Friday, April 11, 2008

دستگيري خديجه مقدم ازخوشنام ترين فعالان اجتماعي درتهرا


خبردستگيري خديجه مقدم ازخوشنام ترين فعالان اجتماعي درتهران، خبرتکان دهنده ايي بود. نه اينکه دستگيري ‏فعالان اجتماعي ويا دانشجويان و روزنامه نگاران خبر تکان دهنده ايي به شمار مي رود. نه! تکان دهنده از اين ‏جهت بود که اين دستگيري درست چند هفته پس از دستگيري فرمانده پليس تهران صورت مي گيرد که هم اکنون ‏آوازه فانتزي هاي جنسي-مذهبي اش مرزهاي ايران را درنورديده است. مردي که نه تنها با آبروي سيستم پليس ‏بازي کرد، بلکه بنا به دلايلي که حدس زدن آن چندان دشوار نيست، با آوردن بخش هاي مختلف نظام پشت خود، ‏از جمله بخش هايي از دستگاه قضايي وامنيتي، عملا دامن نظام را با روياهاي جنسي خود آلوده کرده است. ‏ خديجه مقدم ميانسال در حالي روزسه شنبه بي احترامي دستگير شد و درباره خصوصي ترين مسائل زندگي اش ‏که همانا نام ميهماناني که به خانه خود دعوت کرده مورد بازجويي قرار گرفت که سردارزارعي با سلام وصلوات ‏وثيقه مي گذارد و کسي نمي داند وي کجاست وچه زماني مردم آگاهي خواهند يافت که حقيقت ماجراي خلع ‏ازسمتش چه بوده است. پليس امنيت و دادستاني تهران ومجموعه افرادي که شانه به شانه سردارزارعي تابستان ‏گذشته طرح امنيت اجتماعي را اجرا کردند و موجب آزار واذيت مردمي شدند که حتي درمورد نحوه لباس پوشيدن ‏خود نيز بايد منتظر آيين نامه هاي دولتي باشند، با دستگيري خديجه مقدم پيام واضحي را به مردم وبه بخش هاي ‏عاقل حکومت واز جمله قضاييه مي دهند که عواقب درخشاني نخواهد داشت. ‏ خديجه مقدم بدون اينکه جرمي مرتکب شده باشد دستگير مي شود. فعال اجتماعي که کارنامه مشخصي دارد و ‏مورد احترام همه کساني است که طي سالهاي گذشته گامي براي بهبود وضعيت اجتماعي جامعه شان برداشته اند. ‏امثال خديجه مقدم در داخل کشور نشانه رشد وپويايي جامعه هستند ودر خارج از کشور به عنوان نمايندگان جامعه ‏مدني، از اميدهاي بهبود وضعيت به شمار مي روند. دريک کلام خديجه مقدم و ديگرکساني که زندگي خود را ‏وقف کارهايي کرده اند که به صورت سنتي يک دولت کارآمد و مدرن بايد در کار انجام آن باشد، آبروي نظامي ‏هستند که به دليل بيماري مزمن بدبيني که اندک اندک وخيم تر هم مي شود، دچار آستيگماتيزم دردوست ودشمن ‏شناسي است و دائما موجب آنان مي شود. ‏ درحالي که امثال سرداز زارعي تصوير بيمار گونه ايي ازمسئولان نظام مي سازند که مشکلات جنسي و روياهاي ‏شهواني-مذهبي شان آنها را به سمت اعمال سياست هاي خشن وسختگيرانه مي راند. آسان گيري و مهرباني با ‏چنين افرادي که خدماتشان به نظام منحصر مي شود به افزايش تعداد ناراضيان و به کارگيري روش هاي ‏بيمارگونه براي حل ويا کنترل مسائل اجتماعي، يک دهن کجي آشکار به مردم است. ‏ ازسوي ديگر، تناقضات نظام سياسي ايران وکساني که از قدرت پليسي وقضايي به بدترين وزننده ترين شکل آن ‏استفاده مي کنند، خود را دراين دودستگيري نشان مي دهد. همسر خديجه مقدم بسيارمتين گفته است که به جاي ‏دستبند بايد بر دستان وي بوسه بزنند به دليل خدماتي که انجام داده است. او اما امروز در زنداني است که اگر ‏قرار بود سنگ ها بسته وسگ ها رها نباشند، امثال سردار زارعي را در خود جاي مي داد، نه دانشجويان، زنان ‏وروزنامه نگاراني که در چارچوب هاي موجود قانون اساسي خواهان زندگي بهتري هستند. اين هشداري است ‏براي شيخ دستگاه قضا و ديگرمسئولاني قضايي که به نظر مي رسد کنترل خود را بر بخش هايي از دستگاه تحت ‏امر خود از دست داده اند. دستگيري خديجه مقدم وآزادي سردار زارعي هر دو به يک ميزان با آبروي نظام بازي ‏مي کند. اولي نشان مي دهد که حکومت چگونه به شهروندانش نگاه مي کند ودومي نشان مي دهد که حکومت ‏چگونه عدالت را قرباني روابط گروهي قبيله ايي مي کند. ‏ به نظرم آمد زنداني که خديجه مقدم وامسال وي را جا مي دهد چنانکه هرفعال اجتماعي از به زندان رفتن احساس ‏افتخارمي کند تا شرمساري، جاي امثال سردار زارعي نخواهد بود

No comments: