Saturday, January 26, 2008

پيامدهاي منطقي يك اصل


مرحوم آيت‌الله خميني به مناسبت خاصي سخني بدين مضمون گفته بود كه: واي به روزي كه آمريكايي‌ها از ما ‏تعريف كنند، در آن صورت بايد در خودمان شك كنيم.‏ اين سخن آيت الله خميني كه طبق ماهيت هر نوع سخني از اين قبيل، به مصداق خاصي دلالت داشته است، چند ‏سالي است كه دستمايه جدل‌هاي سياسي در ايران شده و برخي مدعيان پيروي از آن مرحوم، سخن فوق را نه ‏فقط به صورت يك اصل بنيادي و ابدي – ازلي براي سنجش صحت و سقم هر حركت سياسي در آورده‌اند، ‏بلكه اصولا تلاش مي‌كنند تا نقيض همه رفتارها و گفتارهاي سران كاخ سفيد را به عنوان معيار حقيقت و ‏حقانيت معرفي كنند. مرحوم آيت‌الله خميني به مناسبت خاصي سخني بدين مضمون گفته بود كه: واي به روزي كه آمريكايي‌ها از ما ‏تعريف كنند، در آن صورت بايد در خودمان شك كنيم.‏ اين سخن آيت الله خميني كه طبق ماهيت هر نوع سخني از اين قبيل، به مصداق خاصي دلالت داشته است، چند ‏سالي است كه دستمايه جدل‌هاي سياسي در ايران شده و برخي مدعيان پيروي از آن مرحوم، سخن فوق را نه ‏فقط به صورت يك اصل بنيادي و ابدي – ازلي براي سنجش صحت و سقم هر حركت سياسي در آورده‌اند، ‏بلكه اصولا تلاش مي‌كنند تا نقيض همه رفتارها و گفتارهاي سران كاخ سفيد را به عنوان معيار حقيقت و ‏حقانيت معرفي كنند.‏ خب! اين هم خودش شيوه‌اي از زندگي سياسي در ايران است كه در دنياي متكثر امروزي جايي براي خودش ‏باز كرده است. بنابراين من خيال ندارم در اصل آن مجادله كنم، اما از آنجا كه در زندگي بشر هر اصل و ‏قاعده‌اي پيامدهاي منطقي و گريزناپذير خود را دارد، بد نيست كه پيامدهاي اصل فوق را از نظر بگذرانيم.‏ قاعدتا يك سلسله مسائل عيني است كه سران كاخ سفيد هم مانند هر آدميزاد ديگري به آن باور دارند، مثل:‏ زغال سياه است، آتن پايتخت يونان است، كره زمين گرد است، افلاطون مرده است و ستاره‌اي كه هر روز ‏زمين را روشن مي‌كند، خورسيد است.....‏ طبق اصل مورد علاقه بخشي از مدعيان اصول‌گرايي، از آنجا كه هر چه سران كاخ سفيد مي‌گويند، لزوما ‏نقيض آن صحيح است، پس براي اثبات حقانيت خود بايد بگوييم: زغال سفيد است، آتن پايتخت تركيه است، ‏كره زمين مسطح است، افلاطون زنده است و آنچه روزها زمين را روشن مي‌كند نه ستاره‌اي به نام خورشيد ‏كه سياره‌اي به نام پولوتون است.....‏ يك سلسله مسائل ديگر هم هست كه همه آدميزادگان دو پا آنها را نمي‌گويند، اما بر زبان سران كاخ سفيد رانده ‏مي‌شود، مانند:‏ استفاده از لفظ خليج فارس، ضرورت توقف شهرك سازي اسراييل در كرانه باختري رود اردن، لزوم حفظ ‏وحدت ارضي عراق و......‏ باز هم طبق قاعده مورد نظر آقايان كه سخن صحيح را مغاير سخنان رهبران آمريكا تعريف مي‌كنند، براي ‏اثبات درستي رفتارمان بايد از واژه خليج فارس استفاده نكنيم، خواستار ادامه شهرك سازي اسراييل در كرانه ‏باختري شويم و از فروپاشي ارضي و تجزيه عراق حمايت كنيم.‏ يك سري موضوعات هم هست كه سران آمريكا بيش از سران ديگر كشورها بر آنها تاكيد مي‌كنند، از جمله:‏ آزادي عبادت، آزادي بيان، حقوق بشر، دمكراسي و احترام به اديان.‏ در اين مورد هم لابد بايد نقيض موضوعات فوق را تبليغ و ترويج كنيم.‏ در جهان افرادي بوده و هستند كه سردمداران كاخ سفيد آنان را در شمار دشمنان خود جاي داده و عليه آنان ‏اقدام كرده‌اند، از قبيل اسلوبودان ميلووشويچ، صدام حسين، ملا محمد عمر، اسامه بن لادن....‏ تالي منطقي قاعده مذكور اين است كه ميلووشويچ، صدام حسين، ملاعمر و بن لادن را به غايت بستائيم و در ‏شمار دلسوزان بشر قرار دهيم.‏ سران آمريكا به طور علني از بسياري از رهبران جهان از جمله نلسون ماندلا و نوري المالكي حمايت ‏مي‌كنند. پس در حركتي نقيض آنها، همه اين رهبران را بايد خائن به مردم خويش قلمداد كنيم.‏ جرج بوش به طور مشخص خود را معتقد به خدا و مسيح نشان مي‌دهد، بنابراين براي جدا كردن حسابمان از ‏او بايد منكر خدا و مسيح شويم.‏ اين فهرست مي‌تواند سر دراز داشته باشد... اما تا آنجا كه من رسانه‌هاي متعلق به مدعيان اصولگرايي را ‏دنبال مي‌كنم، آنها به پيامدهاي اصل مورد علاقه خود پايبند نيستند. براي نمونه، آنها نه فقط از دولت تحت ‏حمايت آمريكا در عراق با حرارت دفاع مي‌كنند، و از تماس تلفني رئيس جمهور ايران با متحدان آمريكا در ‏خاور ميانه از جمله حسني مبارك به شوق مي‌آيند، بلكه اگر در حاشيه سخنان يك دولتمرد آمريكايي يا رسانه‌اي ‏وابسته به آنها، كوچكترين اشاره‌اي به قوت آنان و يا متحدانشان شود، آن را به تيتر نخست مطبوعه خود تبديل ‏مي‌كنند. در اين مورد به طور مشخص مي‌توان به تيتر كردن اظهارات جان بولتون و اظهار نظرهاي مثبت ‏مطبوعات اسراييل نسبت به سيد حسن نصرالله رهبر حزب‌الله لبنان اشاره كرد.‏ منظور از نوشتن اين مطلب اين نيست كه هر چه آمريكايي‌ها مي‌گويند و يا انجام مي‌دهند، صحيح است. بدون ‏شك آنان نيز مانند ساير رهبران جهان ملغمه‌اي از چيزهاي خوب و بد را دنبال مي‌كنند و داوري در باره ‏رفتار آنها بايد به صورت موردي و با ارائه اطلاعات و تحليل مشخص از همان مورد خاص باشد.‏ اگر جز اين باشد، شعري سروده خواهد شد كه قافيه‌اش تنگ خواهد آمد.

No comments: