Monday, February 4, 2008

انتخابات و تئوکراسي


برگزاري انتخابات آزاد و رقابتي و مشارکت شهروندان در عرصه‌هاي سياسي و اجتماعي يکي از معيارهاي ‏استقرار حاکميت مردم و وجود دموکراسي و توسعه سياسي است. به هر ميزان که حکومت ها از اين ميزان فاصله ‏داشته باشند، به همان نسبت بسته‌تر، غير دموکراتيک‌تر و نامشروع‌تر تلقي مي شوند.‏ تطبيق و سنجش نظام حکومتي ايران با اين شاخص به طور بديهي و واضح حکايت از فاصله بسيار زياد اين نظام ‏از نظام‌هاي دموکراتيک و مردمي دارد. لذا بحران مشروعيت در اين نظام بسته و تئوکراتيک، از جمله بحران ‏هاي عميقي است که حاکمان کشور با آن مواجه بوده و در پي تقابل با آن مي‌باشند. در اين رويارويي مدعاي داشتن ‏نظام مردمسالاري ديني و برگزاري انتخابات در اين چهارچوب از جمله روش هاي‎ ‎صاحبان قدرت بوده است. در ‏اثبات يا رد اين ادعا، تبيين و تحليل جايگاه اين انتخابات و مکانيزم برگزاري آن، نقش و مشارکت مردم ضروري ‏به نظر مي‌رسد. که اين مهم جز با تبيين خواستگاه و بنيانهاي نظري و انديشه‌اي اين نظام ميسر نمي‌شود و البته از ‏حوصله اين نوشته خارج است. اما بصورت موجز و مختصر بايد گفت که نوع نگاه به انسان و جايگاه انسان در ‏اين نظام فکري نگاهي است که انسان در آن موجودي مي‌باشد که براي صلاح و فلاح دنيا و آخرت خود نيازمند ‏قيم است و خود به تنهايي قادر به تصميم‌گيري و تشخيص خوب از بد و سره از ناسره نيست. مردم در اين سيستم ‏فکري مصداق " اکثرهم لايعقلون"، " اکثرهم لا يفهمون" و " العوام کالانعام" مي‌باشند. انسان چون رعيت و رمة ‏محتاج به شبان است و نه شهروند و بنابراين به طريق اولا نظر انتخاب و رأي آن بلاموضوع است.‏ با توجه به مقدمه گفته شده و نظر به گسترش دموکراسي و حقوق بشر بعنوان ارزشهاي جهانشمول- و تبعات ‏حاصل از آن- و مطالعات و انتظارات برآمده از مقتضيات زماني و مکاني که به بحران مشروعيت دامن زده، ‏آنچه مشخص است تطبيق، سازگاري و انتظار هر گونه اصلاح در مواجهه با اين شرايط از سوي نظام مستقر غير ‏ممکن به نظر مي‌رسد. بنابراين حتي اگر اراده‌اي معطوف به اصلاح در قلمرو و حوزه عمل از طرف افراد و ‏گروههايي معتقد به فرآيند اصلاح از درون وجود داشته باشد با توجه به شالوده‌هاي فکري و انديشه اي آن نمي‌توان ‏اين نظام را که بحران‌هاي بنياديني، بنيانهاي نظري و پايه اي آن را متزلزل کرده اصلاح کرد. علاوه بر اين ‏حاکميت بخوبي دريافته قبول چنين اصلاحات و عقب نشيني در برابر خواست هاي مردم و همراهي براي آوردن ‏حتي بخش کوچکي از آن نوعي نقض غرض بوده و با زير سؤال بردن پايه‌هاي نظري خود نهايتاً زمينه‌ساز عقب ‏نشيني‌هاي ديگر در برابر خواست مردم و تشديد روند زوال و افول آن مي‌شود. ناگزير، در برابر اين واقعيت از ‏يکسو، سرکوب، خفقان، نقض حقوق بشر و شهروندي، تحديد آزادي بيان، ايجاد فضاي امنيتي و پليسي توأم با ‏رعب و وحشت و ... را در دستور کار خود قرار داده - که البته نوعي واکنش طبيعي و در چهارچوب اين تفکر ‏موجه و درست مي‌باشد - و از سوي ديگر هر از چندي سعي در برگزاري انتخابات، بدون داشتن و رعايت حداقل ‏ها با استفاده از انحصار تبليغاتي و رسانه‌اي همراه با هياهو و جنجال مي کند. منتخبان چنين انتخاباتي قرار است ‏نه نماينده و منتخب مردم، بلکه نماينده و منتخب حاکمان باشند و حتي در صورت انتخابي بودن نيز بنا به گفته‌ها ‏‏20 درصد قدرت را در مقابل 80 درصد نهادهاي انتصابي در اين نظام سياسي، دارا خواهند بود.‏ حال سؤال اصلي اينجاست که با نزديک شدن انتخابات نمايشي مجلس هشتم و وجود فضاي سرکوب، حذف و ‏سانسور، وظيفه سازمانها، گروهها، فعالين سياسي، مدني، حقوق بشري و دموکراسي‌خواهان در برابر تکرار اين ‏سريالهاي انتخاباتي چه مي‌باشد؟ طي ساليان گذشته از طرف گروههاي مختلف اپوزيسيون و منتقد و فعالان سياسي و مدني واکنش‌هاي متفاوتي در ‏رابطه با اين انتخابات صورت گرفته است. از جمله اينکه افراد و گروههايي قائل به مبارزه قانوني و به قول خود ‏پارلمانتاريستي بوده و هستند و تنها راه اصلاح و دموکراتيزاسيون را ورود به درون حاکميت و اصلاح از درون ‏دانسته و مي‌دانند. اما اگر اينان در نيت، گفتار و عمل خود صادق هستند، آيا مشارکت در انتخاباتي ناسالم و غير ‏رقابتي و ناعادلانه و ورود به حاکميتي که در آن انسان به عنوان انسان بماهو انسان و بعنوان شهروند اعتبار، ‏صلاحيت و هيچ حقي ندارد، به مفهوم زدن نقاب بر چهره سيستم موجود نيست؟ ‏ آيا شرکت در انتخابات و بازي در ميداني که توپ، زمين، داور و واضع قواعد بازي آن حاکميت اقتدارگرا و ‏نافيان و ناقضان حقوق بشر و حاکميت مردم هستند، جز آرايش چهره چنين سيستمي با انتخابات صوري و کمک ‏به گرفتن ژست مردمي آن و همراهي با تبليغاتي که بيانگر واژگون شدن حقايق است، مفهوم ديگري دارد؟ آيا ‏شرکت در انتخاباتي که تبديل به پوسته ظاهري شده و صورت ضد دموکراتيک حاکمان را در بحبوحه تبليغات ‏تکليفي و شرکت احساسي و هيجان زده به سمت صندوق‌هاي رأي مي‌پوشاند، قابل توجيه است؟ براستي شرکت در ‏انتخابات مجلسي که تنها کارکردش وضع قوانيني است که اگر حاصل و نتيجه‌اي داشته باشد همان نظم دولت شبه ‏توتاليتري يا نظم امنيتي است که با ضرب و زور و ترس و ارعاب همراه با آن موجب نشاندن مردم بر سر جاي ‏خود و سرکوب آزادي خواهان مي‌شود، چه توجيهي مي‌تواند داشته باشد؟ ...‏ به خوبي پيداست که بريدن قواره دموکراسي و حقوق بشر بر اساس الگو و رويکرد چنين افرادي مصيبت‌بار ‏خواهد بود. چه حتي در صورت عملي شدن چنين اصلاحاتي اين اصلاح تنها منجر به بازسازي بلور کريستالي اين ‏نظام بسته سياسي مي‌شود و تغييري در ماهيت آن ندارد. ‏ همچنين در واکنش به برگزاري چنين انتخاباتي گروهها و افرادي نيز بوده‌اند که در قبال آن مواضع تحريم و عدم ‏شرکت را اتخاذ کرده‌اند. مواضعي منفعلانه و در حد صدور بيانيه و صرف اعلام موجوديت.‏ اما چنين تحريمي تا به يک خواست عمومي تبديل نشود، در راه رسيدن به هدف تأثيرگذار نخواهد بود. تحريمي که ‏در اثناي آن جايگاه انتخابات، دموکراسي، حقوق بشر و شهروندي و نسبت آن با زندگي توده مردم براي همگان ‏مشخص و تبيين نشود، نتيجه‌اي در بر نخواهد داشت. تحريمي که تأثيري بر عرصه سياسي، اجتماعي، انديشه‌اي و ‏کرداري لايه‌ها مختلف اجتماعي نداشته باشد و نتواند در نظام فکري و گفتمان، خود را در بستر و متن جامعه ‏مطرح، تسري و نفوذ دهد در راه رسيدن به خواستهاي خود عقيم خواهد ماند... و نهايتاً تحريمياني که نتوانند امکان ‏و زمينه بيان اعتراض خود را در بطن جامعه مدني – که مزيت نسبي در آن دارند – بوجود آورند به هدف خود ‏نخواهند رسيد. ‏ بي ترديد مسير دموکراسي و حقوق بشر مسيري پر هزينه و طولاني است، اما نه الزاماً از نظر زمان. به گواه ‏گذشته اين مسير نه از راه فرآيند اصلاحات تدريجي و درون حکومتي و شرکت در انتخابات مي گذرد و نه از راه ‏تحريم منفعلانه و به شيوه معمول گذشته‌اي که تاکنون ادامه داشته و نه از طريق خشونت. در اين ميان، شکل‌گيري ‏حرکت تحريم به معناي واقعي کلمه مي تواند نقطه عطفي در مسير مبارزه براي تحقق دموکراسي و حقوق بشر ‏باشد. گذشته چراغ راه آينده است.

No comments: