Thursday, April 3, 2008

آيا نبايد از جنگ گذشته درس آموخت؟


دريادار فالن که يکي از مقامات عاليرتبه نظامي و فرمانده نيروهاي نظامي امريکا در منطقه اسياي مرکزي ‏وخاور ميانه و شمال افريقا بود، به تازگي در اثر اختلاف نظر هاي حل نشدني با مقامات کاخ سفيد به ويژه در ‏مخالفتش با حمله به ايران بعنوان اعتراض از سمت خود استعفا نمود.‏ تحليلگران امريکائي اين رويداد را پيروزي اقاي ديک چيني و گروه همفکران او که طرفداران سر سخت حمله به ‏ايران مي باشند ارزيابي کرده اند. بنا بر اين تحليل ظاهرا خطر حمله به ايران تشديد شده، زيرا يکي از موانع ‏موجد بر سرراه نظريه هاي چيني برطرف گرديده است. البته، گروهي هم براين باورند که استعفاي فالن که ‏اعتراض اشکار‏‎ ‎‏ به چنين برنامه اي مي باشد ست طرفداران حمله را از جهت افکار عمومي لااقل براي کوتاه ‏مدت بست. انچه از مجموع تحليل هاي صاحب نظران استنباط ميشود اينست که فشار دست راستي ها ي طرفدار ‏حمله بسيار زياد بوده که اد ميرال فالن ناچار به چنين موضع گيري شده است و لابي اسرائيل نيز مطمئن است اگر ‏بوش تکليف ايران را روشن نکند رئيس جمهور اينده بسيار بعيد است که در سال اول دست به حمله بزند. لذا تلاش ‏وفشار زياد دارد که همين کابينه مسئله را حل نمايد. ‏ آيا دولتمردان و به ويژه اقاي دکتر احمدي نژاد وهمفکران و همکاران ايشان اين رويداد را در خور اعتنا ندانسته و ‏همچنين بر يقين محکم خود که امريکا محال است به ايران حمله کند باقي ميباشند؟ ظواهر امر نشان ميدهد که ‏ايشان نگراني چنداني از بابت اين قبيل تحولات ندارند. ما ارزو ميکنيم که نظر ايشان درست درايد. اما مفيد است ‏که توجه خوانندگان را به خاطره اي از مقطع آغازين جنگ ايران و عراق جلب کنم که شايد بتوان درسي از آن ‏اموخت. در يکي از سفر هايم به ايران حدود سال 1371 /1992، روزي در حضور مرحوم مهندس بازرگان ‏صحبت به جنگ ايران و عراق کشيد واينکه ايا ممکن بود در ان شرايط از اين جنگ پيش گيري کرد؟ ايشان ‏خاطره زير را در اين زمينه نقل کردند: ‏ روزي در سال 1359 از شوراي انقلاب از من خواستند براي مشورت در مسئله مهمي در جلسه شورا شرکت ‏کنم . وقتي به جلسه رفتم ديدم اقاي دعائي سفير ايران در عراق نيز در جلسه حضور دارد. گفتند اقاي دعايي ‏گزارشي دارند. اقاي دعايي بيان کرد که در ماههاي اخير هر چند وقت يکبار و گاهي گاهي هرهفته مرا به ‏وزارت امور خارجه احضار و با ارائه مدارکي به دخالتها و کوشش ايران براي اخلال و اشفتگي در عراق ‏اعتراض مينمايند و من توضيح ميدهم که اين ها کار دولت ايران نيست و گروههاي خود سرند که دنبال قدرت ‏نمايي هستند و نظاير اين نوع استدلالها براي رفع اعتراض. اما هفته گذشته صدام حسين مرا احضار کرد و پس از ‏بيان اعتراض شديد به دخالتها و اخلالها گفت اين وضع براي من قابل تحمل نيست. شما برويد تهران و به اقاي ‏خميني بگوييد من اولين دولتي بودم که جمهوري اسلامي را به رسميت شناختم و اگر اجازه بدهند من (صدام) ‏خودم شخصا به ايران ميايم تا با مذاکره اختلافاتمان را حل کنيم اگر مايل نيستند با من مذاکره کنند من يک هيئت ‏عاليرتبه به ايران ميفرستم و يا دو لت ايران يک هيئت عالي براي مذاکره به عراق بفرستدتا اختلافات فيما بين حل ‏شود زيرا ادامه اين وضع براي من قابل تحمل نيست و من براي خاتمه دادن به اين وضع به ايران حمله نظامي ‏خواهم کرد. سپس اقاي دعائي تاکيد کرد که اين ادمي است که حمله خواهد کرد.‏ شوراي انقلاب تصميم ميگيرد که اقاي دعايي به اتفاق اقاي مهندس بازرگان و اقاي دکتر بهشتي براي بيان ماجرا ‏و تعين تکليف به ديدار رهبر انقلاب بروند. در اين ديدار ابتدا اقاي دعايي شرح کامل ماجرا ونهايتا تهديد صدام را ‏بيان ميکند رهبر انقلاب در پاسخ به او ميگويند محلش نگذاريد. سپس اقاي مهندس بازرگان به استدلال ميپردازد ‏که بايد توجه کرد که امروزه موقعيت ما به علت اعمال تندي که شده ومواضع تندتري که اتخاذ گرديده است در ‏بين ملل جهان چندان مطلوب نيست و اگر گرفتار جنگ شويم کسي از ما حمايت نخواهد کرد بلکه از طرف مقابل ‏ما حمايت خواهند کرد. ازاين گذشته وضعيت ارتش به علت اعدام بسياري از فرماندهان عالي و درجات پائين تر و ‏اهانت هاي بسياري که به ارتش و ارتشيان از افراد وگروههاي مختلف شده وميشود وضع بسيار نامناسبي دارد ‏وبکلي فاقد روحيه لازم است. از اين گذشته تسليحات نظامي ما عمدتا امريکايي است و با مشکلات ميان دو کشور ‏ديگر دسترسي به لوازم يدکي مشکل و شايد غير ممکن باشد. براينها بايد اضافه کرد که جهان غرب و حتي کشور ‏هاي عربي محال است بگذارند ما پيروز شويم. بنا بر اين بايد از وقوع جنگ جلو گيري کنيم. رهبر انقلاب در ‏پاسخ ميگويند گفتم محلش نگذاريد. مجددا اقاي دکتر بهشتي شروع به استدلال ميکند اما ايت الله خميني تا سخن او ‏پايان گيرد تحمل نميکنند واز جايشان برميخيزند و براي بار سوم تکرار ميکنند که گفتم محلش نگذاريد و بطرف ‏در اندروني حرکت ميکنند . اقاي دعايي که بسيار ناراحت شده بود ميگويد اقا من به بغداد نخواهم رفت اقاي ‏خميني که نزديک در اندروني رسيده بودند پس از تامل کوتا هي رويشان را بطرف دعايي برگردانده وميگويند ‏وظيفه شرعي ات مي باشد که بروي وبدون اينکه منتظر پاسخ شوند به قسمت اندروني وارد ميشوند. به شوراي ‏انقلاب برميگردند و اقاي دعايي بسيار ناراحت بوده در حاليکه گريه ميکرده است ميگويد به خدا قسم او (صدام) ‏حمله خواهد کرد. هيچ کس کاري نميتواند بکند و مدتي بعد عراق به ايران غافلگيرانه حمله ميکند.‏ چرا رهبر انقلاب حا ضر به گفتگو نشدند؟ بنظر ميرسد ايشان بنا بر محاسبات خود که احتمالا حول اين مسايل ‏بوده که شصت در صد جمعيت عراق شيعه هستند بيست در صد کرد ميباشند وهمه دشمن صدام و سني ها هم از ‏ديکتاتوري او به تنگ امده اند اگر صدام حمله کند اسلحه را بطرف خود او برميگردانند، مي پنداشته اند صدام ‏متوجه اين مطلب هست و محال است حمله کند. اين يقين وباور ومحاسبه با اينکه ظاهري منطقي داشت، غلط از ‏اب در امد وجنگي را سبب شد که يک مليون انسان در ان کشته شدند و خساراتش انقدر عظيم است که قابل اندازه ‏گيري نيست. اطمينان مرحوم ايت الله خميني تا بدان حد بود که حتي وقتي صدام با بمباران فرود گاه مهر اباد حمله ‏را آغاز کرد در واکنش خطاب به مردم گفتند يک ديوانه امد چند سنگ پرتاب کرد وفرار نموده.‏ ‏ ‏‎ ‎ ايا احتمال ندارد که امروز نيز اين يقين محکم رئيس جمهور و دولتمردان ديگرحکومت ايران همسان همان يقين ‏رهبر انقلاب در ان دوران در مورد صدام باشد. اگر باصدام گفتگوئي اغاز شده بود احتمال داشت فاجعه جنگ ‏عراق پيش نمي امد و يا حد اقل يک سال مذاکره به ايران فرصت ميداد هم نيرو هاي خود راباز سازي کند و هم به ‏کشور انقلاب زده سروسامان بهتري بدهد و ان شکست ها وضربات اوليه رانخورد که براي باز پس گرفتن هر ‏قسمت تلفات وخسارات زيادي را متحمل شود.‏ اگر اين بار نيز اين يقين واطمينان مسوولان ايران اشتباه در ايد چه کسي وکدام قدرتي ميتواند جبران جا نهايي که ‏تلف ميشود و ويراني هايي که ببار ميايد را بکند؟ ما اگر متوقف کردن موقت غني سازي را بپذيريم ومذاکرات را ‏اغاز کنيم هيچ چيزي ازدست نميدهيم زيرا مذاکرات مسلما يکسالي طول خواهد کشيد . اگر ما به هدفهايمان در ‏تامين حقوق مان رسيدم يم که پيروزي بزرگ وبي هزينه اي بدست اورده ايم و اگر نرسيديم حد اقل منفععتش براي ‏ما وجهه حق بجانبي است که در جامعه جهاني پيدا ميکنيم. از اين مهمتر آن که، دوران حکومت دولتمرداني که ‏مشتاق جنگ هستند در آمريکا بسر امده و افراد جديدي که احتملا کمتر طرفدار جنگ هستند زمامدار شده اند و اين ‏موهبتي براي ما خواهد شد وهر زمان که بخواهيم غني سازي را از سر ميگيريم. بنا براين توقف موقت غني ‏سازي هيچ زياني براي ما ندارد. اما اگر موردحمله قرار گريم و يا حتي فقط بمباران شويم دهها سال طول مي کشد ‏تا خسارات جبران شود.‏ انصاف نيست جان تعداد بيشماري از مردم براي لجبازي و تکيه بر يقيني که دلائل خلاف ان کم نيست تلف شود. ‏در چنين شرايطي، اگر هم زمامداران به فکر انتخاب راه مطمئن و بي خطر نيستند، مردم خود بايد از طريق ‏فشارهاي مسالمت اميز نظير مراجعه به رجال ونخبگان سياسي و نويسندگان و روشنفکران و سازمان هايي که ‏بتوانند موثر باشند، تلاش خود را براي جلوگيري از فاجعه به کار گيرند. تلاش مسالمت اميز ومطالبه تامين امنيت ‏جاني وظيفه خود افراد است، وقتي دولت راه خطرناکي تعقيب ميکند

No comments: