دريادار فالن که يکي از مقامات عاليرتبه نظامي و فرمانده نيروهاي نظامي امريکا در منطقه اسياي مرکزي وخاور ميانه و شمال افريقا بود، به تازگي در اثر اختلاف نظر هاي حل نشدني با مقامات کاخ سفيد به ويژه در مخالفتش با حمله به ايران بعنوان اعتراض از سمت خود استعفا نمود. تحليلگران امريکائي اين رويداد را پيروزي اقاي ديک چيني و گروه همفکران او که طرفداران سر سخت حمله به ايران مي باشند ارزيابي کرده اند. بنا بر اين تحليل ظاهرا خطر حمله به ايران تشديد شده، زيرا يکي از موانع موجد بر سرراه نظريه هاي چيني برطرف گرديده است. البته، گروهي هم براين باورند که استعفاي فالن که اعتراض اشکار به چنين برنامه اي مي باشد ست طرفداران حمله را از جهت افکار عمومي لااقل براي کوتاه مدت بست. انچه از مجموع تحليل هاي صاحب نظران استنباط ميشود اينست که فشار دست راستي ها ي طرفدار حمله بسيار زياد بوده که اد ميرال فالن ناچار به چنين موضع گيري شده است و لابي اسرائيل نيز مطمئن است اگر بوش تکليف ايران را روشن نکند رئيس جمهور اينده بسيار بعيد است که در سال اول دست به حمله بزند. لذا تلاش وفشار زياد دارد که همين کابينه مسئله را حل نمايد. آيا دولتمردان و به ويژه اقاي دکتر احمدي نژاد وهمفکران و همکاران ايشان اين رويداد را در خور اعتنا ندانسته و همچنين بر يقين محکم خود که امريکا محال است به ايران حمله کند باقي ميباشند؟ ظواهر امر نشان ميدهد که ايشان نگراني چنداني از بابت اين قبيل تحولات ندارند. ما ارزو ميکنيم که نظر ايشان درست درايد. اما مفيد است که توجه خوانندگان را به خاطره اي از مقطع آغازين جنگ ايران و عراق جلب کنم که شايد بتوان درسي از آن اموخت. در يکي از سفر هايم به ايران حدود سال 1371 /1992، روزي در حضور مرحوم مهندس بازرگان صحبت به جنگ ايران و عراق کشيد واينکه ايا ممکن بود در ان شرايط از اين جنگ پيش گيري کرد؟ ايشان خاطره زير را در اين زمينه نقل کردند: روزي در سال 1359 از شوراي انقلاب از من خواستند براي مشورت در مسئله مهمي در جلسه شورا شرکت کنم . وقتي به جلسه رفتم ديدم اقاي دعائي سفير ايران در عراق نيز در جلسه حضور دارد. گفتند اقاي دعايي گزارشي دارند. اقاي دعايي بيان کرد که در ماههاي اخير هر چند وقت يکبار و گاهي گاهي هرهفته مرا به وزارت امور خارجه احضار و با ارائه مدارکي به دخالتها و کوشش ايران براي اخلال و اشفتگي در عراق اعتراض مينمايند و من توضيح ميدهم که اين ها کار دولت ايران نيست و گروههاي خود سرند که دنبال قدرت نمايي هستند و نظاير اين نوع استدلالها براي رفع اعتراض. اما هفته گذشته صدام حسين مرا احضار کرد و پس از بيان اعتراض شديد به دخالتها و اخلالها گفت اين وضع براي من قابل تحمل نيست. شما برويد تهران و به اقاي خميني بگوييد من اولين دولتي بودم که جمهوري اسلامي را به رسميت شناختم و اگر اجازه بدهند من (صدام) خودم شخصا به ايران ميايم تا با مذاکره اختلافاتمان را حل کنيم اگر مايل نيستند با من مذاکره کنند من يک هيئت عاليرتبه به ايران ميفرستم و يا دو لت ايران يک هيئت عالي براي مذاکره به عراق بفرستدتا اختلافات فيما بين حل شود زيرا ادامه اين وضع براي من قابل تحمل نيست و من براي خاتمه دادن به اين وضع به ايران حمله نظامي خواهم کرد. سپس اقاي دعائي تاکيد کرد که اين ادمي است که حمله خواهد کرد. شوراي انقلاب تصميم ميگيرد که اقاي دعايي به اتفاق اقاي مهندس بازرگان و اقاي دکتر بهشتي براي بيان ماجرا و تعين تکليف به ديدار رهبر انقلاب بروند. در اين ديدار ابتدا اقاي دعايي شرح کامل ماجرا ونهايتا تهديد صدام را بيان ميکند رهبر انقلاب در پاسخ به او ميگويند محلش نگذاريد. سپس اقاي مهندس بازرگان به استدلال ميپردازد که بايد توجه کرد که امروزه موقعيت ما به علت اعمال تندي که شده ومواضع تندتري که اتخاذ گرديده است در بين ملل جهان چندان مطلوب نيست و اگر گرفتار جنگ شويم کسي از ما حمايت نخواهد کرد بلکه از طرف مقابل ما حمايت خواهند کرد. ازاين گذشته وضعيت ارتش به علت اعدام بسياري از فرماندهان عالي و درجات پائين تر و اهانت هاي بسياري که به ارتش و ارتشيان از افراد وگروههاي مختلف شده وميشود وضع بسيار نامناسبي دارد وبکلي فاقد روحيه لازم است. از اين گذشته تسليحات نظامي ما عمدتا امريکايي است و با مشکلات ميان دو کشور ديگر دسترسي به لوازم يدکي مشکل و شايد غير ممکن باشد. براينها بايد اضافه کرد که جهان غرب و حتي کشور هاي عربي محال است بگذارند ما پيروز شويم. بنا بر اين بايد از وقوع جنگ جلو گيري کنيم. رهبر انقلاب در پاسخ ميگويند گفتم محلش نگذاريد. مجددا اقاي دکتر بهشتي شروع به استدلال ميکند اما ايت الله خميني تا سخن او پايان گيرد تحمل نميکنند واز جايشان برميخيزند و براي بار سوم تکرار ميکنند که گفتم محلش نگذاريد و بطرف در اندروني حرکت ميکنند . اقاي دعايي که بسيار ناراحت شده بود ميگويد اقا من به بغداد نخواهم رفت اقاي خميني که نزديک در اندروني رسيده بودند پس از تامل کوتا هي رويشان را بطرف دعايي برگردانده وميگويند وظيفه شرعي ات مي باشد که بروي وبدون اينکه منتظر پاسخ شوند به قسمت اندروني وارد ميشوند. به شوراي انقلاب برميگردند و اقاي دعايي بسيار ناراحت بوده در حاليکه گريه ميکرده است ميگويد به خدا قسم او (صدام) حمله خواهد کرد. هيچ کس کاري نميتواند بکند و مدتي بعد عراق به ايران غافلگيرانه حمله ميکند. چرا رهبر انقلاب حا ضر به گفتگو نشدند؟ بنظر ميرسد ايشان بنا بر محاسبات خود که احتمالا حول اين مسايل بوده که شصت در صد جمعيت عراق شيعه هستند بيست در صد کرد ميباشند وهمه دشمن صدام و سني ها هم از ديکتاتوري او به تنگ امده اند اگر صدام حمله کند اسلحه را بطرف خود او برميگردانند، مي پنداشته اند صدام متوجه اين مطلب هست و محال است حمله کند. اين يقين وباور ومحاسبه با اينکه ظاهري منطقي داشت، غلط از اب در امد وجنگي را سبب شد که يک مليون انسان در ان کشته شدند و خساراتش انقدر عظيم است که قابل اندازه گيري نيست. اطمينان مرحوم ايت الله خميني تا بدان حد بود که حتي وقتي صدام با بمباران فرود گاه مهر اباد حمله را آغاز کرد در واکنش خطاب به مردم گفتند يک ديوانه امد چند سنگ پرتاب کرد وفرار نموده. ايا احتمال ندارد که امروز نيز اين يقين محکم رئيس جمهور و دولتمردان ديگرحکومت ايران همسان همان يقين رهبر انقلاب در ان دوران در مورد صدام باشد. اگر باصدام گفتگوئي اغاز شده بود احتمال داشت فاجعه جنگ عراق پيش نمي امد و يا حد اقل يک سال مذاکره به ايران فرصت ميداد هم نيرو هاي خود راباز سازي کند و هم به کشور انقلاب زده سروسامان بهتري بدهد و ان شکست ها وضربات اوليه رانخورد که براي باز پس گرفتن هر قسمت تلفات وخسارات زيادي را متحمل شود. اگر اين بار نيز اين يقين واطمينان مسوولان ايران اشتباه در ايد چه کسي وکدام قدرتي ميتواند جبران جا نهايي که تلف ميشود و ويراني هايي که ببار ميايد را بکند؟ ما اگر متوقف کردن موقت غني سازي را بپذيريم ومذاکرات را اغاز کنيم هيچ چيزي ازدست نميدهيم زيرا مذاکرات مسلما يکسالي طول خواهد کشيد . اگر ما به هدفهايمان در تامين حقوق مان رسيدم يم که پيروزي بزرگ وبي هزينه اي بدست اورده ايم و اگر نرسيديم حد اقل منفععتش براي ما وجهه حق بجانبي است که در جامعه جهاني پيدا ميکنيم. از اين مهمتر آن که، دوران حکومت دولتمرداني که مشتاق جنگ هستند در آمريکا بسر امده و افراد جديدي که احتملا کمتر طرفدار جنگ هستند زمامدار شده اند و اين موهبتي براي ما خواهد شد وهر زمان که بخواهيم غني سازي را از سر ميگيريم. بنا براين توقف موقت غني سازي هيچ زياني براي ما ندارد. اما اگر موردحمله قرار گريم و يا حتي فقط بمباران شويم دهها سال طول مي کشد تا خسارات جبران شود. انصاف نيست جان تعداد بيشماري از مردم براي لجبازي و تکيه بر يقيني که دلائل خلاف ان کم نيست تلف شود. در چنين شرايطي، اگر هم زمامداران به فکر انتخاب راه مطمئن و بي خطر نيستند، مردم خود بايد از طريق فشارهاي مسالمت اميز نظير مراجعه به رجال ونخبگان سياسي و نويسندگان و روشنفکران و سازمان هايي که بتوانند موثر باشند، تلاش خود را براي جلوگيري از فاجعه به کار گيرند. تلاش مسالمت اميز ومطالبه تامين امنيت جاني وظيفه خود افراد است، وقتي دولت راه خطرناکي تعقيب ميکند
Thursday, April 3, 2008
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment