Wednesday, April 23, 2008

نظام در تنگناي مسئولين شعاري، احساسي و منفعت طلب


دشواريهاي سال گذشته، وضعيت اقتصادي نگران کننده کشور و گرانيهاي سر سام آور ‏مسکن، خوراک، وسوخت در حوزه سياست داخلي، و تهديدات و تحريمهاي نظامي و امنيتي در حوزه سياست خارجي ‏باشد. نهايتاً، اين وقايع همگي موجب افزايش بي سابقه هزينه هاي عمومي زندگي مردم ايران شد. اما درکنار اين ‏گرفتاريها مجموعه اي از وقايع هم ممکن شد که بيشتر با نقش استراتژيک ايران در ساختار امنيتي منطقه و جهان ‏مرتبط است. بسياري از اين وقايع از طرف موافقين و مخالفين به تکرار تفسير و تحليل شده است اما رنگ و بوي ‏منفعت، تعصب و کينه، عملاً مجال طرح تحليل هاي منصفانه را به حداقل رسانده است.‏ فضاي سياسي يکدست و بيمار داخل، سکوت مي طلبد و مطلعين امور محتاطانه سر در گريبان يک ديگر پچ پچ مي ‏کنند. کشتي دولت اصولگرا در تند آب سياست خارجي گرچه با قدرت پيش مي رود اما در درون خود آبستن حوادث ‏ناگواري است. بررسي بهتر بسياري از اين وقايع بدون شک نيازمند منابعي است که عملاً از دستان همگان دور مانده ‏است اما آنچه در اين يادداشت بيشتر مد نظر قرار گرفته، بررسي قابليت هاي تغيير پذيري در استراتژي هاي حياتي ‏نظام است. ‏ براي شروع بايد به دلايل نگاه متفاوت دولت نهم به سياست خارجي خود وراهبردهاي منطقه اي آن پرداخت. دولت ‏احمدي نژاد بدون شک توانست شرايط‎ ‎سياسي‎ ‎ايران را در منطقه و جهان تغيير بدهد، گرچه به قيمت معرفي ايراني ‏منفي و خطرناک، ايراني بسيار متفاوت از آنچه غرب مي پنداشت و توقع داشت. اما سياست خارجي احمدي نژاد پاسخ ‏به بي اعتمادي و يا شايد تعلل غرب، در دوران دولت اصلاحات بود واين بار به جاي ادبيات ديپلماتيک، او دستور حمله ‏در کار خود داشت.‏ اين تغيير تاکتيک در راستاي درک بهتر پيچيدگيهاي سياسي و اقتصادي غرب حاصل شد. اروپا در رفتاري متناقض از ‏يک سو رندانه بدنبال شراکت اقتصادي اش با ايران بود و از طرف ديگر براي کسب وجههء دموکراتيک خود مرتباً ‏معترض به سياستهاي داخلي و منطقه اي ايران. از طرفي بشدت نيازمند حمايت سياسي و امنيتي ايران در افغانستان و ‏عراق بود و از طرف ديگر فعالانه بدنبال تحريم هاي پي در پي حاکميت ايران. ‏ اين تناقض فاحش، نهايتاً شرايط شکل گيري جسارتي را فراهم آورد تا دستگاه سياسي تهران به استقبال خطر برود و ‏راهکارهاي بحران زا در منطقه را بيشتر مد نظر قرار بدهد. ‏ سياست خارجي ايران اساساً ازاواسط دهه چهل (شمسي) هميشه ميل به تثبيت خود به عنوان يک قدرت منطقه اي با ‏محوريت نظامي داشته است. محمد رضا پهلوي در آرزوي تحقق اين هدف بسيار کوشيد و چند صباحي هم خواسته اش ‏را عملي ساخت. اما روحيه محتاط و وابستگي شديد او به حمايتهاي غرب، هيچگاه جسارت ورود به چالشهاي فرا ‏منطقه اي را به او نداد.‏ حاکميت اصولگراي امروز ايران در مسير تحقق همان نياز استراتژيک سالهاي دور، گر چه ايران را متحمل هزينه اي ‏بسيار نمود اما نهايتاً توانست اهميت نقش سياسي ايران را در جهان بارها بيشتر توسعه دهد. ‏ درک نيازحياتي چين و روسيه در اين مقطع از زمان توانست نقش کليدي ايران را به عنوان منبع تامين انرژي، بيشتر ‏از هر زمان ديگر پررنگ تر کند. چرخ اقتصاد روسيه، چين و تا حدودي هم هند هرگز بدون منابع انرژي ايران نمي ‏تواند راهي طولاني را در پيش بگيرد. شروع رشد اقتصادي چين، روسيه وهند در کنار آهسته شدن رشد اقتصاد اروپا ‏و آمريکا شرايط حمله رواني ايران را بيشتر از هر زمان ديگري ميسر ساخت. ‏ بازي رواني ايران در مقابل غرب هوشمندانه و تاثير گذار بود. اسرايئل که به عنوان تنها ميراث دموکراتيک غرب در ‏واقع آسيپ پذيرترين دژآمريکا در منطقه شده است عمداً هدف حملات رواني ايران قرار گرفت و حساسيتهاي بازي را ‏از سطح منطقه به جهان کشاند. قدرت تبليغاتي اسرايئل نا خواسته زمينه ساز معرفي ديدگاههاي نوين حاکميت ايران و ‏شخص احمدي نژاد شد. در واقع با ابزار خود شرايط تبليغ قدرت طلبي حاکميت ايران را در سطح جهان فراهم آوردند.‏ حضور نظامي آمريکا در عراق و افغانستان توجيه مداخلات امنيتي و نظامي ايران را در منطقه بسيار بيشتر فراهم ‏آورد و زمينه همکاري و حمايت هاي نظامي روسيه را بيشتر فراهم نمود. توان مالي ايران بخشي از مشکلات ارزي ‏روسيه را حل مي کند و نتيجه اش تقويت نسبي نيروي هوايي و صنايع هسته اي است. بهره مندي چين از بازار ‏مصرفي ايران در کنار پروژه هاي کلان اما از نظر تعدادي محدود، در واقع نياز صنايع موشکي، الکترونيک، نرم ‏افزار حاکميت را تا حدي برطرف ساخته است. با اين وجود نقش بازدارنده هردو کشور در مسير تحريمها هم قابل ‏انکار نيست. ‏ مشابه اين بازي بارها در تاريخ سياسي ايران اتفاق افتاده است. نمونه بارز و نزديک آن، مربوط به شکواييه هاي مکرر ‏محمد رضا پهلوي است که در مناسبات سياسي خود با آمريکا و انگلستان در سالهاي انتهايي دهه چهل بارها طرح شده ‏است. او با حضور انگليسها در خليج فارس مخالفت داشت و مکرر يادآور شده بود که اگر شما بياييد روسها هم مي آيند.‏ حضور و حمايت شوروي از عراق در سي وهفت سال پيش، گر چه دلايل بسياري براي توجيه داشت اما از منظر شاه ‏ايران اصلي ترين خطر در امنيت ملي ايران ارزيابي مي شد. نگرانيهاي او سالها بعد به واقعيت تبديل شد و ايران را در ‏کام جنگي ويران کننده کشاند. اما امروز همه چيز برعکس شده است و ايران در حمايت روسيه تبديل به اصلي ترين ‏مانع براي رشد غرب در منطقه شده است و عراق مسکن نا امن آمريکا در منطقه. ‏ آنچه امروز حاکميت سياسي ايران طلب مي کند کمي متفاوت است. ايران با درک بهتري از اين رقابت جهاني بدنبال ‏کسب امتيازات بيشتري است. تجربه شاه ايران و کم خردي سياستمداران مغرورغرب، سال هاست حاکميت سياسي و ‏مذهبي ايران را واداشته تا در جذب توده هاي فقير و ضعيف عرب و غير عرب اسلامي در تمام جهان فعال باشد که ‏البته توفيقاتي هم به همراه داشته است. در جايي که رهبران کشورهاي عرب تماماً تا گردن در جيب شرکتهاي سرمايه ‏دار آمريکايي جا شده اند ايران نقش رهبري معنوي بيشتري براي خود در جهان قائل شده است. ‏ الگو سازيهاي غرب در منطقه چشم گير نيست و نمي توان آينده مطمئني هم براي آنها متصور بود. اسرائيل گر چه تنها ‏دموکراسي خاورميانه است اما در آتش مي سوزد و حتي نمي تواند لحظه اي بدون آمريکا سر پا بايستد. شيخ نشين ‏امارات که نمونه اي از اقتصاد آزاد است و معرف قدرت اقتصادي غرب در منطقه بيشتر شبيه آکواريومي است با سه ‏پايه. ‏ سعودي، اردن، کويت و بحرين هرگز به عنوان شريکهاي اقتصادي و نظامي و استراتژيک غرب الگويي براي ‏دموکراسي و آزادي و خلاصه مردم سالاري محسوب نمي شوند. وضعيت خجالت بار حقوق بشر در اين کشورها ‏بسياري از سياستمداران غرب را هم به صدا درآورده. تاکيدات آمريکا براي بهبود حقوق بشر در ايران عملاً خنثي ‏است و از لحاظ سياسي و حقوقي هم حاکميت ايران دست بسته نيست.‏ گرچه رشد و توسعه بنيادهاي فکري شيعه در جهان اسلام به واقع تحريک کننده است و موجبات رويش بيشتر ‏بنيادگراهاي سني را مهيا مي سازد و اين تحريکات در سالهاي آتي احتمالاً سوخت بحرانهاي منطقه اي خواهد بود اما ‏سياستهاي تبعيض آميز و بي پشتوانه آمريکا در منطقه سالهاست که زمينه حضور و رشد بنيادگرايي را بيش از پيش ‏مهيا ساخته. ايران در دست يابي به قدرت مورد نيازش نمي تواند شريک بازيهاي فانتزي غرب شود. اما غرب هم بدليل ‏دموکرات بودن و چرخشي بودن قدرت در نزد خانواده هاي مختلف سياسي اش، هيچگاه نمي تواند از ثبات در رويه ‏حمايتي دوستان خود برخوردار باشد. به همين دليل در کوتاه زمان دوستان و ياران خود را در پيچ و خم دشواريها رها ‏مي کنند. شاه ايران و صدام دو نمونه خوب براي سه دهه گذشته مي باشند.‏ اما آنچه از روسيه ديده مي شود کمي متفاوت است. آنها عراق را تجهيز مي کنند و روحيه لازم را براي تخريب ‏بزرگترين دژ غرب فراهم مي آورند و در مرحله دوم ايران را مورد حمايت نظامي خود قرار مي دهند تا با از دست ‏دادن احتمالي عراق، هنوزجاي پايي محکم در منطقه داشته باشند. ‏ حاکميت ايران گرچه از بسياري جهات نيازمند مشورت دوستان روس خود مي باشد اما در روند صلح خاورميانه يکي ‏از اصلي ترين مشاوران کرملين بوده و خواهد بود. استفاده استراتژيک روسيه از ايران براي کاستن ظرفيتهاي آمريکا ‏در منطقه نمي تواند به راحتي ناديده گرفته شود. ناکامي سه دهه تحريم و تبعيض غرب در خصوص حاکميت تهران ‏حالا به فاز بازنگري رسيده است. ‏ امروزاز ديدگاه جامعه غرب، ارزيابي توان فني ايران براي دست يابي به تسليحات کشتار جمعي است که در اولويت ‏مي باشد و نه توان بازي سياسي او در معادلات صلح خاورميانه و يا رهبري معنوي فقرا و بي بضاعتان جهان اسلام.‏ آمريکا با نيازي که به دوستي با ايران دارد اما بازهم درانجام اين سياست تعلل خواهد کرد و امکان بهره جويي بيشتر ‏در اين راهکاربرايش مهيا نيست. حاکميت تهران دليل موجهي براي ارزيابي مجدد و تغيير عمده استراتژي خود نياز ‏دارد و آن نمي تواند بسته هاي پيشنهادي اروپا و يا وعده هاي لفظي آمريکا پنداشته شود. ايران براي اثبات توان خود ‏بارها مسير سياستگذاريهاي آمريکا را در منطقه دست خوش تغيير کرده است و مذاکرات چند جانبه ء متعددي را بي ‏اثر نموده است. ‏ در اين راستا ادعاي کنترل امنيت آبراه استراتژيک خليج فارس عملاً بدون ايران ممکن نبوده و امروز هم نيست. بهاي ‏‏115 دلاري نفت هم خود داستان ديگري است که همگان از تاثيرات آن مطلعند. دولت حاکم در آمريکا هم در حال نقل ‏مکان به کتاب تاريخ مي باشد و مردم آمريکا هم بسيار بعيد به نظر ميرسد تا راي به جنگ ديگري بدهند. ‏ اشتباه طراحان استراتژيک بدون شک منشا بسياري از حوادث سياسي محسوب مي شود. اما محاسبه نکردن قدرت ‏نفوذ ايران در ساختار سياسي و امنيتي همسايگان اش ويا نداشتن درک صحيح از توان طراحي و اجراي جنگهاي با ‏واسطه ايران، که در چند محيط جغرافيايي متفاوت و در مراحل زماني مشابه انجام مي گيرد، نمي تواند به اين سادگي ‏يک اشتباه از طرف آمريکا تلقي شود.‏ حضور پر رنگ حاکميت ايران در ساختار سياسي کشورهاي عربي لبنان، فلسطين و سوريه نيز موضوعي است که ‏نياز به توضيح بيشتري ندارد. بسياري از تحليل گران سياسي، سياستهاي آمريکا را در خاور ميانه ريشه دار دراصل ‏حمايت اسرائيل دموکرات و اعراب متحد غير دموکرات مي دانند که بسيار در رشد بنياد گرايي اسلامي در منطقه ‏خاورميانه سياست موثري بوده است. ‏ بنابراين مي توان نتيجه گرفت که در معرکه سياست و قدرت، برد با هوشياران است و نه الزاماً زورمندان. شناخت ‏ظرفيتهاي کاذب و بازيهاي کم دقت حريف قدرتمند در ظرف زماني طولاني تر مي تواند قدرت چانه زني طرف ‏ضعيف را تغيير دهد. ‏ اصولگرايان در تجربه سياست داخلي وضعيتي ديگر دارند. مشکلات از تعجيل در زمان بندي شروع مي شود يعني ‏جايي که نياز به ظرفيت سازي در بازيهاي سياست خارجي افزايش پيدا کرد شرايط سياسي داخلي مهيا نبود. نيروهاي ‏سياسي داخل به دليل اينکه در شکل گيري سياستهاي کلان طرف مشورت نبودند، عملاً قادر به پيش بيني و درک ‏وقايع، حتي در زماني کوتاه نيزنبودند. اوضاع رواني اقتصاد کشور به سرعت از کنترل خارج شد و در دوره اي کوتاه ‏حس عصبيت و نگراني عمومي در جامعه پديدار شد. ‏ اين شوک عصبي امروز در ميان مسئولين دولتي نيز انعکاس يافته است. اظهارات تند و انتقادي ياران مخلوع آقاي ‏ريئس جمهور حالا گوش همگان را پر کرده است و کشتي دولت اصولگرايان ديگر امن به نظر نمي رسد. رقابتهاي ‏سياسي درون دولت به شکل فزاينده اي رشد ميابد و امکان عملياتي دولت را به حداقل مي رساند. اما آنچه حاکميت به ‏اشتباه اما از سر اجبار در پيش خواهد گرفت توجه بيشتر به ابزار قهريه خواهد بود. اجباراً مجموعه فعاليتهاي اجتماعي ‏و طبيعي مردم، سياسي و اعتراضي پنداشته مي شود و مديريت کشور را نيازمند توجهات بيشتر امنيتي مي کند. مجموع ‏اين وقايع اساساً ميل حضور نظاميان را در دو جبهه سياست داخلي و خارجي بيشتر توجيه پذير مي کند و بي اختيار ‏ارکان قدرت به وارثان نظامي سپرده مي شود. ‏ حاکميت ايران در مواجهه با تهديدات خارجي بيشتر از توقعات جهان غرب بازي ساز بوده است و به سختي مي توان ‏متصور بود که اين فشارها تاثير جدي در ساختار باورهاي نظام ايجاد کند و موجب تغيير عمده گردد اما در عوض ‏نابساماني مديريت اداري و اقتصادي کشور در کنار رشد حساسيت هاي امنيتي نظام مي رود تا زمينه شوک هاي ‏بزرگتر را در جامعه فراهم آورد. نظام در تنگناي مسئولين شعاري، احساسي و منفعت طلب چنان گرفتار آمده است که ‏به سختي مي توان باور کرد برکناري احمدي نژاد از دولت و يا حتي ايجاد روابط دوستانه با آمريکا گره گشا باشد.

No comments: