Tuesday, April 15, 2008

"اصلاح طلبي"


هرگز هيچ چيز بر روي زمين بدون اقدام مستقيم تحقق نپذيرفته است. (گاندي)

متاسفانه بسياري از واژگان در سالهاي اخير از مفهوم و ارزش خود تهي شده اند. بعنوان مثال "اصلاح طلبي"، لغتي ‏ارزشي و روشي بود که امروزه بر آن ضد ارزش ها و بد روشي هاي بسياري بار شده است. ‏ براي آنکه منظور خود را روشن سازم به دو رويداد اخير اشاره ميکنم که نشان مي دهد ديگر عنوان اصلاح طلبي در ‏اصلاح طلبان حکومتي و برخي اصلاح طلبان غير حکومتي نه يک روش ارزشي، بلکه يک بيماري منشي شده که ‏بسياري از علايم يک بيماري ناتواني حرکتي را بوضوح دارد و به همين دليل آنها را زمينگير کرده است. ‏ اولين رويداد که اصلي ترين اتفاق ماههاي اخير براي اصلاح طلبان بوده است، انتخابات مجلس هشتم مي باشد که با توجه ‏به نزديکي برگزاري دور دوم آن، هنوز آنها را به خود سرگرم داشته است. در اين انتخابات ناتواني در حرکت موثر ‏سياسي (بي عملي از يک انتخابات تا انتخابات بعدي)، بي اختياري مطلق در برابر قدرت حاکم (تن دادن اصلاح طلبان به ‏تمامي خواسته هاي جناح مقابل)، فراموشي گفتار، کردار و اصول اوليه (تعيين شروط اوليه توسط اصلاح طلبان و ‏نهضت آزادي براي شرکت در انتخابات تا شرکت کردن بلاشرط در انتخابات ناعادلانه)، پريشان‎ ‎گويي سياسي (مظلومانه ‏اما با نشاط در انتخابات شركت ميكنيم!!)، شادماني و تاثر لحظه اي و نوساني (از ابراز رضايت اصلاح طلبان از نتايج ‏انتخابات تا شکايت و اعلام تقلب گسترده در آن) و... که همگي علايم جدي يک بيماري رواني- تني سياسي مي باشد، ديده ‏شده است. حال آنچه مورد ترديد مي باشد اين است که ما با يک بيمار واقعي مواجه هستيم و يا با کسي که تمارض مي کند ‏و خود را به بيماري زده است؛ فاجعه آن است که در حالت اول با يک بيمار صعب العلاج و در حالت دوم با يک بيمار ‏روان پريش سر و کار داريم. ‏ و اما رويداد دوم که در روزهاي اخير بوقوع پيوسته است، خبر عدم اجازه برگزاري سالگرد درگذشت دکتر سحابي در ‏حسينيه ارشاد از طرف مسئولان امنيتي مي باشد. البته در اواخر سال گذشته از برگزاري مراسم سالگرد درگذشت مهندس ‏بازرگان نيز ممانعت بعمل آمده بود. اما اين خبر بسيار عجيب مي نمود زيرا سالهاست که اين مراسم در حسينيه ارشاد ‏برگزار مي شود و به روالي عادي تبديل شده بود و با توجه به محدوديت سخنرانان که غالبا توسط مسئولان حسينيه فيلتر ‏مي شدند، خبري از صحبت تند و تحريک کننده سياسي هم نبود و بعد از مراسم نيز شعاري داده نمي شد و يا حرکتي ‏اعتراضي صورت نمي گرفت. از سوي ديگر دکتر سحابي شخصيتي آرام و مذهبي بود و حتي شخص رهبري هم براي ‏درگذشت او پيام تسليت فرستاده بود و از اينرو لغو مراسم ايشان، بي تحملي جديدي را در سيستم امنيتي نشان ميداد. ‏ اما آنچه نا اميد کننده و قابل تامل است، رفتار و اعتراض نيروهاي اصلاح طلب غير حکومتي است که در برابر اين ‏ممانعت، تنها به ابراز تاسف بسنده کرده و از حق ساده وابتدايي برگزاري مراسم سالگرد يک چهره ملي و مذهبي براحتي ‏گذشتند. بدين جهت احساس مي شود که علايم بيماري ناتواني حرکت سياسي و عدم پايداري سلولهاي مقاوم در برابر ‏تجاوز به ابتدايي ترين حق شهروندي در اين نيروها نيز بروز کرده است. هر چند که البته علايم کامل اين بيماري ‏متاسفانه در بعضي از اين نيروها (نهضت آزادي) در رويداد انتخابات خود را نشان داده بود.‏ اما سوال اين است که نيروهايي که قائل به قانونمداري هستند و در راه اصلاح شرايط مي کوشند، بدون اعتراض و ‏مقاومت جدي در برابر قانون شکني و بي عدالتي چگونه مي خواهند در جهت تغيير شرايط گامي بردارند؟ ‏ آيا نمي شد يک اعتراض مدني و مسالمت آميز در برابر اين عمل ناعادلانه انجام مي گرفت؟ آيا بهتر نبود که به نيروهاي ‏امنيتي محترمانه اعلام ميشد که اگر مجوز براي برگزاري مراسم در حسينيه ارشاد را نمي دهيد، ما مراسم را با سکوت و ‏ذکر فاتحه در برابر حسينيه ارشاد برگزار مي کنيم؟ آيا در آنصورت باز هم مجوز مراسم داده نمي شد؟ آيا بخاطر محکوم ‏نشدن به تحريک و تشويش اذهان عمومي از اينکار صرفنظر شده است؟ نيروهاي ملي- مذهبي که همگي متهم و محکوم ‏به اين مساله هستند. پس ديگر چرا بد نامي و بي عملي؟ ‏ به سادگي امکان داشت که اعلام مي شد بستگان، دوستداران و ياران دکتر سحابي براي پاسداشت ياد ايشان بدون در دست ‏داشتن هيچ پلاکاردي و سر دادن شعاري و بدون هيچ سخنراني، تنها در مقابل حسينيه ارشاد جمع مي گردند و به سکوت ‏و خواندن فاتحه بسنده مي کنند تا کسي نتواند از شلوغي و جمعيت آنجا سوء استفاده کند و مشخص شود که وجود احتمالي ‏افراد بر هم زننده نظم، از سوي دعوت کنندگان نبوده است. آيا اين عمل خارج از چارچوب اصلاح طلبي و اعتراض ‏مسالمت آميز مي باشد؟ من فکر مي کنم که نهادهاي امنيتي خود نيز فکر نمي کردند که لغو مراسم تا اين اندازه براي آنها ‏ساده و بي هزينه باشد و از اينرو مي توان انتظار داشت که اين بدعت از طرف آنها به سنت تبديل شود.‏ اما براستي تن دادن به هر خواسته و دستور غير قانوني و ناعادلانه از طرف نهادهاي دولتي آيا نشاني از اصلاح طلبي ‏دارد؟ بي عملي و عدم پايداري در برابر بدي و بي عدالتي در هيچ جا و هيچ زماني موجب اصلاح سيستم غلط نشده است. ‏عدم اعتراض و اطاعت بي چون و چرا از دستورات ناعادلانه تنها منجر به پيشروي بيشتر ستمگري خواهد گرديد. بدون ‏عمل مستقيم هيچ خواسته اي محقق نمي شود و هيچ تغييري صورت نمي گيرد. ‏ بدين جهت است که فکر مي کنم نبود حداقل اراده اعتراض و مقاومت مسالمت آميز در راه احقاق حقوق، نشانه اي از ‏بيماري بي حرکتي و فلج سياسي است که اصلاح طلبي در ايران بدان دچار شده است. اگر چه در شرايط اختناق تمامي ‏نيروها امکان حرکت موثر سياسي را از دست مي دهند، اما نبايد در چنين شرايط و فرصتهايي از حداقل مقاومت مدني به ‏شکل خود خواسته چشم پوشيد. ‏ اين نوشته، از سر دلسوزي براي بخشي از اصلاح طلبان غيرحکومتي در ايران و بدليل نگراني از دل بريدن مردم و ‏جوانان تحول خواه از نيروهايي صادق، سالم و مسالمت جو اما مفلوج!! مي باشد که مي تواند باعث استقبال از روشهاي ‏اعتراضي خشن گردد. براستي بدون نشان دادن الگوهاي اعتراض مسالمت آميز و بدور از خشونت توسط تحول خواهان، ‏چگونه مي توان از بروز اعتراضات خشونت آميز جلوگيري نمود؟ شايد اين جمله مارتين لوتر کينگ را بايد به اصلاح ‏طلبان، تحول خواهان و بيش از همه به حکومتگران يادآور گرديد که: "مظلومان تا ابد مظلوم باقي نمي‌مانند و اگر انرژي ‏آنها از طريق بي‌خشونتي آزاد نشود به خشونت روي مي‌آورند؛ و اين يک تهديد نيست يک حقيقت تاريخي است."‏ به هر حال، نيروهاي مستعد اين بيماري، در صورت ادامه دادن به بي تحرکي و عدم تلاش در ايستادن بر روي پاهاي ‏خويش و نداشتن تمرين اعتراضات مدني مسالمت آميز، به زخم بستر مبتلا مي شوند (خدا کند که نشده باشند) و تنها دل ‏کساني شاد ميشود که چشم به زمينگيري آنها دوخته اند. متاسفانه اين بيماري شديدا مسري مي باشد و از اصلاح طلبان ‏حکومتي به اصلاح طلبان غير حکومتي سرايت کرده است، اما اميد است که اين نيروها بزودي تن به فيزيوتراپي مدني ‏با انجام حرکتهاي مسالمت آميز دهند تا مبادا آنها را بر روي ويلچر اصلاح طلبان حکومتي ببينيم.

No comments: