رفتارهاي خود نداشته باشند. شايد حالا که صحبت از شلاق زدن متخلفان رانندگي شده است، زمان آن رسيده باشد که اصحاب رسانه ها ودانشگاهيان وفعالان اجتماعي نگاه ديگري به اين موضوع بيندازند و زواياي مختلف اعمال چنين سياست هايي را به صورت جدي تري به دولت گوشزد کنند. اگرچه اگر اين گوش شنوا بود که کار به اينجا نمي رسيد.
ارسال بوسیله یاس نو در ساعت 3:11 AM
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment