رايج است که ايرانيان پذيرفته اند حق انتخاب شان در حوزه هاي سياسي محدود مي شود به انتخاب بد و بدتر. برخي خوشبينانه به اين حق انتخاب محدود مي گويند دموکراسي بومي يا مردم سالاري. اما مردم ايران به اين انتخابات کنترل شده رضايت نمي دهند و سکوت شان هم علامت رضايت نيست. داريم به انتخابات مجلس هشتم نزديک مي شويم. قانون انتخابات اصلاح نشده. اين انتخابات آزاد نيست. مردم حق ندارند نامزدهاي مورد علاقه شان را در صحنه ببينند. مردم فقط در جمع کساني که از سوي شوراي نگهبان تأييد صلاحيت شده اند حق انتخاب دارند. از مدت ها پيش فعل و انفعالاتي در جريان بود تا براي داوطلبان اين انتخابات پرونده سازي کنند و تسهيلات لازم با هدف رد صلاحيت آنها را فراهم سازند و اين تسهيلات را در اختيار شوراي نگهبان بگذارند. همچنين برنامه هايي در دست اجرا بود تا داوطلباني که اهل چون و چرا هستند از نامزدي و نام نويسي به کلي چشم بپوشند و اعلام کنند داوطلب نيستند. با همۀ اين زمينه چيني ها تعداد زيادي داوطلب ورود به مجلس هشتم شده اند و دارند بخت خود را مي آزمايند. صرف نظر از آن که اين داوطلبان واجد کدام شايستگي ها هستند، استراتژي که برگزيده اند سودمند است. ناظراني که اين شکل از انتخابات را تنها راه مشارکت سياسي ايرانيان در شرايط کنوني ارزيابي مي کنند مدت هاست ضرورت شرکت مردم در انتخابات آينده را با همين شرايط نامطلوب يادآور مي شوند. اغلب حسن نيت دارند و معتقدند نبايد صحنه را به خشونت ورزان وا نهاد تا نفس ها را تمام و کمال بگيرند. در تمام دوران بعد از انقلاب دو طرز فکر پيرامون انتخابات فعال بوده است. يکي به موافقت با شرکت در انتخابات غير آزاد نظر داده و ديگري مخالفت با مشارکت در اين صحنه را اعلام کرده است. بحث تحريم انتخابات در سال هاي اخير بحث جنجال برانگيزي شده و موافقان و مخالفان تحريم هر يک به سودها و زيان هايي توجه مي دهند. تحريم انتخابات به صورت اعلام نشده از آغاز تأسيس جمهوري اسلامي همواره توسط کثيري از واجدين شرايط در عمل اجرا مي شد. اما تا آغاز دوران اصلاحات بحث تحريم، علني و فراگير و جدي نبود. روز دوم خرداد 1376 جمعيت بزرگي از ايرانيان واجد شرايط در عمل تحريم انتخابات را شکستند و به صورت غير منتظره اي نيروي رأي خود را به يک روحاني تفويض کردند که گفته مي شد اصلاح طلب است، اهل مداراست، بيزار از خشونت است، ايران را براي تمام ايرانيان مي خواهد، به قانونمندي ارج مي نهد و اصلاحات را پرچمداري مي کند. حتا در اين رويداد تاريخي فزون بر دوازده ميليون ايراني واجد شرايط از شرکت در انتخابات امتناع کردند. حضور انبوهي از ايرانيان در اين صحنه ديدني بود. سواي رفراندوم دوازده فروردين 1358 که مردم در آن مشارکت وسيعي داشتند، انتخابات در ايران هرگز چنين پر شور و حال نبود. روز دوم خرداد 1376 مردمي که همواره مفتخر بودند شناسنامۀ پاک خود را به مهر انتخابات نسپرده اند، اغلب در صحنۀ انتخابات حاضر شدند. به نظر مي رسيد ايرانيان از تنها فرصتي که در دسترس شان قرار گرفته بود مي خواستند بيشترين بهره را ببرند. حرکت به صورت خردمندانه اي مسالمت آميز بود. شايد بتوان گفت همان انقلاب مخملي بود که چند سالي است نيروهاي امنيتي گرفتار توهم آن شده اند. حال آن که دوم خرداد 1376 واجد بسياري از ويژگي هاي انقلاب مخملي بود منهاي دخالت نيروهاي خارجي در سامان بخشيدن به آن. در آن دوران هنوز انقلاب هايي که بعدها به انقلاب هاي رنگي و مخملي نامگذاري شد در جهان اتفاق نيافتاده بود. در آن دوران هنوز نيروهاي امنيتي ايران با واژه هايي مانند انقلاب نرم و مخملي و نارنجي آشنا نبودند و در نتيجه درک نمي کردند که بيخ گوش خودشان، مردم با ارادۀ آزاد و بدون دخالت خارجي يک انقلاب نرم و مخملي را سامان دهي کرده اند. بدبختانه پرچمدار اين انقلاب مخملي اهميت آن را درنيافت و چندان آن را جدي نگرفت. مطبوعاتي ها و دانشجويان آن را جدي گرفتند که البته پوست شان در اين راه کنده شد. به نظر مي رسيد پرچمدار اين تحول علاقمند بود رأي دهندگان بعد از دوم خرداد 1376 مطالبات خود را مطرح نکنند. او بلافاصله پس از ورود به صحنه و ضمن تشکيل کابينه متوجه مشکلات شده بود تا اندازه اي که برخي مي گفتند گويا پيش از ورود به ماجرا قانون اساسي را درست مطالعه نکرده است. هرچه بود انقلاب نرم و مخملي به نيروي رأي مردم شکل گرفت. اسمش را گذاشتيم اصلاحات. ابتکار عمل در واژه سازي هاي علمي، سياسي و اجتماعي هميشه در انحصار غربي ها بوده است و ما واژه هاي ساخت آنها را پذيرفته ايم. در آن زمان غربي ها هنوز واژه اي مانند انقلاب نرم و مخملي و رنگي را به فرهنگ سياسي جهان نيافزوده بودند. نيروهاي امنيتي سخت بيمناک شدند و از حضور وسيع مردم احساس خطر کردند. برنامه ريزي بر ضد اصلاحات شروع شد و محافظه کاران هماهنگ و منسجم وارد ميدان شدند. آنها مي گفتند اصلاحات شيوه اي است با هدف استحاله نظام که به حالي به حالي شدن آن و براندازي قانوني منجر مي شود. همۀ کساني که به اتهام رفتار اصلاح طلبانه بازجويي شده اند مي دانند که نيروهاي امنيتي تا چه اندازه از اصلاحات مي ترسيدند و باور داشتند که اصلاحات براي تغيير نظام سياسي، نرم و آهسته بسترسازي مي کند. البته هرچند تلاش کردند نتوانستند خط و ربط اين رويداد شگفت انگيز را با سازمان هاي جاسوسي خارجي ثابت کنند. چمدان دلارهاي امريکايي و ادعايي را در هر خانه اي که جستجو کردند نيافتند، هرچند صاحب خانۀ نگون بخت را تا جايي که توانستند مشت و مال دادند. سرانجام سرکوب سيستماتيک و ضعف دستجات اصلاح طلب دست به دست هم داد تا انقلاب نرم و مخملي ايرانيان که محصول ارادۀ خودشان بود جوان مرگ بشود. جماعتي از اصلاح طلبان که اتهام اين جوان مرگي بر آنها وارد شد همۀ تقصيرها را به گردن مخالفان درون حکومتي اصلاحات انداختند. گويي قرار بود اصلاحات را ديگران يعني مخالفان اصلاحات پيش ببرند و نه اصلاح طلبان! کار به اينجا که رسيد خيلي ها پشت دست شان را داغ کردند تا در انتخابات بد و بدتر شرکت نکنند. به تجربه آموختند ترازوي حساسي براي جداسازي بد و بدتر در دسترس ندارند و بهتر آن که وارد گود نشوند. حتا شنيده شد جمعي از رأي دهندگان به اصلاحات گفته اند اگر به ناطق نوري رأي داده بوديم دستکم ممکن بود او با استفاده از روابطي که در بالاي هرم قدرت داشت، توانايي آغاز مذاکره با امريکا را به کار گرفته و ما را از اين دردسر زيان بار نجات بدهد. منظور آن که مردم با حضور انبوه در انتخابات دوم خرداد 1376 به رضايت خاطري نرسيدند و بيش از پيش از حکومت فاصله گرفتند و بيش از پيش به زندگي خصوصي خود اهميت دادند تا مبادا دستخوش حمله و هجوم امنيتي بشوند. هنوز که هنوز است زير هجوم گراني، سرما و بي کاري از فاصلۀ خود با حاکميت نکاسته اند و دل به وعده هاي شيرين انتخاباتي نداده اند. مجهول ها به جاي خود باقي است. نمي دانيم اگر مردم با آن همه انرژي و اشتياق اصلاحات را مطالبه نمي کردند چه مي شد. نمي دانيم اگر مهدي کروبي در ساعات پاياني شمارش آراء انتخابات دورۀ نهم رياست جمهوري خوابش نمي برد و محمود احمدي نژاد در نهمين انتخابات رياست جمهور رأي نمي آورد چه مي شد. صرف نظر از اگرها و اماها اين نکته بر همگان روشن است که سوء مديريت دولت احمدي نژاد سرپوشي شده است بر بسيار خطاهاي سياسي که اصلاح طلبان در مدت هشت سال مرتکب شده اند. سوء مديريت دولت احمدي نژاد به اصلاح طلبان روحيه داده تا با اميدواري بازي را تکرار کنند، حتا اگر آن را ببازند. سوء مديريت دولت احمدي نژاد از طرف ديگر تبديل به سنگ تفرقه شده که اصول گرايان و در مجموع نيروهاي راست را نگران ساخته و آنها مجبور به چاره جويي شده اند. هر دو طرف، آن که مي داند شکست در انتظارش است و آن که مي داند مي تواند با استفادۀ ابزاري از نظارت استصوابي شوراي نگهبان اکثريت مجلس را به دست آورد، آگاهانه وارد ميدان شده اند. اما مردم در فضاي سياسي موجود دچار سرگيجه شده اند و در شرايطي قرار گرفته اند که متقاعد شده اند همچنان حق انتخاب شان محدود است به بد و بدتر. دشواري کار اين است که ديگر نمي دانند چه کسي بد است و چه کسي بدتر؟ فقط اين را مي دانند که دولت کنوني کارها را از آن چه بوده خراب تر کرده است. البته اين را هم مي دانند که مديران رده بالاي سياسي مدت 29 سال است درون يک چرخ فلک نشسته اند و پياپي بالا و پايين مي روند. هيچ يک از آنها اطاقک مخصوص خود را در چرخ فلک قدرت ترک نمي کند و حتا تن به بازنشستگي نمي سپارد. براي اين سلسله از مديران حفظ اطاقک مهم است و نه لزوما برنده شدن در انتخابات. آن چه به حساب نمي آيد رفع نيازهاي ابتدايي، معيشتي و اجتماعي مردمي است که انواع انقلاب و اصلاحات را تجربه کرده و دست خالي بازگشته اند. اگر مردم اين بار هم به سوي صندوق هاي رأي روانه بشوند اميدشان به چپ و راست و ميانه اندک است. شايد مسير تکراري را ديگربار طي کنند بي آن که در اين راه به اميدي برانگيخته شده باشند. آن چه گذشت شکل کلي و سادۀ انتخاباتي است که در پيش است. اگر آن را دقيق تر بررسي کنيم مي بينيم به فرض که نظارت استصوابي منتفي اعلام بشود، با وجود قانون انتخابات و ديگر شرايط مندرج در آن نمي توان به انتخابات آزاد اميد بست. قانون انتخابات بشارت دهندۀ انتخابات آزاد نيست. اين قانون انتخابات غير آزاد را سامان مي دهد. از آن گذشته مردم نمي دانند با کدام سنگ ترازو مي توانند اين بار بد و بدتر را از هم جدا کنند. داوطلبان ورود به مجلس به آنها ياري نرسانده اند تا بدانند به کدام برنامۀ تدوين شده مي خواهند رأي بدهند. داوطلبان نگفته اند با بي کاري، فقر، فساد، بحران در روابط با امريکا، بحران هسته اي و نقض گستردۀ حقوق بشر چه خواهند کرد. آنها نگفته اند موانع قانوني در برابر ضوابط حقوق بشر را چگونه رفع مي کنند. آنها نگفته اند مجازات هايي مانند قطع اعضاي بدن، از کوه پرت کردن، سنگسار و انواع واقسام مجازات اعدام را چگونه از چهرۀ قوانين جزايي کشور پاک خواهند کرد. آنها نگفته اند با وجود موانع سليقه اي به وظيفۀ خود در امر تحقيق و تفحص در تمام امور کشور که خواست قانون اساسي است چگونه عمل خواهند کرد. آنها نگفته اند با کدام ابزار به جنگ قوانين تبعيض آميز بر ضد زنان و غير مسلمانان مي روند. آنها نگفته اند چگونه چراغ دل مردم را به پرتو اميدي روشن مي کنند. در شرايطي که مردم نمي دانند داوطلبان ورود به مجلس که دل در گرو قدرت دارند چگونه مي خواهند به نابساماني ها پايان دهند، چنانچه جمعيتي راهي انتخابات بشود لابد با اين يقين پا پيش مي گذارد که اوضاع از اين که هست بدتر نمي شود و رأي او چيزي را تغيير نمي دهد. اين شيوه از مشارکت سياسي که در کمال بي تفاوتي مردم به آن تن مي دهند به مفهوم آن است که مهر خوردن شناسنامه تنها هدف رأي دهنده از اين مشارکت است و شناسنامه هايي که مهر انتخابات خورده خاصيت هايي دارد سواي تغيير چهرۀ سياسي کشور.
Sunday, January 27, 2008
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment