Tuesday, April 15, 2008

"محمود احمدي نژاد ذوب در ولايت


محمود احمدي نژاد در حركتي حساب شده و به ظاهر در نمايش "ذوب در ولايت"، اما در عمل در چارچوب ‏تبعيت از "سياست فرار به جلو"، اقدام به مسلخ فرستادن چند وزير با نيت نجات خود و موقعيتش كرده است.‏ او كه به دليل "ناداني"، "ناتواني" و "ناكارايي"، لبه ي تيغ انتقاد را حتي از جانب بالاترين سطوح مقام هاي ‏رسمي كشور بر گردن خود احساس مي كند و هر روز كه مي گذرد با بالاگرفتن موج اعتراض ها و ‏نارضايتي عمومي در داخل و تشديد مناقشات و تنش هاي منطقه اي و بين المللي مواجه مي شود، با اتخاذ اين ‏مشي سياسي خاص مي خواهد براي نجات خود و پايان بردن دوره ي چهار ساله ي رياست جمهوري به هر ‏قيمت و هزينه، تنها وزراي دولت را قرباني كند.‏ اقدامي كه با اعلام ناگهاني كنار گذاردن دو وزير در گام اول و وزراي ديگر در مراحل بعدي، به بهانه ي ‏تبعيت از "نوآوري" و "شكوفايي" شعار سال 1387 سخنراني نوروزي مقام رهبري صورت مي گيرد، تا ‏برنامه هاي اقتصادي شعاري و غيرعلمي شكست خورده دولت به بوته ي فراموشي سپرده شود.‏ اكنون وقت طرح اين بحث نيست كه اصولا اين شعارهايي كه ابتداي هر سال مطرح مي شود و در پايان سال ‏به نوعي كژراهه يا بي اثر بودن آن ها آشكار مي گردد، چگونه در روندي غيردموكراتيك نهايي، تبليغ و به ‏دولت و مردم ابلاغ مي شود. كافي است كه به شعارهاي همين يك دو سال اخير نگاهي اجمالي انداخته شود تا ‏واقعيت امر هرچه بيشتر روشن گردد. ‏ يك سال، سال "پاسخگويي" نامگذاري مي شود، اما مقام هاي مسئول كشور، از صدر تا ذيل، حاضر نمي ‏شوند بيلان روشن كار خود را در طول سال و انتهاي آن ارائه كرده و پاسخ خواسته ها و مطالبات به حق ‏مردم را بدهند و اگر ناموفق بودند چون روش مرسوم در ديگر كشورهاي مردمسالار با استعفا يا كناره گيري ‏راه را براي ديگران بگشايند و مسير بهروزي ملت را تسهيل كنند- برعكس، آنها از ملت طلبكار هم مي شوند ‏كه چرا دست به نقد و انتقاد زده يا مطابق ميل آنان عمل نكرده اند! ‏ يك سال، سال "عدالت علوي" خوانده مي شود، اما از سر اتفاق يا به عمد در آن سال "عدالت" بيشتر ذبح مي ‏شود و از جمله ميزان سانسور و خودسانسوري، بگير و ببندها، دستگيري ها، بازداشت ها، زنداني شدن ‏اقشار مختلف مردم افزايش مي يابد! ‏ يك سال، سال "اتحاد ملي و انسجام اسلامي" خوانده مي شود و اتفاقا در آن سال اقشار بيشتري از مردم و ‏جريان هاي سياسي از مشاركت در تصميم گيري ها و تصميم سازي هاي كشور و حتي ايفاي نقش واقعي در ‏روند "انتخاب كردن" و "انتخاب شدن" در انتخابات مجلس و شكل دادن آزاد و دموكراتيك خانه ي ملت ‏محروم مي شوند. و از آن سو، بالاترين تنش ها در روابط با كشورهاي مسلمان جهان، به ويژه همسايگان ‏ايران، شكل مي گيرد و به صورت تنش ها و اختلاف نظرهايي هراز چند گاهي در سخنراني ها، اعلام نظرها ‏و صدور بيانيه هاي سياسي عليه منافع ملي و تماميت ارضي ايران نمود و بروز پيدا مي كند.‏ چرا جاي دور برويم، همين سال 1387. درست زماني كه خبر وقوع خشكسالي در مناطق وسيعي از ايران ‏مطرح است و آمار و ارقام رسمي بيانگر كاهش 36 درصدي بارندگي در مقايسه با ميانگين 40 ساله است، ‏يك باره شعار "شكوفايي" مطرح مي شود كه تداعي كننده ي "شكوفه" است و "سبزي و خرمي". گويا "بخش ‏كشاورزي" يا "نيروگاه هاي آبي" كه وابسته به آب است، هيچ جا و مكاني در اين تفكر ندارد و "شكوفايي" ‏تنها در احداث، تكميل و راه اندازي پايگاه هاي "خاص" معنا پيدا مي كند. گويا اين كارآفرينان، كارگران، ‏توليد كنندگان و صادركنندگان نيستند كه بايد ترجمان "نوآوري" در كشور باشند، نه اينكه زير فشار تورم ‏فزاينده و واردات ويرانگر خرد شوند كه پيامدهايش فاجعه اي نيست جز كسادي كار و كسب و تعطيل شدن ‏روز افزون كارگاه ها و كارخانجات و بيكاري كارگران و كارمندان و تنگدستي و مذلت خانواده هاي آنان. در ‏مقابل، آن بخش هاي خاص كه ملت حتي از نام و مكان دقيق بسياري از آنان بي خبرند، در چارچوب برنامه ‏هاي اكثرا تنش آفرين و خطرساز دست به "نوع آوري"‌ مي كنند و روز به روز فربه تر شده و اقشار اندك ‏ويژه اي از قبل امور تجاري و اجرايي آنها منتفع مي شوند!‏ از بحث اصلي دور افتاديم. بحث "سياست فرار به جلو" ي احمدي نژاد بود با هدف از سر گذاردن موج ‏نارضايتي عمومي از نحوه ي برگزاري انتخابات و بخصوص مسائل و مشكلات فزاينده ي اقتصادي كه به ‏صورت بيكاري فزاينده و تورم جهشي به ويژه در بخش مسكن و مواد غذايي و كاهش ارزش پول ملي- در ‏شرايط سه برابر شدن قيمت جهاني نفت و درآمدهاي ارزي- جلوه گر شده است.‏ در گام اول قرباني كردن اعضاي هيات وزيران- بعد از آن فضاحت اطلاع رساني سخنگوي چند كاره ي ‏دولت- اكنون روشن و قطعي شده است كه وزراي كشور و اقتصاد در پي ملاقات نوروزي دولت و احمدي ‏نژاد با مقام رهبري به صورت ناگهاني از كابينه كنار گذارده شده، و وزراي ديگري از جمله وزير راه و ‏رئيس بانك مركزي در ليست انتظار اخراج قرار گرفته اند. امري كه تشكيل شدن مجلس هشتم و ضرورت ‏كسب راي اعتماد مجدد دولت مي تواند در تسريع آن نقش اساسي داشته باشد.‏ ‏ كارنامه ي سي و دو سه ماهه ي دولت احمدي نژاد و تغيير پي درپي اعضاي هيات وزيران تاكنون بيانگر ‏بركنار شدن قطعي 5 وزير در كمتر از سه سال، و تغيير احتمالي 3 وزير ديگر طي ماه هاي آينده است كه ‏در عرف سياسي مي تواند به معناي ضرورت تغيير رئيس دولت باشد، نه بركناري تدريجي و زنجيره اي ‏اعضاي كابينه. در واقع، احمدي نژاد به جاي توجه به ريشه ي مشكل، خود را به شاخ و برگ ها مشغول ‏ساخته و تا كنون جسارت ارائه ي استعفا و عذرخواهي از پيشگاه ملت را نيافته است. ديگران نيز به جاي ‏توجه به اين مهم، تنها در تلاشند كه او اين چهارده پازده ماهه ي باقي مانده از دوران رياست جمهوري را از ‏سر بگذراند و از اين بحران جان سلامت به در برد تا باعث از قدرت به زير كشاندن ديگران يا سست شدن ‏زيرپايشان نشود. ‏ احمدي نژاد در چنين وضعيتي، به صورت آشكار و پنهان علت اصلي اين تغيير و تحول را "ناهماهنگي آنان ‏‏(وزرا) با رئيس جمهور" عنوان كرده است كه ترجمان سياسي آن اين است كه اندك "استقلال راي" و "جرات ‏و جسارت ابراز آن" مي تواند به "توبيخ" و "بيكاري" بينجامد. به عبارت ديگر، "همفكري" و "مشورت" ‏تعطيل و "چاپلوسي" و "تملق" حاكم. تازه اين وقتي است كه او به اين نتيجه نرسيده باشد كه براي نجات ‏خود، ديگران را بايد به مسلخ بفرستد- حال تفاوتي نمي كند كه قرباني وزير نسبتا مستقل و صاحب فكر باشد، ‏يا وزير پادو و چاكرمآب. ‏ اما هر چه هست وي اين كارها و تغيير و تحول را به حساب "تبعيت از رهبري" و "ذوب در ولايت" و در ‏مسير تحقق و اجرايي كردن بخش "نوآوري" شعار سال 1386 گذارده است. او در وب لاگ شخصي خود ‏تاكيد دارد : "تغييراتي که در هيئت دولت صورت مي گيرد نيز در همين راستاست. ما يک گروه منسجم ‏هستيم‎ ‎که به اقتضاي ‏موقعيت وشرايط، انعطاف و تغييرات لازم را در خود به وجود مي آوريم و‎ ‎هيچ يک به ‏مسئوليتهاي خود به ‏عنوان يك امتياز يا سر قفلي نگاه نمي‎ ‎کنيم". اين شعاري است كه احمدي نژاد تا كنون ‏اثبات كرده است خود به هيچ وجه متعهد به اجراي آن و رها كردن اين "رانت"، "امتياز" و "سرقفلي" ‏بادآورده نيست، تا دست كم به قول خودش "براي نخستين‎ ‎بار پس از ماهها فرصت ‏استراحت" بيابد و به " ‏ارتقاي ملي بيانديشند" و "راه ‏را براي شکوفايي ملي و تاريخي ايران باز کند".‏ از سر اتفاق، او راه ورود به بحث و رسيدن به هدف "شکوفايي ملي و تاريخي ايران" را در اين برهه ي ‏سرنوشت ساز از تاريخ ايران درست تشخيص داده است، اما چون پاي منافع شخصي و جناحي اش در ميان ‏است، نعل وارونه زده و در تعيين مصاديق امر روش ناصواب برگزيده و سطح بحث را به جاي رئيس دولت ‏به چند وزير تنزل داده است. مسلما اگر پاي اين گونه منافع در ميان نبود و تلاشي در جهت "سياست فرار به ‏جلو" صورت نمي گرفت، آن گاه منطقي اين بود كه "نوع آوري" از سطحي چون "رئيس دولت" آغاز مي ‏شد تا بتوان مايه ي "شكوفايي" را در آن ديد و حتي به سطوح بالاتر نيز انديشيد. سطوحي كه مي تواند در ‏چارچوب تغييرهاي قانوني در ساختار حقيقي و حقوقي قدرت سياسي معنا پيدا كند و اصلاح و تغيير قانون ‏اساسي. ‏ تحولي كه ترجمان "شكوفايي" را در واگذار كردن واقعي قدرت به ملت در چارچوب "جمهوريت" و ‏‏"مردمسالاري" معنا مي كند و كنار رفتن داوطلبانه و كنار گذارده شدن مصلحت انديشانه ي افراد "نادان"، ‏‏"ناتوان" و "ناكارا" از تمام سطوح قدرت. و در مقابل، جايگزين شدن "مدبرترين"، "عالم ترين"، ‏‏"تواناترين" و "كارا ترين" افراد جامعه در يك چرخه ي دموكراتيك و برگزيده شده تمام سطوح كارگزاران ‏حكومت از ميان تمام اقشار ملت. در واقع، توجه ي عملي به ضرورت حذف "حق ويژه" و تحقق عملي شعار ‏‏"ايران براي همه ي ايرانيان".

No comments: