Thursday, February 21, 2008

ايران و سياست خارجي فرانسه


درست است که سياست خارجي فرانسه پس انتخاب نيکلا سارکوزي در موضع گيري هاي بين المللي، تغييرات و ‏چالش هاي بسياري را نمايان مي کند، اما اين به اين معنا نيست که محور هاي بنيادين سياست خارجي فرانسه تغييرات ‏اساسي يافته است. به تعبير ديگر وزارت خارجه فرانسه هنوز سياست هاي راهبردي کلاسيک خود را درحوزه هاي ‏گوناگون دنبال مي کند و هيچ نشانه اي در باره انجام تغييرات بنيادين يا تبيين و ترسيم يک دکترين نوين در سياست ‏خارجي فرانسه ديده نمي شود.‏ رييس جمهوري فرانسه از سوي مخالفين اش مورد انتقادات بسياري قرار مي گيرد؛ از جمله اينکه بيش از وظايف يک ‏رييس جمهور در تمام موارد مداخله مي کند که يکي از همين زمينه ها، عرصه سياست خارجي است که گاه با ابتکار و ‏دخالت شخصي رييس جمهور تعيين مي گردد. اما در واقع در حوزه سياست خارجي فرانسه، ما شاهد نمود دو جريان در ‏بدنه حکومت فعلي هستيم که گاه به ناهماهنگي هايي در تصميم گيري هاي سياسي و بين المللي نيز انجاميده است. به ‏عبارت ديگروزارت خارجه فرانسه و کاخ اليزه هنوز به طور کامل هماهنگ نشده اند و اين بر گرفته از رويکرد و ‏سازو کار عملکرد بين دو نهاد مي باشد. معمار سياست خارجي فرانسه امروز نه وزير خارجه و نهاد هاي مربوطه که ‏مشاور ارشد ديپلماتيک رييس جمهوري فرانسه، ژان داويد لويت، سفير سابق فرانسه در ايالات متحده و ديپلمات و ‏استراتژيستي با ظرفيت هاي بسيار بالاست که سلسله جنبان جهت گيري سياست خارجي فرانسه در ارتباط با ايالات ‏متحده، ايران و به طور کلي سياست فرانسه در خاورميانه ميباشد. شايد بتوان چنين ارزيابي نمود که دستگاه وزارت ‏خارجه فرانسه هنوز به گفتمان و دکترين هاي باقي مانده از دوره ژاک شيراک و سازوکار هاي ديپلماتيک جناح راست ‏و گليسم وفادار است.‏ ‏ ‏ به نظر مي رسد سياست خارجي فرانسه و سياستگزاران خارجي اين کشور در چند ماه گذشته همگام و متناسب با ‏ظرفيت هاي دستگاه سياست خارجي و اصولا امکانات راهبردي اين کشور عمل نکرده است؛امري که مي تواند در آينده ‏نزديک مشکلي جدي يا حتي بحراني سياسي، چه داخلي و چه بين المللي براي رييس جمهوري جديد فرانسه ايجاد کند. به ‏تعبير ديگر چرخش هاي سياست بين الملل فرانسه بسيار ناگهاني، چند جانبه و در بسياري از موارد بدون مطالعه ‏کارشناسي لازم صورت گرفته که با رويه کلاسيک دستگاه وزارت خارجه فرانسه ناسازگاري دارد. به گونه اي ديگر ‏ميتوان گفت دستگاه سياست خارجي فرانسه دنباله رو سياست مداران و به ويژه رييس جمهور و مشاور ارشدش شده ‏است؛ امري که نگراني بسياري از ناظران سياسي را برانگيخته است. ‏ مسئله اينجاست که در حالي که مردم فرانسه با عدم حضور اين کشور در اشغال عراق موافق بودند، همزمان سياست ‏مداراني بودند که پيش بيني مي کردند که اين عدم مشارکت درزمينه هاي اقتصادي و سياسي، براي فرانسه بسيار گران ‏تمام خواهد شد. بر اساس اين سابقه است که چنين چرخشي بسيار محتمل بود. به همين جهت نيکلا سارکوزي در سفر به ‏ايالات متحده تمايل شديد خود به ترميم رابطه با اين کشوررا بيان کرد. اما بحث اين است که ترميم اين رابطه آنچنان ‏آسان نيست و فرانسه با موضع گيري صرف سياسي در جهت منافع آمريکا در خاورميانه، نمي تواند جايگاهي را که مي ‏پندارد پيش از سقوط رژيم بعث در عراق داشته است به دست آورد.‏ بنا بر اين صورت مسئله اين است که فرانسه مي خواهد تا کجا و با پرداخت چه هزينه و سرمايه اي بهاي اين ترميم را ‏بپردازد. به نظر ميرسد سياست گزاران پرشتاب فرانسوي در ابتدا قصد داشتند تا فرانسه را بار ديگر در کنار آمريکا ‏قرار دهند و بعد به ارزيابي دقيق تر بپردازند. اين دقيقا همان دنباله روي دستگاه سياست خارجي از سياست مداران و به ‏اصطلاح "روزمرگي سياست خارجي" است. انتخابات رياست جمهوري آمريکا قطعا اين فرصت را به وزارت خارجه ‏فرانسه و "مرکز تحليل هاي راهبردي" خواهد داد تا به مطالعه و بررسي جايگاه خود، به ويژه در فرداي سياست هاي ‏جديد ايالات متحده در عراق و افغانستان و البته ايران، بپردازد.‏ ‏ ‏ به نظر ميرسد بحث تغيير ديپلماسي فرانسه در مقابل ايران، پس از شکست معاهده پاريس و از سر گيري فعاليت هاي ‏غني سازي درايران، به طور جدي مطرح شد، اما در دوره ژاک شيراک در حد طرح بحث و گاه موضع گيري هاي ‏نسبتا شديد عليه ايران ـ مانند اظهار نظر فيليپ دوست بلازي، وزير خارجه سابق فرانسه ـ باقي ماند. ‏ اما امروز سياست خارجي فرانسه درمقابل ايران و در راستاي سياست هاي بين المللي و منطقه اي آمريکا قرار دارد؛ ‏هر چند اين مسئله به معناي آن نيست که تنها علت سردي روابط ايران و فرانسه، نزديکي و ترميم روابط با ايالات ‏متحده است.‏ هژموني و قدرت روز افزون ايران در منطقه، شايد بيش از هر کشور اروپايي، فرانسه را نگران کرده است.ايران پس ‏از سقوط رژيم هاي طالبان و بعث، تبديل به قدرتي منطقه اي شده است بدون آنکه ظرفيت هاي اقتصادي، سياسي و ‏حتي نظامي اين تغيير و تحول را داشته باشد. آنچه بيش از هر چيز ديگر قدرت هاي بزرگ اروپايي و حتي روسيه و ‏چين را نگران مي کند افزايش ضريب ظرفيت کنترل کشور هايي است که به هر شکل داراي امتيازات ويژه استرتژيکي ‏هستند. همانند نگراني ايالات متحده و اروپا در مورد تضمين تسليحات هسته اي پاکستان. از ديدگاه ايالات متحده و ‏اروپا، جمهوري اسلامي نه تنها تضمين هاي متاسب با شرايط جديد ژئو استرتژيک خودراايجاد نکرده، بلکه با ادامه ‏برنامه هسته اي، اظهار نظرات "غير قابل قبول" سياستمداران و مسئولان نظام، امکان هر گونه بستر سازي سياسي در ‏زمينه اعتماد سازي و "ميزان ضريب اطمينان" را بيش از پيش محدود کرده است.‏ فرانسه در اين ميان واکنش بيشتري نسبت به اين مسئله نشان داده، زيرا مشکلاتي که سياست خارجي جمهوري اسلامي ‏ايران ـ که آقاي محمود احمدي نژاد نماينده آن است ـ براي فرانسه ايجاد کرده، دستگاه سياست خارجي اين کشور را در ‏موضعي تدافعي يا "فرار به جلو" قرار داده است. ‏ ‏ مي دانيم که دو ستون سياست خاورميانه اي فرانسه از زمان شارل دوگل، روابط آن با اعراب که اصطلاحا به "سياست ‏عربي فرانسه" معروف شده و رابطه آن با اسرائيل است. پس از يازده سپتامبر و به ويژه اشغال عراق و سقوط صدام ‏حسين، سياست عربي فرانسه دچار نابساماني و فقدان دکتريني جديد و متناسب با تحولات بين المللي و منطقه اي گرديد. ‏به تعبير سياست پردازان فرانسوي، ايران اين دو پايه رامورد تهديد قرار داده است. ‏ همانطور که رييس جمهور فرانسه بارها تاکيد کرده ـ حتي سخن از بمباران ايران به ميان آورده است ـ "ايران اتمي" ‏براي فرانسه غير قابل قبول است. گرچه به تعبير کارشناسان نظامي، ايران اتمي تهديد مستقيمي براي فرانسه نيست ولي ‏عکس العمل فرانسه حتي از انگلستان که متحد اصلي آمريکا است تهديد آميز تر و تند تر است. امروز نفوذ ايران از ‏افغانستان تا لبنان محسوس است و به تعبير آمريکايي ها، ايراني در همه منطقه هستند. گسترش اين دايره نفوذ، در کوتاه ‏و دراز مدت منافع سياسي و اقتصادي فرانسه در منطقه را با محدوديت هايي روبه رو ميسازد و فرانسويان اين را به ‏خوبي مي دانند. در واقع آنچه فرانسويان را نگران کرده "بمب اتمي ايران" نيست، بلکه، به تعبير برخي از کارشناسان ‏فرانسوي، ايران خود به بمب تبديل شده است. از سوي ديگر نبايد فراموش کرد که بخش مهمي از روابط ايران و فرانسه ‏در لبنان رقم مي خورد. در دوره سيد محمد خاتمي، ايران حتي تا مرحله خلع سلاح حزب الله پيش رفت که اين امر ‏مطلوب فرانسه و اروپا بود. اما شکست نظامي اسرائيل در لبنان در مقابل با حزب الله و حمايت ايران از حزب الله براي ‏فرانسه بسيارنگران کننده بود. از همين رو به نظر مي رسد تا هنگامي که ايران و فرانسه براي حل مسئله لبنان به ‏توافقي نرسند، سردي روابط دو جانبه و حتي بحران سياسي و ديپلماتيک دور از بارو نخواهد بود.‏ ‏ ‏ از ديگر سو، تصميم فرانسه در ايجاد پايگاه نظامي در خليج فارس، گرچه با توجيه اجراي قرارداد آموزش نظامي بين ‏قطر و فرانسه انجام مي شود، اما در چارچوب هاي ديگري قابل تفسير است. گرچه اين پايگاه در مقايسه با پايگاه هاي ‏نظامي ايالات متحده در خليج فارس به لحاظ عمليات نظامي اهميتي ندارد، اما صورت مسئله اين است که فرانسه در ‏نظر دارد در منطقه حضور نظامي پيدا کند. امري که در تاريخ روابط فرانسه با کشور هاي خاورميانه بي سابقه است. ‏اين از همان تصميم هايي است که پيشتر گفته شد که با مطالعه و کارشناسي وزارت خارجه فرانسه گرفته نشده و بيشتر ‏نتيجه تصميم اليزه و تحليل وزارت دفاع اين کشور است. اين تصميم شايد در درازمدت منافع فرانسه را تامين کند، اما ‏بحث اين است که اين تصميم در کوتاه مدت، تنگنا ها و مشکلاتي غير قابل پيش بيني براي فرانسه ايجاد مي کند که منافع ‏بلند مدت و اهداف اين حضور را به چالش و هماوردي جدي مي طلبد. ‏ به نظر مي رسد تصميم دولتمردان فرانسوي براي حضور جدي تر در خليج فارس و خاورميانه ـ منطقه اي که تحولات ‏بسيار پر شتاب، در تمامي حوزه هاي استراتژيک و ژئوپوليتيک اين منطقه بايد در کوتاه ترين زمان اتخاذ شود ـ ‏مشکلات بسياري براي فرانسه در پي خواهد داشت.‏ در توضيح اينکه چگونه و بر چه اساسي تصميم تضمين منافع فرانسه، تبديل به تهديد منافع مي شود، مي توان به ‏موارد زيراشاره کرد:‏ ‏ نخست مسئله تهديد القاعده بر عليه منافع مستقيم و غير مستقيم فرانسه در پي حضور نظامي بيشتر. اگر تاکنون القاعده ‏به دليل عدم مشارکت فرانسه در اشغال عراق و همکاري نظامي با ايالات متحده، اقدامي عليه فرانسه نکرده است، با ‏تقويت نظامي فرانسه در منطقه احتمال جدي شدن اين تهديد زياد مي شود. در اين صورت شايد اقدامات تروريستي ‏همانند بمب گذاري در انگلستان و اسپانيا اين بار در فرانسه تکرار گردد. ‏ مسئله بعدي احتمال مناقشه و برخورد نظامي فرانسه در منطقه خليج فارس و ظرفيت هاي نظامي و سياسي براي پذيرش ‏آن است. به نظر ميرسد برخوردي نظامي مانند مسئله ملوانان بريتانيايي براي دستگاه سياست خارجي و اعتبار ارتش ‏فرانسه، مشکلات بسياري به وجود مي آورد. ‏ مسئله ديگر مواضع ساير کشور هاي اتحاديه اروپا و مسئولين سياست خارجي اروپا و ساختار نظام دفاعي مشترک ‏اروپايي در مقابل چنين تصميمي است. رقباي فرانسه در عرصه سياسي و اقتصادي، مانند آلمان و اسپانيا و ايتاليا از ‏برخي از اقدامات فرانسه در عرصه روابط بين الملل نگران اند. آنها گرچه هنوز واکنش ويژه اي در مورد تصميم ايجاد ‏پايگاه نظامي نشان نداده اند، اما با اين همه جهت گيري هاي يک جانبه و گسترش حضور اقتصادي و نظامي در منطقه ‏خاورميانه بستر بحث هاي جدي در نهاد هاي اروپايي را بر مي انگيزد.‏ به اين موارد بايد موضع گيري احزاب مختلف فرانسه و منتقدين چرخش هاي سياسي رييس جمهور فرانسه را هم افزود. ‏در انتخابات رياست جمهوري، به دليل مشکلات اقتصادي، نامزد هاي انتخاباتي در چارچوبي بسيار محدود به مسايل ‏سياست خارجي و ترسيم برنامه هاي خود در اين حوزه پرداختند. از آن جايي که وفادار بودن به شعارها و برنامه هاي ‏انتخاباتي، براي عملکرد رييس جمهور فرانسه بسيار تعيين کننده است، عدم ترسيم و ارائه برنامه اي راهبردي در حوزه ‏سياست خارجي مي تواند در کوتاه مدت دست سياست مداران فرانسوي را براي اتخاذ تصميمات و انجام چرخش هاي ‏تند باز نگاه دارد. اما آن روي سکه واکنش غير قابل پيش بيني احزاب رقيب و مردم در مقابل بحران يا مناقشه اي ‏نظامي يا سياسي، ناشي از سياست خارجي، هنوز تئوريزه نشده است. ‏ اساس و برنامه راهبردي سياست خارجي فرانسه امروز بر پايه تقويت ساختار هاي اقتصادي، مالي و حل مشکلات و ‏بحران هاي اقتصادي است. اگر رييس جمهور فرانسه نتواند در چند ماه آينده، کارنامه مطلوبي به لحاظ اقتصادي ارائه ‏کند، آن وقت خواه نا خواه چرخش هاي اخير سياست خارجي فرانسه و برخي تصميمات اتخاذ شده به طور جدي مورد ‏پرسش و بحث قرار خواهد گرفت. سفر معمر قذافي به فرانسه در اين چارچوب قابل تامل است. رسانه هاي فرانسوي ‏براي توجيه اين اقدام اليزه، بيشتر بر عقد قرار داد هاي مهم اقتصادي متمرکز شده وچنين تفسير و توجيه مي کردند که ‏کشور امروز به اين قرار داد ها احتياج دارد. اما حضور نظامي در منطقه پر التهابي مانند خليج فارس، در صورت ‏کوچکترين مناقشه نظامي، به سختي قابل توجيه خواهد بود.‏ در مقابل، ايجاد اين پايگاه نظامي در خليج فارس که با توجه به مشکلات ايران با برخي کشور هاي حوزه خليج فارس، ‏در دراز مدت تنگنا هاي جدي براي منافع ملي ايران به وجود خواهد آورد، واکنش يک جمله اي وزارات خارجه ايران ‏بسيار نگران کننده است. فرانسه، اين "ببر پير بي دندان" به تعبير سرلشکر عطاء الله صالحي، با حدود پانصد نظامي در ‏خليج فارس نمي تواند تهديدي نظامي براي ايران باشد. اما آنچه ناديده انگاشته شده "سياست حضور همه جانبه فرانسه ‏در خليج فارس" است. و اين سياست ناشي از تصميم راهبردي و اعلام نشده اين کشور در انتقال مرکز ثقل استراتژيک ‏فرانسه به خليج فارس در پي سقوط رژيم صدام حسين و مشکلات سياسي لبنان است. فرانسه امروز در خليج فارس ‏حضوري جدي دارد؛ هم در عرصه هاي فرهنگي مانند تاسيس شعبه اي از لوور در امارات عربي، هم فعاليت گسترده ‏اقتصادي و حتي ايجاد مراکز هسته اي در کشور هاي حوزه خليج فارس، و هم ورود به حوزه انرژي. طرح هاي ‏اقتصادي و فرهنگي فرانسه در کشور هاي عربي حوزه خليج فارس، امروز از فعاليت هاي اين کشور در کرس و حتي ‏برخي کشورهاي مستعمراتي اين کشور بيشتر است. ‏ سکوت دولت ايران در مقابل اين استراتژي در چارچوب سياست "عدم تنش بيشتر" با کشور هاي غربي در چارچوب ‏پرونده هسته اي قابل بررسي است. به نظر دولتمردان ايران، دستيابي به فناوري هسته اي چنان بر اهميت استراتژيک ‏ايران خواهد افزود که اين قبيل اقدامات در مقابل آن ناچيز به شمار مي آيد.اما نبايد از نظر دور داشت که مسئله هسته اي ‏ايران تنها يکي از مشکلات جدي امروز در روابط ايران و فرانسه است.‏ بحث امروز بر اساس تغيير معادلات بين المللي، منطقه اي و تغيير جايگاه و نقش دو کشور در معادلات موجود در ‏روابط دو جانبه است. ‏ براي ايران، فرانسه اهميت ويژه خود را در معادلات بين المللي و اروپايي از دست داده است. اما ايران امروز براي ‏فرانسه، تهديد و چالشي بزرگ تلقي مي شود. امروز ايراني ها تقريبا متقاعد شده اند که با دولت جديد فرانسه نمي توانند ‏چانه زني يا همکاري سياسي و حتي اقتصادي در سطحي بالا داشته باشند. آن هم در شرايطي که يکي از عوامل تحکيم ‏روابط ايران وفرانسه، عليرغم مشکلات حل ناشده سياسي، منافع و همکاري هاي اقتصادي بوده است. اکنون با تحريم ‏هاي اقتصادي و تمايل فرانسه به تشديد آنها و حتي طرح تحريم هاي يک جانبه اقتصادي، فعاليت اقتصادي بين دو کشور ‏تقريبا در حال سکون قرار دارد؛توقفي که با مناقشه اي سياسي به سرعت سير نزولي خواهد گرفت. اما مسئله اينجاست ‏که به نظر مي رسد سردي روابط سياسي امروز، برخاسته از سوء تفاهمات سياسي نيست تا به سادگي قابل حل باشد. لذا ‏اگر در کوتاه مدت تغيير رفتار يا موضعي از سوي دو طرف صورت نگيرد بحراني سياسي بين دو کشور بسيار محتمل ‏است و هر دو کشور براي تعليق روابط سياسي دلايل خاص خود را خواهد داشت. ‏ توجه داشته باشيم که دستيابي به فناوري هسته اي، لزوما به معناي رسيدن به "نقطه اطمينان و تضمين کامل" در حوزه ‏هاي ژئوپوليتيک و استراتژيک نيست. حضور همه جانبه فرانسه که داراي روابط سياسي پيچيده اي با ايران است، حتي ‏بر فرض دستيابي ايران به فناوري هسته اي ـ در صورت چيره شدن فرانسه بر مشکلات سياسي حضور خود در خليج ‏فارس و تبيين دکتريني جديد در خاورميانه ـ مي تواند ايران را در دراز مدت با چالش هاي جدي منطقه اي، اروپايي و ‏بين المللي روبه رو کند. ‏ ‏* رييس انستيتو اروپايي مطالعات استراتژيک ايران در فرانسه و سردبير نشريه فرانسوي زبان ژورنال دو ايران

No comments: