متاسفانه بسياري از واژگان در سالهاي اخير از مفهوم و ارزش خود تهي شده اند. بعنوان مثال "اصلاح طلبي"، لغتي ارزشي و روشي بود که امروزه بر آن ضد ارزش ها و بد روشي هاي بسياري بار شده است. براي آنکه منظور خود را روشن سازم به دو رويداد اخير اشاره ميکنم که نشان مي دهد ديگر عنوان اصلاح طلبي در اصلاح طلبان حکومتي و برخي اصلاح طلبان غير حکومتي نه يک روش ارزشي، بلکه يک بيماري منشي شده که بسياري از علايم يک بيماري ناتواني حرکتي را بوضوح دارد و به همين دليل آنها را زمينگير کرده است. اولين رويداد که اصلي ترين اتفاق ماههاي اخير براي اصلاح طلبان بوده است، انتخابات مجلس هشتم مي باشد که با توجه به نزديکي برگزاري دور دوم آن، هنوز آنها را به خود سرگرم داشته است. در اين انتخابات ناتواني در حرکت موثر سياسي (بي عملي از يک انتخابات تا انتخابات بعدي)، بي اختياري مطلق در برابر قدرت حاکم (تن دادن اصلاح طلبان به تمامي خواسته هاي جناح مقابل)، فراموشي گفتار، کردار و اصول اوليه (تعيين شروط اوليه توسط اصلاح طلبان و نهضت آزادي براي شرکت در انتخابات تا شرکت کردن بلاشرط در انتخابات ناعادلانه)، پريشان گويي سياسي (مظلومانه اما با نشاط در انتخابات شركت ميكنيم!!)، شادماني و تاثر لحظه اي و نوساني (از ابراز رضايت اصلاح طلبان از نتايج انتخابات تا شکايت و اعلام تقلب گسترده در آن) و... که همگي علايم جدي يک بيماري رواني- تني سياسي مي باشد، ديده شده است. حال آنچه مورد ترديد مي باشد اين است که ما با يک بيمار واقعي مواجه هستيم و يا با کسي که تمارض مي کند و خود را به بيماري زده است؛ فاجعه آن است که در حالت اول با يک بيمار صعب العلاج و در حالت دوم با يک بيمار روان پريش سر و کار داريم. و اما رويداد دوم که در روزهاي اخير بوقوع پيوسته است، خبر عدم اجازه برگزاري سالگرد درگذشت دکتر سحابي در حسينيه ارشاد از طرف مسئولان امنيتي مي باشد. البته در اواخر سال گذشته از برگزاري مراسم سالگرد درگذشت مهندس بازرگان نيز ممانعت بعمل آمده بود. اما اين خبر بسيار عجيب مي نمود زيرا سالهاست که اين مراسم در حسينيه ارشاد برگزار مي شود و به روالي عادي تبديل شده بود و با توجه به محدوديت سخنرانان که غالبا توسط مسئولان حسينيه فيلتر مي شدند، خبري از صحبت تند و تحريک کننده سياسي هم نبود و بعد از مراسم نيز شعاري داده نمي شد و يا حرکتي اعتراضي صورت نمي گرفت. از سوي ديگر دکتر سحابي شخصيتي آرام و مذهبي بود و حتي شخص رهبري هم براي درگذشت او پيام تسليت فرستاده بود و از اينرو لغو مراسم ايشان، بي تحملي جديدي را در سيستم امنيتي نشان ميداد. اما آنچه نا اميد کننده و قابل تامل است، رفتار و اعتراض نيروهاي اصلاح طلب غير حکومتي است که در برابر اين ممانعت، تنها به ابراز تاسف بسنده کرده و از حق ساده وابتدايي برگزاري مراسم سالگرد يک چهره ملي و مذهبي براحتي گذشتند. بدين جهت احساس مي شود که علايم بيماري ناتواني حرکت سياسي و عدم پايداري سلولهاي مقاوم در برابر تجاوز به ابتدايي ترين حق شهروندي در اين نيروها نيز بروز کرده است. هر چند که البته علايم کامل اين بيماري متاسفانه در بعضي از اين نيروها (نهضت آزادي) در رويداد انتخابات خود را نشان داده بود. اما سوال اين است که نيروهايي که قائل به قانونمداري هستند و در راه اصلاح شرايط مي کوشند، بدون اعتراض و مقاومت جدي در برابر قانون شکني و بي عدالتي چگونه مي خواهند در جهت تغيير شرايط گامي بردارند؟ آيا نمي شد يک اعتراض مدني و مسالمت آميز در برابر اين عمل ناعادلانه انجام مي گرفت؟ آيا بهتر نبود که به نيروهاي امنيتي محترمانه اعلام ميشد که اگر مجوز براي برگزاري مراسم در حسينيه ارشاد را نمي دهيد، ما مراسم را با سکوت و ذکر فاتحه در برابر حسينيه ارشاد برگزار مي کنيم؟ آيا در آنصورت باز هم مجوز مراسم داده نمي شد؟ آيا بخاطر محکوم نشدن به تحريک و تشويش اذهان عمومي از اينکار صرفنظر شده است؟ نيروهاي ملي- مذهبي که همگي متهم و محکوم به اين مساله هستند. پس ديگر چرا بد نامي و بي عملي؟ به سادگي امکان داشت که اعلام مي شد بستگان، دوستداران و ياران دکتر سحابي براي پاسداشت ياد ايشان بدون در دست داشتن هيچ پلاکاردي و سر دادن شعاري و بدون هيچ سخنراني، تنها در مقابل حسينيه ارشاد جمع مي گردند و به سکوت و خواندن فاتحه بسنده مي کنند تا کسي نتواند از شلوغي و جمعيت آنجا سوء استفاده کند و مشخص شود که وجود احتمالي افراد بر هم زننده نظم، از سوي دعوت کنندگان نبوده است. آيا اين عمل خارج از چارچوب اصلاح طلبي و اعتراض مسالمت آميز مي باشد؟ من فکر مي کنم که نهادهاي امنيتي خود نيز فکر نمي کردند که لغو مراسم تا اين اندازه براي آنها ساده و بي هزينه باشد و از اينرو مي توان انتظار داشت که اين بدعت از طرف آنها به سنت تبديل شود. اما براستي تن دادن به هر خواسته و دستور غير قانوني و ناعادلانه از طرف نهادهاي دولتي آيا نشاني از اصلاح طلبي دارد؟ بي عملي و عدم پايداري در برابر بدي و بي عدالتي در هيچ جا و هيچ زماني موجب اصلاح سيستم غلط نشده است. عدم اعتراض و اطاعت بي چون و چرا از دستورات ناعادلانه تنها منجر به پيشروي بيشتر ستمگري خواهد گرديد. بدون عمل مستقيم هيچ خواسته اي محقق نمي شود و هيچ تغييري صورت نمي گيرد. بدين جهت است که فکر مي کنم نبود حداقل اراده اعتراض و مقاومت مسالمت آميز در راه احقاق حقوق، نشانه اي از بيماري بي حرکتي و فلج سياسي است که اصلاح طلبي در ايران بدان دچار شده است. اگر چه در شرايط اختناق تمامي نيروها امکان حرکت موثر سياسي را از دست مي دهند، اما نبايد در چنين شرايط و فرصتهايي از حداقل مقاومت مدني به شکل خود خواسته چشم پوشيد. اين نوشته، از سر دلسوزي براي بخشي از اصلاح طلبان غيرحکومتي در ايران و بدليل نگراني از دل بريدن مردم و جوانان تحول خواه از نيروهايي صادق، سالم و مسالمت جو اما مفلوج!! مي باشد که مي تواند باعث استقبال از روشهاي اعتراضي خشن گردد. براستي بدون نشان دادن الگوهاي اعتراض مسالمت آميز و بدور از خشونت توسط تحول خواهان، چگونه مي توان از بروز اعتراضات خشونت آميز جلوگيري نمود؟ شايد اين جمله مارتين لوتر کينگ را بايد به اصلاح طلبان، تحول خواهان و بيش از همه به حکومتگران يادآور گرديد که: "مظلومان تا ابد مظلوم باقي نميمانند و اگر انرژي آنها از طريق بيخشونتي آزاد نشود به خشونت روي ميآورند؛ و اين يک تهديد نيست يک حقيقت تاريخي است." به هر حال، نيروهاي مستعد اين بيماري، در صورت ادامه دادن به بي تحرکي و عدم تلاش در ايستادن بر روي پاهاي خويش و نداشتن تمرين اعتراضات مدني مسالمت آميز، به زخم بستر مبتلا مي شوند (خدا کند که نشده باشند) و تنها دل کساني شاد ميشود که چشم به زمينگيري آنها دوخته اند. متاسفانه اين بيماري شديدا مسري مي باشد و از اصلاح طلبان حکومتي به اصلاح طلبان غير حکومتي سرايت کرده است، اما اميد است که اين نيروها بزودي تن به فيزيوتراپي مدني با انجام حرکتهاي مسالمت آميز دهند تا مبادا آنها را بر روي ويلچر اصلاح طلبان حکومتي ببينيم.
Tuesday, April 15, 2008
"اصلاح طلبي"
هرگز هيچ چيز بر روي زمين بدون اقدام مستقيم تحقق نپذيرفته است. (گاندي)
ارسال بوسیله یاس نو در ساعت 11:35 PM
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment