Saturday, July 19, 2008

!!! ؟"اوباما" يعني (خودي) ،افرادي كه به مدد آشنايي با اركان قدرت صاحب منصب ميشوند

مهرداد بذرپاش، جواني که به برکت نزديکي و همراهي با محمود احمدي‌نژاد، اينک مدير‌عامل سايپاست و پله‌هاي ‏ترقي را چند در ميان طي مي‌کند، به تازگي در گفت‌وگويي اظهار داشته است، در ميان اصول‌گرايان، "اوباما"ها ‏پرشمارند. او صحيح مي‌گويد، اما تمام ماجرا را توضيح نمي‌دهد؛ چرا که با عينکي از جنس نفت به وقايع ‏مي‌نگرد. ‏"اوباما"ها و جوانان مدعي در جمع محافظه‌کاران پرتعدادند. اينان البته اغلب داراي مدارک دانشگاهي هستند. ‏بديهي است که نمي‌توان در مورد کيفيت مدارک ايشان و عمق و ميزان دانش فارغ‌التحصيلان مزبور داوري کرد. ‏نکته‌ي مهم آن است که "جوانان راست" به برکت نزديکي با بلوک قدرت و همسويي ايدئولوژيک و استراتژيک با ‏جريان مسلط در حکومت، از شانسي به‌مراتب بيش از هم‌سن و سالان خود برخوردارند. اگر حتي با دلي از جنس ‏سنگ، بتوان آن دانشجويان شهرستاني را که همين ماه پيش زير آوار خروارها بتون و سيمان و آهن يک مجتمع ‏مسکوني در نقطه‌اي گران‌قيمت از پايتخت، جان باختند، از ياد برد، واقعيت بيکاري فارغ‌التحصيلان مراکز ‏آموزش عالي را که نمي‌توان پنهان کرد. خيل ليسانس و کارشناس ارشد و حتي دکتراست که در آشفته‌بازار اقتصاد ‏ايران، در جست‌و‌جوي کاري مرتبط با مدرکش، اين‌سو و آن‌سو مي‌دود. آن جوانان مظلوم و بزرگوار شهرستاني ‏که با کلنگ و تيشه، هزينه‌ي قلم و خودکارشان را تامين مي‌کردند، از آنرو که در اقتصاد نفتي و ذيل يک "دولت ‏رانتي" (‏) به دانش آموزي مي‌پرداختند، و به آن سبب که "پا"يي و "يار"ي در قدرت نداشتند، ‏‏"نان از عمل خويش" مي‌خوردند و "منت حاتم طايي" نمي‌کشيدند. آنها متعلق به طبقه‌ي متوسط نبودند؛ از اقشار ‏فرودست و بي‌پناه جامعه برخاسته بودند و به هزار اميد و آرزو، قدي کشيده بودند و سرکي. حساب آنان البته ‏روشن بود وقتي حتي فارغ‌التحصيلان دانشگاهي متعلق به طبقه‌ي متوسط جامعه، و جوانان دانش‌آموخته‌ي شهري، ‏در آرزوي دستيابي به کاري درخور مدرک و تخصص‌شان، کفش‌ها پوسانده‌اند و آه‌ها کشيده‌اند. پرشمارند ‏دانش‌آموختگاني که افسرده و پريشان‌حال، ناچار مدرک خويش را از ياد برده‌اند و به واقعيت سخت و عريان، ‏تمکين کرده‌اند و در حوزه‌هايي به‌کل متفاوت با اطلاعات و دانش‌شان، مشغول به‌کار و تامين معاش شده‌اند. اين، از جمله ويژگي‌هاي "دولت‌هاي رانتي" است که دوري و نزديکي از ساخت قدرت، تعيين‌کننده‌تر ار تخصص ‏و دانش است. مهم آن است که فرد، "خودي" قلمداد شود و اين را در عمل ثابت کرده باشد. اين‌گونه چه بسيار ‏راه‌ها که يک شبه پيموده مي‌شوند و چه فراوان پله‌ها که يک‌باره طي مي‌گردند. نيازي به تخصص و تجربه و ‏آزمون نيست، اصل اساسي آن است که "تعهد" خود را به جريان مسلط در حکومت، ثابت کرده باشي. خصلت ‏غيردموکراتيک دولت‌هاي رانتي (اجاره‌گير يا تحصيلدار) در اين عرصه (کارسپاري و فراهم آوردن امکان ارتقاء ‏و جولان در فضاي قدرت) نيز خودنمايي مي‌کند. وقتي دولت متکي بر درآمدهاي مالياتي نيست و تعهدي به ‏شهروندان نداده است و به برکت درآمدهاي نجومي خدادادي و ثروت متکي بر منابع زيرزميني، نيازي به جلب ‏رضايت حکومت‌شوندگان و پاسخ‌گويي به مردم ندارد، طبيعتا" دستي فراخ در ارتقاء افراد و جلب متخصصان و ‏به‌کار گماشتن شهروندان مورد نظر، خواهد داشت. همسويي و قرابت ايدئولوژيک و استراتژيک در دولت‌هاي تحصيلدار، تنها کوله‌بار موفقيت و رشد و توانمند شدن، ‏محسوب نمي‌شود؛ شانس و بخت نزديکي فاميلي و قرابت خانوادگي از ديگر مقوله‌هايي است که در چنين ‏حکومت‌هايي، شهروند معمولي را يک‌باره به راس هرم قدرت منتقل مي‌کند. کافي است عموجان يا دايي‌جان يا ‏خاله‌جان و عمه‌جاني در قدرت باشد؛ بيش از نيمي از راه طي شده است. اين‌چنين جواني معمولي و فاقد هرگونه ‏تجربه و حتي تخصص ويژه و بدون هرگونه ويژگي و هوش متمايز از هم‌نسلان، يک‌شبه "عضو هيئت مديره" و ‏‏"سخنگو" و "مشاور" و "مديرعامل" و "سرپرست" و... مي‌شود و هيچ نقد و انتقادي را نيز برنمي‌تابد. کسي ‏‏(مقام مسئولي) نيست که اين مديران جوان و يک‌شبه ره چند دهه رفته را مورد بررسي و پرسش قرار دهد که ‏‏"چگونه آمدي؟"، "از کجا آمدي؟"، "که هستي؟"، "چه مي‌تواني کرد که هم‌نسلان و هم‌تيپ‌هايت، نمي‌توانند کرد؟" ‏و...‏ ‏"اوباما"ها در جمع محافظه‌کاران (مدعيان اصول‌گرايي) پرشمارند؛ کافي است شهروند بيکار _اما متهد و ‏مسئولي- آنان را رصد کند؛ اينجا و آنجا پر است از "اوباما"هايي که تجربه‌ي کار سياسي يا مديريتي ايشان به قدر ‏زمان به قدرت رسيدن جريان فکري- سياسي متبوع‌شان است و به اندازه‌ي عمر صاحب منصب شدن "فاميل ‏محترم‌شان". اين "اوباما"هاي بدلي، اندک زماني، مدعي اداره‌ي وزارت يا شهر (حتي پايتخت!) مي‌شوند و ‏به‌چشم برهم زدني، نمايندگي مجلس را هم براي خود کوچک مي‌شمارند و خود را درخور رياست جمهوري ‏مي‌دانند. "اوباما"هاي وطني، نه افرادي صاحب صلاحيت و پيروز بيرون آمده از ميدان رقابت سالم، و رشد‌يافته ‏در بطن مناسبات و فرصت‌هاي برابر، که "سربازاني يک‌شبه سرهنگ شده" به‌خاطر"درجه‌هاي اهدايي و تشويقي ‏فله‌اي" و ويژگي‌ها و مجا‌ل‌هاي ناعادلانه‌ي دولت تحصيلدار و "امتيازات کريدورهاي مخصوص خودي‌ها" هستند. کاش "اوباما"هاي وطني، زندگي سياسي اوباما را به‌دقت _و منصفانه_ بخوانند و راه رشد و ترقي را از مسيري ‏سالم و در جريان "فرصت‌هاي برابر" طي کنند.تقديم به همايون عزيز؟؟؟؟؟؟؟؟؟

No comments: