خبردستگيري خديجه مقدم ازخوشنام ترين فعالان اجتماعي درتهران، خبرتکان دهنده ايي بود. نه اينکه دستگيري فعالان اجتماعي ويا دانشجويان و روزنامه نگاران خبر تکان دهنده ايي به شمار مي رود. نه! تکان دهنده از اين جهت بود که اين دستگيري درست چند هفته پس از دستگيري فرمانده پليس تهران صورت مي گيرد که هم اکنون آوازه فانتزي هاي جنسي-مذهبي اش مرزهاي ايران را درنورديده است. مردي که نه تنها با آبروي سيستم پليس بازي کرد، بلکه بنا به دلايلي که حدس زدن آن چندان دشوار نيست، با آوردن بخش هاي مختلف نظام پشت خود، از جمله بخش هايي از دستگاه قضايي وامنيتي، عملا دامن نظام را با روياهاي جنسي خود آلوده کرده است. خديجه مقدم ميانسال در حالي روزسه شنبه بي احترامي دستگير شد و درباره خصوصي ترين مسائل زندگي اش که همانا نام ميهماناني که به خانه خود دعوت کرده مورد بازجويي قرار گرفت که سردارزارعي با سلام وصلوات وثيقه مي گذارد و کسي نمي داند وي کجاست وچه زماني مردم آگاهي خواهند يافت که حقيقت ماجراي خلع ازسمتش چه بوده است. پليس امنيت و دادستاني تهران ومجموعه افرادي که شانه به شانه سردارزارعي تابستان گذشته طرح امنيت اجتماعي را اجرا کردند و موجب آزار واذيت مردمي شدند که حتي درمورد نحوه لباس پوشيدن خود نيز بايد منتظر آيين نامه هاي دولتي باشند، با دستگيري خديجه مقدم پيام واضحي را به مردم وبه بخش هاي عاقل حکومت واز جمله قضاييه مي دهند که عواقب درخشاني نخواهد داشت. خديجه مقدم بدون اينکه جرمي مرتکب شده باشد دستگير مي شود. فعال اجتماعي که کارنامه مشخصي دارد و مورد احترام همه کساني است که طي سالهاي گذشته گامي براي بهبود وضعيت اجتماعي جامعه شان برداشته اند. امثال خديجه مقدم در داخل کشور نشانه رشد وپويايي جامعه هستند ودر خارج از کشور به عنوان نمايندگان جامعه مدني، از اميدهاي بهبود وضعيت به شمار مي روند. دريک کلام خديجه مقدم و ديگرکساني که زندگي خود را وقف کارهايي کرده اند که به صورت سنتي يک دولت کارآمد و مدرن بايد در کار انجام آن باشد، آبروي نظامي هستند که به دليل بيماري مزمن بدبيني که اندک اندک وخيم تر هم مي شود، دچار آستيگماتيزم دردوست ودشمن شناسي است و دائما موجب آنان مي شود. درحالي که امثال سرداز زارعي تصوير بيمار گونه ايي ازمسئولان نظام مي سازند که مشکلات جنسي و روياهاي شهواني-مذهبي شان آنها را به سمت اعمال سياست هاي خشن وسختگيرانه مي راند. آسان گيري و مهرباني با چنين افرادي که خدماتشان به نظام منحصر مي شود به افزايش تعداد ناراضيان و به کارگيري روش هاي بيمارگونه براي حل ويا کنترل مسائل اجتماعي، يک دهن کجي آشکار به مردم است. ازسوي ديگر، تناقضات نظام سياسي ايران وکساني که از قدرت پليسي وقضايي به بدترين وزننده ترين شکل آن استفاده مي کنند، خود را دراين دودستگيري نشان مي دهد. همسر خديجه مقدم بسيارمتين گفته است که به جاي دستبند بايد بر دستان وي بوسه بزنند به دليل خدماتي که انجام داده است. او اما امروز در زنداني است که اگر قرار بود سنگ ها بسته وسگ ها رها نباشند، امثال سردار زارعي را در خود جاي مي داد، نه دانشجويان، زنان وروزنامه نگاراني که در چارچوب هاي موجود قانون اساسي خواهان زندگي بهتري هستند. اين هشداري است براي شيخ دستگاه قضا و ديگرمسئولاني قضايي که به نظر مي رسد کنترل خود را بر بخش هايي از دستگاه تحت امر خود از دست داده اند. دستگيري خديجه مقدم وآزادي سردار زارعي هر دو به يک ميزان با آبروي نظام بازي مي کند. اولي نشان مي دهد که حکومت چگونه به شهروندانش نگاه مي کند ودومي نشان مي دهد که حکومت چگونه عدالت را قرباني روابط گروهي قبيله ايي مي کند. به نظرم آمد زنداني که خديجه مقدم وامسال وي را جا مي دهد چنانکه هرفعال اجتماعي از به زندان رفتن احساس افتخارمي کند تا شرمساري، جاي امثال سردار زارعي نخواهد بود
Friday, April 11, 2008
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment